آیا ملت کهن “لُر”, فرهنگ و موسیقی و رقص و لباس خودرا از مهاجران چند قرن اخیر ترک (قشقایی ) وعرب (عرب خمسه ) اخذ کرده است ؟!

نورعلی مرادی بئوار الیما

مطلب زیر, در حقیقت ادامه سلسله مقالاتی است درپاسخ ادعای پانترک های نوظهور در اتحادیه ایلی قشقایی که ملت کهن لر,بخصوص لرهای جنوبی (درایالت فارس و کهگیلویه و بوشهر و شرق و جنوب خوزستان ) فرهنگ و موسیقی و لباس و رقص خود را از مهاجران چند قرن اخیر ترک یا احیانا عرب , اخذ کرده اند ! بخش نخست را در همین سایت ولات تحت عنوان “پوشاک و رقص و موسیقی کرمانج های شمال خراسان , نه کردی و حتی کرمانجی بلکه خراسانی است !” مطالعه کنید !


پیش از پرداختن به مبحث لرهای “ایالت فارس” و ایلات و عشایر قشقایی و عرب استان فارس , پیشتر باید به پیشینه تاریخی مردمان لر ایالت فارس چه ایلات لر, یااصطلاحا لرهای بادی ایالت فارس و چه مردمان کوره (بعد بلوکات(بلوک ) یابه اصطلاح لرهای خاکی و یکجانشین روستایی این ایالت اشاره کرد.
اما پیشتر از همه,این مساله , محل سوال هست که چرا ایالت فارس ( شامل استان امروزی فارس و بوشهر و کهگیلویه و بخش جنوبی استان خوزستان ) بعدها مقصد جذابی برای همه ایلات چه مغول و ترک (ترکمن ) و چه عرب بوده است برخلاف دیگر ایالات مثلا اصفهان و قم و کاشان و یزد و کرمان و یا حتی مازندران و گیلان ؟؟
ما اگر سبب و علت این امر را بشناسیم پی خواهیم برد که چرا بعدها بیشترین هجوم و مهاجرت و استقرار و تجمع از سوی بخصوص قبایل ترک و مغول به این مناطق , بدان سبب و بدان علت بوده است که همچنانکه درادامه مطلب ذکر خواهیم کرد چیزی نبوده جزموقعیت جغرافیایی این مناطق و وجود مرتع که با زندگانی گله داری و قبیله ایی گره حیاتی خورده است .
در دو سه عنوان مطلب آینده ام تحت نام:
۱.چرا ایران عرب نشد ؟ شاهنامه حکیم ابولقاسم فردوسی یا موقیت جغرافیایی کوهستانی لرستانات و جامعه ایلاتی مردم لر؛ در جنوب و جنوب غرب ایران که همچون سدی دربرابرورود و استقرارقبایل عرب از جنوب و قبایل ترک -مغول از شمال عمل می کرد
۲-تاریخچه کنفدراسیون ها یا اتحادیه های ایلی چند قومیتی در آسیای مرکزی و ایران و لرستانات در دیرباز تا دوره معاصر .(خلوص نژاد ایلیاتی ها , افسانه ایی بیش نیست .)در این مطلب به آن پرداخته می شود که چگونه ایلات و قبایل ضعیف تر و کم قدرت تر یا طوایفی که درهم شکسته شده بودند , به طوایف قدرتمنتر (حتی اگر هم زبان و هم نژاد آنها نبوده اند ) می پیوستند ویا بر گرد یک طایفه قدرتمند و سرکرده آن طایفه (باز هم می گویم حتی اگر هم زبان و هم نژاد آنان نیز نبوده )گرد آمده و قیمومیت و حتی نام آن طایفه را قبول می کردند و بدین ترفند , این جامعه بقا و دوام خود را البته با هویت جدید تضمین می کرد .
آنچنانکه درصدر اسلام ,مردمان و ایلات غیرعرب به قبایل عرب پیوستند و هویت عربی برای خود جعل کردند تحت نام “موالی” یا “حلیف” … .یا در حمله مغول ایلات ترک, زیر نام مغول , به ایلات مغول پیوستند یا برعکس سپس ایلات مغول , تحت نام ترک , در قبیل ترک جذب شدند یا ایلات لر , به اتحادیه ایلی قبایل ترک پیوستند (همچون ایل شاهسون بغدادی که نمی از آنها منشا فیلی داشته و لک هستند یا اتحادیه ایلی قشقایی , که ایلات لر ایالت فارس به آن پیوستند) ویا ایلات لر و کردی که به اتحادیه ایلی افشار در زمان نادرشاه پیوستند و از همین روست که ما مثلا هم افشار ترک داریم هم افشار لر و هم افشار کرد داریم …
پاسخ بسیاری ازاین سولات راهم در این سلسه مبحث(آیا رخت و لباس و موسیقی عرب خمسه و ترک قشقایی, عربی یا ترکی است ؟) و هم در مباحاث دیگر پیرامون هویت تاریخی لرو لرستانات راخواهید یافت .
پس در ادامه, خلاصه بگویم در فلات ایران ایالآتی چون ایالت فارس که از لحاظ جغرافیایی حدفاصل دو منطقه گرمسیری و سردسیری بوده و به هردو اقلیم گرمسیری در جنوب (بوشهر ) در غرب خوزستان ) در شرق ( کرمان ) و سردسیری (کهگیلویه , بختیاری ) دسترسی آسان داشته , از ابتدای تاریخ مستعد یک نوع شیوه زندگانی گله داری مبتنی کوچ ییلاق و قشلاق بوده است . چرا که مرکزیت ثقل این شیوه زندگانی بر “مرتع ” مبتنی بوده است .
ویژگی که ایالات خشک و کویری مرکز ایران فاقد آن بودند و از همان ابتدا ,یک قشر روستایی و سپس شهری و یکجانشین بر گرد منابع آب در واحه ها شکل گرفت و امکانی برای رشد شیوه زندگی کرد واری (گله داری و عشایری ) و تشکیل یک طبقه اجتماعی کرد (گله دار )با شیوه زندگانی دامداری و کوچ کوتاه یا بلند مدت به ییلاق و قشلاق موجود نبود .
همچنین ویژگی که دشت های ایالآت نمور و پر بارش و جنگلی چون گیلان و مازندران (به علت بارش همیشگی )نیز فاقدش بوده است . مگر دامنه های کوهستانی جنوبی این ایالت ها(دیلمان ) که از همین رو ما از ابتدای دوره تاریخی , در این ایالات شمالی , علاوه بر طبقه گیلک (روستایی کشاورز یکجانشین ), در کنار آن یک طبقه کرد ( گله دار) داشتیم که چون شیوه زندگانی شبانی داشتند, کرد خوانده می شدند که دیلمی ها از جمله این اکراد (گله داران ) برشمرده می شدند .
با اینکه اکراد , یا کرد به عموم گله داران اطلاق می شد اما آن دسته از کردها که نه گوسفند و بز , بلکه گاوچران و گاوداری میکردند در جنگل های گیلان , برای آنکه از دیگر اکراد یعنی گله در متمایز شوند , به آنان “گالش ” می گفتند !چیزی معادل گاپون(گاوچران ) درلری !

تا چندین دهه پیش نیز هنوز , مردمان گیلان و مازندران , به دو دسته گیلک (کشاورز) و کرد (گله دار ) تقسیم می شدند و کثرت نام های کردمحله و کرد کندی و کرد, کرد خیل و کرد کلا ..در منطقه جغرافیایی و شعر آن خطه(گیلان و مازندران , از همین روست .البته نام گالش و این طبقه اجتماعی از نظر شیوه زندگانی نیز کم کم می رود که فراموش شود .
ایرانیان درعهد ساسانی , طبقات اجتماعی همه جوامع را به دو دسته یکجانشین ( شهری و دهقان ) و کرد (گله دار و شبان ) تقسیم بندی می کردند .آنچنانکه اعراب سورستان (قبایل عرب حجاز و عراق و سوریه ) را اکراد سورستان می خواندند .
لفظ “کرد ” اساسا از این زمان , که ما نخستین بار به آن برمیخوریم تا قرن معاصر و قبل از پیدایش ناسیونالیسم کرد , هیچ بار قومی نداشته و فقط بیانگر یک شیوه زندگانی شبانی و گله داری است آنچنانکه برای نخستین بار در زبان پهلوی در “کارنامه ­ی اردشیر بابکان (پاپکان)” “کرد ” و “کردان ” به معنی شبان و شبانان آمده است .
از همین روی اساسا در فلات ایران تا عهد ساسانی و تا پیش از ورود قبایل عرب و سپس ترک و مغول , جامعه به دوبخش یکجانشین شهری و روستایی (که درروایت مورخان و جغرافی نویسان مسلمان “فرس ” یعنی ایرانی خوانده می شدند ) و قشر عشایر گله دار کوچ نشین (با کوچ بلند مدت و طولانی مسیر ) و نیمه کوچ نشین (با کوچ کوتاه مدت و کوتاه مسیر ) که به اصطلاح مورخان و جغرافی نویسان مسلمان ” کرد ” و “اکراد ” خوانده می شدند !
آنچنانکه در توصیف ترکیب و تقسیم بندی سیاسی اجتماعی ایالت فارس در دوره ساسانی , صحبت از کوره (نواحی شهری و روستایی ) و رموم (جمع رم به معنی عشایر و رمه داران ) می شود .سپس در دوره پسا تر این تقسیم بندی به نام بلوکات (جمع بلوک نواحی شهری و روستایی ) و ایلات و عشایر توصیف می شود
مورخان و جغرافی نویسان مسلمان درهمان سده های اولیه اسلامی از وجود انبوه اکراد یعنی عشایر کوچروی گله دار , تقریبا در سرتاسر فلات ایران و گرداگرد آن (همانطور که گفتیم مناطق مرتع دار که مستعد زندگانی گله داری بود ) یاد کرده اند ,منجمله مثلا مسعودی به برشمردن نام طوایف اکراد سراسر ایران از پراکندگی آنها چنین می نویسد :
“..بازنجان و شوهجان و شاذنجان و نشاوره و بوذیکان و لریه و جورقان و جاوانیه و بارسیان و جاللیه و مسیتکان و جابارقه و جروغان و کیکان و ماجردان و هذبانیه و ..”
و ذکر می کند که اکراد(عشایر کوچرو ) در همه سرزمین فرس بود و باش دارند .منجمله :”…درقلمرو فارس و کرمان و سجستان(سیستان ) و خراسان واصبهان و سرزمین جبال و ماهات ؛ ماه کوفه و ماه بصره و ماه سبذان و ایغارین که برج و کرج أبی دلف باشد و همذان و شهرزور و دراباذ و صامغان و آذربیجان و أرمنیه و أران و بیلقان و باب و ابواب(قفقاز) و جزیره و شام و…”
در قالب روایات این مورخان, آنان , فرس (نه به معنی فارس که تعبیر جدیدی است بلکه به معنی ایرانی شهری پیشه ور یا روستایی کشاورز ) را از کرد (کوچروی گله دار ) تمیز و فرق می نهادند آنچنانکه که گویی آنها را ایرانی یعنی فرس , نمی انگاشتند چرا که در پندار جهان آن روز , فرس با مدنیت مساوی بود و شهری پیشه ور یا حداقل روستایی دهقان (نام دیگر ایرانی در آن زمان ) بود .
هم از همین رو , جالب است که بدانید که دراکثریت روایات این جغرافی نویسان , برای این اکراد . اصل و نسبی عربی سرهم کرده و روایت کرده اند !؟ آنچنانکه مسعودی نوشته است:
“..جمعی از متأخران و مطلعان کُرد را که بعضی از آنها را در این ولآیت ها دیده ایم گویند که اینها از فرزندان کُرد بن مرد بن صمصعه بن حرب بن هوزان هستند. بعضی از آنها نیز گویند کیه از فرزندان سبیع بن هوزان هستند اما بنظر نسب شناسان ؛مضر ، حرب و سبیع بلا عقب بودند و باقیمانده هوزان از نسل بکر بن هوزان هستند… “
این پندار های غلط , پس از تسلط عرب و اسلام ,حتی به ذهن خود این عشایر ایرانی رسوخ کرده بود ( یقینا به جهت فخر و تقارب و نزدیکی به اعراب مسلمان که حاکمیت و قدرت سیاسی و دینی را دردست داشتند ) که خود این عشایر کوچرو هم کم کم متوهم شده بودند که عرب تبارند آنچنانکه مسعودی در ادامه بحث نسب اکراد بیان می کند که :”— بعضی از کُردان نیز بر این رفته اند که از قوم ربیعه و از بکر بن وائل هستند”کتاب التنبیه و الاشراف :مسعودی

شما تصور کنید که چقدر مظحک و غیرعقلانی بوده است که در آن زمان ها , این اکراد دیلمی و حتی گیلکان سفید رو و اغلب چشم رنگی را که خود اعراب برای تمیز دادنشان از خود که خویش را “اسود “(سیاه ) و آنها را “حمراء “(سفید , در لفظ عرب نه به معنی قرمز که به معنی سفید چهره است )همین مورخان مسلمان, آنها را از تبار عرب اسمر و سیه چرده میپنداشتند و برای آنها نسب و شجره نامه هم می ساختند .و این همچنان که که گفتم یکی از دلایلش این بود که فارس در منطق آن روزگار با مدنیت و شهری گری و دهقانی مترادف بود و شیوه گله دآری و صحراگردی در تعریف “فرس ” نمی گنجید !
حال آنکه اگر آن روزگار, منطق داوری نه بر شیوه زندگانی , بلکه بر منطق علمی زبان شناسانه و زبان شناختی , تکیه و تاکید داشت به خوبی عیان می شد که یقینا اکراد(عشایر ) دیلم زبانی نزدیک به گیلکان همان اقلیم داشته اند یا اکراد(عشایر ) ایالت فارس(لرهای امروزی لیراوی و شول و کوهمره و ممسنی و تنگستان و کهگیلویه و بهمئی) زبانی نزدیک به مردمان شهری و روستایی آن دیار داشته اند یا اکراد آذربایجان که محتملا کرمانج های امروزی اند زبانی نزدیک به مردم شهری و راوستایی آذربایجان داشته اند .کما اینکه امروز با مطالعه متون آذری باقیمانده از گویش های آذری شهر تبریز و نقاط دیگر آذربایجان مشخص است که زبان کرمانجی عشایر کرمانج و زبان آذری قدیم , خویشاوند و هردو جزوه گروه زبان های شمال غربی ایرانی اند.
فقط یکجا که ابن حوقل در بحث قبایل قفص (کوچ ) در بلوچستان و کرمان ,آنها را هم “صنف من الاکرد ” یعنی جماعتی ازعشایر ایرانی می خواند,اما مقدسی درباره طوایف « کوچ و بلوچ » می­نویسد: « زبانشان نامفهوم است و به سِندی شبیه است.» و اگر بازماندگان” کوچ” هارا همین طایفه امروزی براهویی بلوچستان بدانیم ,سخن مقدسی راست است چرا که براهویی , زبانی غیر ایرانی و متعلق به خانواده زبان های دراویدی در جنوب هند (سند )است .
نقش حیاتی اکراد یعنی ایلات و عشایر؛ در تحولات سیاسی -اجتماعی قاره آسیا , خاورمیانه و بخصوص ایران
بشر ,در طی تحولات جامعه , مراحل گوناگون رشد اجتماعی را پشت سر گذاشت .از دوره بدوی “چینش و جمع آوری غذا ” که هنوز رام کردن حیوانات را و پرورش گیاهان را فرانگرفته بود سپس مرحله گله داری و کوچ های بلند و کوتاه در جستجوی مرتع برای دام خود . و سپس نیمه کوچ نشینی یعنی همزمان هم گله داری و هم کشت غلات واستقرار فصلی کوتاه در روستا در زمستان و کوچ در فصل تابستان (شیوه ایی که مختص زاگرس و البرز هست همچنانکه اورامی ها و گوران ها ,زمستان ها , روستا نشینند و بهار و تابستان ها به هاوارگه(وارگه لری ) در نزدیکی روستاهایشان کوچ می کنند یا تالش ها , در تابستان به ییلاقات کوهستانی درنزدیکی روستاها , کوچ می کنند ) در آخر, مرحله رها کردن کوچ و استقرار و سکونت در روستاها و سپس تشکیل شهرها و آغاز آنچه مدنیت اش می خوانند, هست .
بشرمتمدن در پی روستانشینی و شهرنشینی و در پی کسب مهارت هایی چون دهقانی و پیشه وری و بازرگانی و صنعت ,ناچار بسیاری از مهارت ها و خصایص بشری خود را ازدست داد . منجمله چست و چالاکی و مهارت رزماوری , جنگاوری و خصلت های شجاعت , مردانگی خود را ازدست داد .و به انسانی رعیت مآب, پیشه ور , صنعت گر , و با اندیشه و خیالی و رفتاری ظریف و لطیف! اندیشمند اما اندیشه مند (شاید از همین روست که در زبان دری , واژه اندیشه , دارای دو مفهوم هست یکی به مفهوم “دانش ” و دیگری به معنی “ترس “
از این مرحله به بعد در سیر تحول جوامع بشری بخصوص در شرق و به ویژه آسیا , ما می بینیم که همیشه این مردمان شهری و روستایی اند که فرمانبردارو رعیت قبایل و عشایر بوده و همیشه سلاطین و شاهزادگان و شهدخت هایی رویایی که درتاریخ ما بحث شان را می شنویم در حقیقت نه مردمان شسته رفته و نازپرورده و تر وتمیز شهری بلکه همین صحراگردان و بیابانگردان عرب و ترک و مغول و تاتار و ..غیره اند که تا دو روز پیش در بیابان اگر به قضای حجت می رفتند با کلوخ ماتحت خودرا تمیز می کردند اما به سبب تهور و شجاعت خود و قبیله هاشان و همچنین جبونی و زبونی و بزدلی مردمان شهری و روستایی , دریک چشم به هم زدن و بایک حمله و غریو یورش , مملکتی را فرمانبردار خود کردند.
باید توجه داشته باشیم که در خاورمیانه , خاورنزدیک , آسیای میانه , شبه قاره هند حتی چند صباحی چین ,یعنی بخش اعظم قاره آسیا, تا قبل از دوره معاصر ,همیشه اکراد یعنی “عشایر” بر”رعایا ” مردمان شهری و روستایی سلطه وحاکمیت داشته اند .
به جهت آنکه ایلات و عشایر به طور طبیعی و به جهت شیوه زندگانی , ورزیده و جنگجو و ستیزه گر و مسلح بودند و مردمان پیشه ور شهری و دهقان روستایی , اساسا جنگاوری نمیدانسته و جبون و ترسو بوده اند

عشایر صحراگرد ترک و ترکمن و تاتار و مغول بر مردمان یکجانشین شهری و روستایی تات و تاجیک و سرت , یونانی و ارمنی و آشوری همیشه حاکمیت داشته اند !
قبایل کرمانج , قرن ها بر مردمان متمدن ارمنی و آشوری مزوپوزومیا (بین النهرین ) تسلط داشتند
قبایل غوری , و سپس قبایل پاتان (پشتون -پختون ) و درآخر مغول ها, نزدیک به هزارسال تا پیش از ورود انگلیس ها , بر هند و مردمان هندی سلطه داشتند .
قبایل عرب , عراق و ایران و شام و مصر و مغرب و اندلس را درنوردیدند و بر مردمان متمدن شهری و روستایی نبطی و سریانی و فینقی و قرطاجی (کارتاژ ) و قبطی و برآن سرزمینهای متمدن و مردمان شان مسلط شدند
مغول ها چند سده چین متمدن را زیر سلطه خود داشتند
و بالاخره فلات ایران نیز از این قاعده مستثنی نبوده است . فکاهی و جوکی هست که سقز دهن ناسیونالیست فارس (پان ایرانیست ها باصطلاح ) هست و همیشه تکرارش می کنند به این مضمون که پس از اسلام و ورود اعراب همیشه این ایلات و عشایر عرب و مغول و ترک و لر (کریمخان زند ) بر ایرانیان (منظور تاجیکان دری زبان ) حکومت کرده اند .غافل از آن که این قاعده مختص به پس از اسلام نبوده بلکه پیش از اسلام , هم قبایل آریایی (پارس و ماد ) ایلات و عشایر مهاجری بودند که بر مردمان شهری و روستایی ایلامی , به زورمسلط شدند و حکومت هخامنشی را تاسیس کردند .
همچنین اشکانی ها نیز عملا قبایل و عشایری پارتی از طوایف “داهه -داسه ” از شمال شرق خراسان بودند که به زور بر ایران مسلط شدند ,
و همچنین ساسانی ها نیز , چنانچه می دانیم سرسلسله آن اکراد یعنی قبایل و عشایر فارس بود و بیشک با همیاری قبایل و عشایر فارس(یعنی لرهای کنونی لیراوی و شول و کوهمره و ممسنی و کهگیلویه و بهمئی و لرهایی که هم اکنون به اتحادیه ایلی قشقایی پیوسته اند ) بود که جسارت کرده ,و قدرت یافته , حکومت را بدست گرفت و بر مردمان شهری و روستایی مسلط شد!
و این یکی از تفاوت های اساسی جوامع شرقی و غربی از دوره باستان تا دوره معاصر بوده است که در جوامع شرقی همیشه قشون از همین طبقه اجتماعی عشایر بوده است و طبعا همیشه حاکمیت هم بدست آنان بوده است حتی مواقعی کوتاهی که چند صباحی خود مردم بومی , حاکمیت را در قبضه داشته اند , ازانجا که جامعه مدنی شهری و روستایی فاقد روحیه جنگاوری و فاقد این مهارت بوده اند , حاکمان بومی , از میان ایلات و عشایر مجاور سربازگیری کرده اند و همیشه پس از چندی خود همین سربازان مزدور عشایری , حاکمان بومی را به راحتی کنار زده , و عقبه ایلات و طوایف خود را فراخوانده , حاکمیت آن سرزمین را بدست گرفته اند.
آنچنانکه پارسیان در ابتدا تحت نام سربازان مزدور برای شاهک های ایلامی خدمت می کردند .در دوره ساسانی بیشترین سهم را در ارتش و قشون و رسته های بالای نظامی,را , ایلات و عشایر یا همان اکراد دیلمستان یعنی طوایف دیلمی برعهده داشتند و این قدرت را تا پس ات ورود اسلام حفظ کردند و بسیاری از این طوایف پس از اسلام آوردن به قشون اسلام پیوسته در فتوحات دیگر مناطق شرکت جستند .
ترکان غزنوی که غلام و زرخرید سربازان مزدور و جیره بگیر سامانی ها بودند , پس از چندی حاکمیت را از چند سلسله بومی سامانی ها بدر کردند ..سلجوقی ها , تیموری ها , قبایل ترکمن آق قویونلو (قبیله دارای گوسفندان سفید ) و دودمان قرا قویونلو (قبیله دارای گوسفندان سیاه ) , قزلباش ها , شاهسونها , افشارها ,دودمان لر زند , طایفه قجر , حتی نقش لرهای بختیاری در مشروطیت , همه از حکایت از این دارد که قشون و دربار و حاکمیت در دست ایلات و عشایر و دفتر و دستک و وزارت و پیشه وری و دهقانی در دست مردم بومی شهری و روستایی بوده است.
اما بالعکس در جوامع غربی از دوره یونان باستان تا ظهور امپراطوری رم و سپس امپراطوری های فرانسه و بریتانیا و حتی امپراطوری تزار روسیه , از آنجا که جوامع آنها فاقد لایه و طبقه ای تحت نام اکراد و ایلات و عشایر (کرد , ایل عشیره ) بوده , جوامع غربی مجبور به تربیت سواره نظام و ارتش و قشونی از خود مردمان بومی روستایی و شهری شدند و برای ایجاد روحیه شجاعت و تهور و آموزش فنون جنگی برای طبقات شهری و روستایی , از همان ابتدا یعنی عهد یونان باستان , مدارس و اساتید و قوانین و سلسله مراتبی را تاسیس و وضع کردند که شالوده برپایی سواره نظام و پیاده نظام و ارتش های مهم مدرن در قرون هجده و نوزده در اروپا شد !چیزی که شرق از ان غافل ماند و اروپا به واسطه همین پشتونه ارتش های نوین , در قرن نوزده , بر شرقی ها به احتی تفوق پیدا کرده و امپراطوری های استعماری انگلیس و فرانسه و روس, اسپانیا و پرتقال و حتی هلند کوچک و , بر دنیای شرق چیره شدند !

سنت خواندن عشایر تحت نام اکراد تا دوره معاصر دوام داشته آنچنانکه حتی در دوره معاصر هم از عشایر قشقایی یا عشایر عرب خمسه فارس تحت نام “کردان ” یاد شده است
البته ادمین این صفحه اینستاگرامی در هفتصد ساله خواندن این نسخه دچار سهو شده اند و نسخه خیلی متاخر تر هست چرا که اصطلاحات عرب باصری و عرب کنعانی (خمسه ) و شش بلوکی و غیره , قدمتی بیش از یک یا دو سه قرن بیشتر ندارد
کردان قشقایی ؟ کردان عرب ؟

سنت خواندن عشایر تحت نام اکراد تا دوره معاصر دوام داشته آنچنانکه حتی در دوره معاصر هم از عشایر قشقایی یا عشایر عرب خمسه فارس تحت نام “کردان ” یاد شده است

در سنت تاریخ نویسی تاریخی تا یک قرن پیش , کرد و اکراد ,فاقد مفهوم قومی نژادی یا زبانی بوده بلکه کرد و اکراد معارف یک شیوه زندگانی (گله داری ) بوده است خواه ترک بوده . خواه ترکمن بوده خواه مغول بوده , خواه ایرانی زبان (بلوچ , قشقایی , لر , کرمانج , دیلمی ) و خواه حتی نوبی (قبایل سودان کنونی در آفریقا ) را همگی را به کرات در متون تاریخی “کرد ” و “اکراد ” خوانده اند .
تنها در دوره معاصر و ظهور پدیده ناسییونالیسم هست که ناسییونالسمی تحت نام ناسیونالیسم کردی , این اصطلاح کرد و اکراد را به نفع مقاصد خود , مصادره و تفسیر به رای می کند و از آن مفهومی قومی استخراج می کند

در سنت تاریخی نویسی عثمانی کرد نه مفهوم قومی که معارف شیوه زندگانی چادرنشینی و گله داری بود و همه جا در متون تاریخی از ترکمن ها ها با نام کردهای ترکمن (اکراد ترکمن ) یعنی چادرنشینان ترکمن یاد شده است

بگذریم .این بحث مفهوم لغوی کرد که به معنی گله دار هست و هیچ بآر و مفهوم قومی مشترک نداشته را به مقاله ایی دیگر واگذاشته ام و برای طولانی نشدن بحث , به موضوع ایلات ایالت فارس در ابتدای دوران اسلامی که از آنها با نام ” رموم فارس ” یعنی رم های ایالت فارس(استان فارس امروزی , بوشهر , کهگیلویه , شرق و جنوب خوزستان و بختیاری امروزی ) ذکر شده , بر می گردیم ! که بدون شک نیای قدیم لرهای امروزی و معاصر در در محدوده جغرافیایی اند.
*رموم فارس
چنانچه پیشتر گفتیم اساسا در فلات ایران تا عهد ساسانی و تا پیش از ورود قبایل عرب و سپس ترک و مغول , جامعه به دوبخش یکجانشین شهری و روستایی (که درروایت مورخان و جغرافی نویسان مسلمان “فرس ” یعنی ایرانی خوانده می شدند ) و قشر عشایر گله دار کوچ نشین (با کوچ بلند مدت و طولانی مسیر ) و نیمه کوچ نشین (با کوچ کوتاه مدت و کوتاه مسیر ) که به اصطلاح مورخان و جغرافی نویسان مسلمان ” کرد ” و “اکراد ” خوانده می شدند !
آنچنانکه در توصیف ترکیب و تقسیم بندی سیاسی اجتماعی ایالت فارس در دوره ساسانی , صحبت از کوره (نواحی شهری و روستایی ) و رموم (جمع رم به معنی عشایر و رمه داران ) می شود. .سپس در دوره پسا تر این تقسیم بندی به نام بلوکات (جمع بلوک نواحی شهری و روستایی ) و ایلات و عشایر توصیف می شود.
در دوره ساسانی ایالت فارس به پنج کوره یعنی ناحیه شهری و رستنی و پنج رم یعنی منطقه عشایرنشین تقسیم می شد .
اصطلاحات “رم ” و “گل ” و خیل ” هر سه از اصطلاحات اصیل لری و عشایری و به معنی گروه و توده انبوه جمعیت انسانی و عشیره و طایفه بوده که کم کم تغییر مفهوم یافته و مجازا به گروه از دام و چارپایان اطلاق می شود .
*گل ریشه علامت جمع لری”ال “و به خودی خود کثرت را می رساند آنچنانکه گل درو به گروه انسانی دروگران غله می گویند.
*رم که اصطلاح رمه از آن می اید امروز به گروه کثیر دام می گویند.
*خیل ,به صورت هیل درلری در اصطلاحات “کن هیل کردن ” یعنی گروهی حمله کردن یا اصطلاح “نرهیل”, “نرشیر هیلان” یعنی شیر نر گروه و قبیله , بزن بهادر گروه و قبیله , کاربرد دارد ,در فارسی اصطلاح “خیلی” از همین ریشه هست که کثرت را می رساند . در ادبیات کهن فارسی خیل به معنی گله اسپ ها نیز آمده که به ااصطلاحات گله و رمه سخت نزدیک است . همچنین در زبان پشتو , هنوز برای عشیره اصطلاح “خیل” کاربرد دارد .
اینها اصطلاحات قدیمی بومی و ایرانی بوده است که بعدها با ورود قبایل عرب و مغول- ترک , اصطلاحات عربی ترکی مغولی عشیره و ایل جایگزین آنها شد.
مورخان قرون اولیه اسلامی چون مسعودی و ابن حوقل و استخری و ..به تفصیل از اکراد یعنی عشایر ایالت فارس صحبت کرده و تعداد آنهارا تا پانصد هزار خانه ذکر کرده اند !
آنچنانکه گفته اند:
“…در غرب و شمال غربی فارس، رم جیلویه(گیلویه یا کهگیلویه کنونی) یا رمیجان قرار داشت. این رم از مشرق به کوره استخر، از مغرب به کوره ارجان، از جنوب به خوزستان، از جنوب شرقی به کوره شاپور و از شمال به اصفهان محدود بود. این ناحیه استان کهگیلویه و بویراحمد کنونی را دربر می‌گیرد.
در شرق رم جیلویه، رم بازنجان یا رم شهریار قرار داشت، که بخش مهمی از آن از اعمال اصفهان بود و بخشی از اعمال پارس. این رم، نواحی سر حد شش ناحیه و سرحد چهاردانگه امروزین (جنوب آباده تا سمیرم) را شامل می‌شود.این ناحیه بخشی ازسرحد و سردسیر بختیاری را در فریدن و چهارمحال جنونی دربر می گرفت
رم دیوان یا رم حسین صالح، از سمت مشرق به کوره اردشیر خره (فیروآباد کنونی)، و از سه جهت دیگر به کوره شاپورخره (ناحیه کازرون کنونی) محدود می‌شد.
رم لوالجان یا رم احمد لیث از سوی جنوب به خلیج فارس و از سه جانب دیگر به کوره اردشیر خره محدود بود. این رم، نواحی کوهنارو (جبل النارویه)، صیمکان، جهرم، قیر و کارزین، جویم یعنی بوشهر و لارستان را در بر می‌گیرد.
رم کاریان یا رم احمد بن الحسن در شرق وشمال شرقی فارس قرار داشت، از شمال به ایالت کرمان، از شرق به «سیف آل صفار» و دریای فارس، از غرب به رم بازنجان و از جنوب به کوره اردشیر خره محدود می‌شد…
*اهمیت دو ایالت فارس و خوزستان برای لرها
*خاستگاه شکل گیری هویت مستقل , منسجم و مشترکی تحت نام لر در این دوره تاریخی در دو ایالت فارس یا خوزستان !

اهمیت دو ایالت فارس و خوزستان در شکلگیری هویت و زبان مشترک امروزی ما لرها , اهمیتی بسی افزونتر از خود مناطق کناری تر و حاشیه تری چون استان لرستان یا بختیاری یا بویراحمد امروزی داشته اند .چرا که مرکزیت تمدن و مردمان هالتمتی یعنی ایلام تاریخی در دو نقطه (فارس و خوزستان ) هست که شکل می گیرد و می بالد سپس با آمدن قبایل آریایی و درآمیختن شان با مردمان بومی هالتمتی (ایلام و شوش و انشان و سپس الیماییید ها ) از تلفیق مردمان بومی ایلامی و مهاجرین آریایی /پارسی , بازهم تمدن پارسی در همین دو نقطه یعنی ایالت فارس و خوزستان هست که نضج می گیرد و می بالد .
بی شک هویت امروزی مالرها , که تباری ایلامی اما زبانی ایرانی داریم , از تلاقی این دو جامعه آریایی – ایلامی در یکی از این دو تلاقی گاه باید اتفاق افتاده باشد فارس یا خوزستان ؟!
یعنی آسیمیلاسیون و دگرگشت زبانی نیاکان ایلامی تبار ما از زبانی ایلامی به لری کنونی که ایرانی آریایی است , پس از مقامتی شاید هزارساله , کمکم در یکی از این دو ایالت(به گمان من استان فارس ) استارت خورده شد و کم کم نیاکان بومی ایلامی تبار ما , تکلم به گویش های پراکنده ایلامی را وانهاده ,و به تکلم به یکی از گویش هایی ایرانی را آغاز کردند که امروز لری اش می خوانیم .(آخرین مقاومت های زبان و هویت الیمایی ,تحت نام هوزی و خوزی , در استان خوزستان تا قرون اولیه اسلامی دوام داشت آنچنانکه مورخان تا قرون اولیه اسلامی درخوزستان در رامهرمز از تکلم به زبانی سخن می گویند که نه عربی نه پارسی نه سریانی بوده است که محتملا الیمایی بوده است یا هویت و جمعیت هوزی های الیمایی تبار آنچنان قوی بوده که شهر هرمز اردشیر را اعراب به سبب کثرت جمعیت آنها سوق الاهواز (یعنی بازار هوز ها ) خواندند و این نام بر این شهر ماند .
این اتفاق شاید روندی تدریجی تا دوسه قرن اول اسلامی بوده است که بالاخره زبان و هویت الیمایی منسوخ و متروک و هویت جدیدی شکل گرفت که لری اش می خواندند .
از همین دوره به بعد هست که از لر و لرستان و زبان لری و طوایف لر به یکباره سخن بسیار می رود و از انتساب این مردم به نقطه ای از ایالت خوزستان یعنی شهر و ناحیت “لور “در نزدیکی دزفول خبر می رود .
همانگونه که در مطلبی تحت نام “ماهی از سر گنده گردد نی ز دم “نوشتم از آنجا که هرچقدتر شما به شمالی ترین مناطق لرنشین بروید(از خود خرم اباد به آنسوتا لرهای همدان ) , زبان لری از لحاظ صرف و نحو , فارسی تر می شود و بالعکس در مناطق جنوبی تر از بختیاری بگیر تا کهگلویه و ممسنی و لیراوی تا خلیج فارس , صرف و نحو مستقل و اصیل لری , مشخص و آشکاراست , و از آنجا که تا قرن ششم , هفتم هجری , هنوز مردم استان فارس به زبان دری ( به غلط مصطلح فارسی )تکلم نمی کردند , می شود این را گواه آن گرفت که زبان لری در حدود این ایالت نضج گرفته بالیده است و هویت قومی لری ,در ناحیت خوزستان و شهرتاریخی لور ..)
یعنی مردمانی ایلامی تبار در جغرفیایی که چندین هزارسال ایلام خوانده می شد باهجوم قبایل آریایی ,هرچند دچار دگرگشت زبانی شد اما دوباره زبانی مختص به خود و با هویتی مستقل و البته مشترک ,ظهور کرد و این مردمان و این جامعه دوباره سربرافراشت .
در این برهه از تاریخ هست که ما به کرات با نام لر و طوایف لر و قصبات و قریه جات و شهرهایی که لر و تبار خوانده می شوند , وا می خوریم .و در فرهنگ ها و قاموس ها و دفتر و دیوان اشعار , به شاعرانی برمیخوریم که کنیه لر دارند , یا در حوادث تاریخی شخصیت های تاریخی ظهور می کنند که کنیه و تخلص لر دارند .صحبت از زبان لری می شود و از ویژگی هایی زبان لری و اینکه در این زبان لری این حروف هستند یا نیستند .از جغرافیایی صحبت می شود تحت نام لر و لرستان و بالاخره از حکمرانانی که اتابکان لرشان می خوانند و این اتابکان طولانی ترین حکمرانی را در فلات ایران داشته اند

*منشا ایل قشقایی
منشا هسته اصلی طوایف ترک قشقایی نامعلوم هست . برخی معتقدند که هسته اصلی طوایف ترک -مغولی بوده اند که با هلاکو خان از مغولستان به فلات ایران آمده اند .برخی نیز هسته اصلی را طوایفی از خلج (قارلق )می دادند منشا آنها اویغورستان چین هست . به روایتی هسته مرکزی اما هرچند کوچک و کم جمعیت آن از قبایل ترکمن آق قیونلوها( قبیله دارای گوسفندان سفید ) می‌دانند که در قرن شانزدهم توسط شاه اسماعیل‌خان صفوی به فارس مهاجرت داده شده‌اند.
این طایفه جمعیت و نفوذی چندانی در ایالت فارس نداشت.

تا آنکه توسط نادرشاه افشار برای سرکوب بختیاری , طوایف ترکمنی را به سرحد بختیاری “چهارمحال ” کوچاند و قدرت طوایف ترک (ترکمن ) آنچنان افزون شد که تمامی مناطق سرحدی حاصلخیز چهارمحال را از چنگ لرها بدر آوردند و مرکزیت چهارمحال از هفشجان به قصبه نوبنیاد ترکمن نشین شهرک (کیان ) منتقل شد .
در این دوره نفوذ قشقایی ها که گویا با این ترکمن های خراسانی قرابت داشتند , در بختیاری افزایش یافت.آنها پیشتر منطقه گندمان را از چنگ لرهای بختیاری به درآورده و گندمان به مرکزییت سرحدی و ییلاقی قشقایی ها تبدیل شد . نخستین رئیس شناخته شده ایل قشقایی ، امیر غازی شاهیلو، مقبره‌اش در روستای درویش از توابع گندمان در بختیاری است.

پس از چندی نادرشاه ایل قشقایی را به خراسان فراخوانده و در حومه پایتخت (درگز , ابیورد , سرخس , )سکونت داده شدند (گفتیم که همه سلسله ها چنین می کردند صفوی , زندیه کما بعد ها قاجار همه طوایف لر زندیه و غیر زندیه غیر لر را از فارس کوچ داده دراطراف تهران و ورامین و محلات و قم سکنا داد ).
پس از دوره افشار ,در زمان زندیه , بنا به همان سنت و سیاست دیرین , کریمخان زند این طایفه را” هسته اصلی ایل قشقایی” که در خراسان با طوایف دیگر ترکمن و ترک و کرمانج , درآمیخته شده و حالا دیگر خراسانی شده بودند به همراه چند طایفه خراسانی به فارس و مقر حکومتی خود فرا می خواند.
<قرابت نزدیک گویش ترکی خراسانی و ترکی قشقایی امروزی , نشانگر همین است که اکثریت جمعیتی در هسته اصلی ایل قشقایی که به ایالت فارس مهاجرت کرده اند با ترکان خراسانی(یا ترکمنان خراسانی ) بوده است> .
از آنجا که نیروی نظامی در کشورهایی آسیایی چون ایران که فاقد یک مکانیزم خاص جهت تامین و تربیت سواره نظام و پیاده نظام همیشه آماده به خدمت از مردم ملکی (شهروندان همان کشور )بودند , و بناچار متکی به یا اجیر کردن قبایل و طوایف گاه بیگانه و گاه خودی بودند , از همین رو ,جلب دوستی و وصلت با سران قبایل و عشایر و اطاعت و یاری عشایر و طوایف مسلح تحت فرمان آنها برای حاکمان مرکزی بسیار اهمیت داشت و طبق یک سنت قدیمی (صفویه , افشار و ایضا زندیه )همیشه سلاطین بسیاری از این طوایف و سرکردگان شان را در گرداگرد پایتخت و نواحی آن سکونت می دادند تا هم پایتخت ایمن باشد از هجوم بیگانه و هم اینکه این طوایف و سرکردگان , تحت نظر و کنترل باشند.
به جز ایلات لرفیلی”لک وغیرلک چون چگینی وکلهر و هداوند و..” و همچنین طوایف لر بومی ایالت فارس , طایفه قشقایی دردوره کریمخان زند ,سخت مورد تفقد و تکریم , این پادشاه لر بود .
دوران قاجار
تا آنکه با شکست لطفعلی خان زند از آقا محمد خان و تأسیس سلطنت قاجار، بی شک همه ایلات زندیه چه لر و چه غیر لر مورد , تعقیب و مجازات شاه قاجار قرار می گیرند و پس ناچار سرکرده ایل قشقایی جانی خان وایل و طایفه اش به کوه‌ها پناه بردند .

با اینحال سیاست آقامحمدخان و دولت قاجار , نسبت به ایلات لرتبار زندیه و ایلات ترک زبان طرفدار زندیه متفاوت بود .آغامحمدخان قاجار , چنان از پادشاه لر ,کریمخان زند که ولی نعمت او نیز محسوب می شد , نفرت داشت که دستور داده بود جسد وی را نبش قبر کرده در زیر پله های کاخ ش دفن کنند تا هرروز برآنها قدم بگذارد . وی همچنین , تقریبا همه طوایف لرفیلی زندیه در ایالت فارس را قلع و قمع و تارومار و تبعید گروهی به استان های دیگر و اقامت اجباری در مجاورت تهران پایتخت می کند و همچنین لرهای ایالت فارس یعنی ممسنی و بویراحمد و حتی ایل بختیاری را تضعیف می کند. اما پس از چندی سیاست سلاطین قاجار نسبت به ایل ترک قشقایی تغییر کرده و مورد تفقد و تکریم قاجار قرار گرفته و این ایل ترک زبان به مثابه حامی معتمد دولت قاجار , در ایالات جنوبی ایران قلمداد شد . این همزمانی سیاست تضعیف طوایف لر ایالت فارس و حمایت سیاسی از یل قشقایی, , زمین ساز آن شد که نه تنها بسیاری از طوایف لر فیلی که به همراه کریم خان زند به فارس آمده بودند , بلکه بسیاری از طوایف لر بومی ایالت فارس نیز اندک اندک ,تضعیف و سلسله مراتب سیاسی اجتمایی ایلی شان , از هم گسیخته و به اتحادیه ایل قشقایی به پیوندند.

*فروپاشی ساختار ایلی لرهای ایالت فارس و پیوست آنان به ایل قشقایی

مهاجرت قبایل ترک (درحقیقت ترکمن و بعضا مغول تبار ) از خراسان به ایالت فارس , که بعد ها , قشقایی , خوانده شدند ,همزمان بود با ضعف سیاسی و نظامی لرها در این ایالت که بومیان کهن اما از جنگ و دودستگی فرسوده این ایالت بودند .آنان که تا پیش از آن یگانه قدرت سیاسی و نظامی و گروه قومی بومی و برتر این ایالت بودند به ناگهان درهم شکسته و پراکنده و ایلات و طوایف لر به ناچار برای تداوم بقا , قیمومیت ایل ترک قشقایی را پذیرفته , مجبور شدند به آن ایل پیوسته و زیر مجموعه آن شوند .

“برلینگ” در این خصوص می گوید: « لرهای ممسنی و بویراحمدی و … ایلات بزرگی بودند ، اما غالبا رهبری کاردان نداشتند و اختلافات داخلی روز به روز آنها را ضعیفتر و ضعیفتر می کرد. بنابرین تعجبی ندارد که ترک های قشقایی ها پس از ورود به فارس به سرعت قدرت گرفته و طوایف بسیاری <هم از لرهای بومی فارس و هم لرهای فیلی که با کریمخان زند به فارس آمده بودند >” به آنها به پیوندند.» ( کوچ نشینان قشقایی، ص ۳۱)

جدا از بخش ایلیاتی مردمان لر ایالت فارس , همچنین قسم اعظم لرهای ایالت فارس (استان فارس و بوشهر )از چند صد سال پیش , دست از کوچ نشینی برداشته ,در کوره ها ( روستاها و شهرهای استان فارس و بوشهر) ساکن شده , دهقانی می کرده اند و کم کم روحیه ایلی و جنگاوری خودرا از دست داده بوده و زمینه تسلط طوایف و قبایل مهاجرترک , برانها مهیا شده بود .

با تسلط قبایل ترک بر ایالت فارس , تقسیم بندی “کوره ” و رموم ” پیشین , منسوخ و نفوس خاکی و جمعیت بادی منطقه; به بلوکات و ایلات , تغییر نام داد .
به آبادی ها،روستاها و مناطقی که ساکنان یک جانشین داشته اند بلوک گفته می شده که معمولا‌ زبان مادری لری یا لری متمایل به فارسی بوده است.
قسمتی از ولایت را که دارای یک قصبه و چند محال بود و بتوسط یک نفر نایب الحکومه از طرف ایلخانی قشقایی اداره میشد، بلوک می گفتند. ( دایره المعارف فارسی ).
.بلوک به ترکی ، به معنی جماعت باشد. ( برهان ).- بلوک بلوک ؛ دسته دسته. قسمت قسمت. ( فرهنگ فارسی) در دوره پهلوی کلمه دهستان بجای این کلمه یعنی بلوک تصویب و رایج شده است.
روستاها و بلوکات گرچه در چارت سازماندهی ایلات قرار نداشته اند اما معمولا توسط ایلخانی قشقایی اداره می شده اند, چرا که مالکیت این روستا از زمین گرفته تا احشام و رعایای(دهقانان )به اذن حکومت , دردست سرکرده ایلی محلی یعنی ایلخانی یا رئیس العشایر بود .(آنچنانکه در خوزستان به اذن حکومت قاجار ,زمین های خالصه در برخی مناطق لرنشین هندیون”هندیجان” زیدون , اهواز , شوشتر ,شوش و ..که رعیت اش لر بود , به شیخ خزعل اجاره داده شد .). عموما از خود این روستا ها افرادی به نام نایب یا نماینده ی ایلخان به کدخدایی روستا منصوب می شده است.
مثلا مناطقی چون فراشبند و فیروزآباد که رعایای بومی اش مردمانی لر زبان بودند از جمله مناطق تصرف خوانین و ایلخانان قشقائی بودند که با حاکمیت نایبی ازسوی ایلخانان قشقائی اداره می شد . یا رعایای لر کوهمره ایی در کازرون( جدا ازمردم بادی کوهمره یعنی عشایر لرکهمره که به ناچار برای بقا , از همان آغاز , ابواب جمعی , زیر مجموعه و بخشی ازاتحادیه ایل قشقایی شده بودند) همچنین مناطقی وسیعی در دشتستان و استان بوشهر ,یا مناطق لرنشین چون منطقه گله دار که رعایای لر سنی و شیعه داشت و قسم عظیمی از رعایای اچمی زبان مناطق لرستان و سواحل خلیج فارس ..(فراشبند انقلاب سیاست ; نایب ها ،نمایندگان ایلخانی درفراشبند)

*لرهای قشقایی
لرهای فارسی(ایالت فارس ) قدیم مشتمل بوده اند بر: لرهای غربی ، متشکل از ایلات نیمه کوچر و بویر احمد و طایفه های چهارگانه یا «چهاربلوک» ممسنی متشکل از جاویدی و دشمن زیاری و بکش و رستم که بخشی کوچرو و بخشی یکجانشین اند؛ و لرهای شرقی که قرن هاست در روستاهای کامفیروز و بیضا و سرحدات چهاردانگه و شش ناحیه و سمیرم و دزکُرد و لَشَنی و آباده طَشک سکونت گزیده اند.

شاید تنها این دو منطقه به جهت شمالی ایالت فارس توانستند هم هویت لری و هم استقلال خود را به زحمت حفظ کنند و دربرابر پیوستن به اتحادیه ایلی قشقایی تا آخرین نفس مقاومت کرده و قیمومیت و هویت تکی ایل قشقایی را نپذیرفتند .

با اینهمه اکثریت ایلات لرتبار و لرزبان ایالت فارس , طی مدت دوسه قرن مقاومت بالاخره به اتحادیه ایلی قشقایی پیوستند . برخی هنوز به لری و البته ترکی صحبت می کنند ولی تیره های کم جمعیت تر که در ایل قشقایی پراکنده شدند , زبان لری را از یاد برده و فقط منشا لری خودرا به خاطر می آورند .

جمعیتی بزرگ از جمعیت ایلی لرها به ایل قشقایی، خصوصاً طایفه های کشکولی و دره شوری و عمله، پیوسته اند.
هفت تیره از تیره های ۱۳ گانه کشلولی کوچک تبار لر(لرهای فیلی یعنی طوایف لک و غیر لک لرستانی و همچینی لرهای ممسنی , بویراحمدی , کهگیلویه ایی , بختیاری) دارند و در طایفه کشکولی بزرگ ۱۵ تیره از۳۱ تیره لراند.
دره شوریها دست کم ۶ گروه بزرگ از لرهای فارس و چند گروه لر بختیاری را جذب کرده اند.

در طایفه عمله دست کم ۹ تیره لر( لرهای فیلی یعنی طوایف لک و غیر لک لرستانی و همچینی لرهای ممسنی , بویراحمدی , کهگیلویه ایی , بختیاری ) شناخته شده است.

*دو ایل لرشول یا لرشولی .و لرشبانکاره که ازقدیمی ترین طوایف ایالت فارس , تقریبا تماما در ایل قشقایی و دیگر ایلات (ایل خمسه و ایل باصری , پراکنده و حل شده اند .

*تقریبا همگی طوایف لر کوهمره, بخش ایلی و نه یکجانشین ,به ایل ترک قشقایی پیوسته و قیمومیت آن را پذیرفتند و بخشی آن شده با این ایل کوچ می کردند و همگی دوزبانه( لری و ترکی) شده اند .منجمله : طوایف کهکی ( گلکی, مهرکی, گورکانی ” کرکونی -کرکانی” محلدینی, بهادنی(( موزیری و جلالی و گله زن موزیری و گله زن بهادنی و مزارعی و . . . )دهدارخواجه,امیرسالاری ( ماسالاری -ماه سالاری ), …

*دو طایفه کشکولی بزرگ و کشکولی کوچک که از بزرگترین طوایف قشقایی است قسمت اعظم تیره هایش منشا لری دارد .حتی ادعا می شود که هسته اصلی این دوطایفه از ایلات لر فیلی حامی پادشاه زند بوده که پس انتقام آقامحمدخان , گریخته به ایل قشقایی پیوستند . ازطرفی ریشه سران و کلانتران این ایل , به خاندان شاهی کریمخان زند می رسد .

*طایفه بزرگ غوری یا خفری از بزرگترین ایلات لرزبان و لرتبار که بخشی از ایل کشکولی بزرگ و زیر مجموعه اتحادیه قشقایی است که هنوز به زبان لری گپ می زنند . خود ایل غوری , مجموعه ای از همه لرهای ایالت فارس , بویراحمد , ممسنی و حتی لر فیلی است .

تقریبا درتمامی شاخه های ایل قشقایی(و همچنین ایل عرب ) مشخصا یا یک طایفه به اسم “لر ” یا “لری ” داریم, یا یک طایفه” هم نام” نام طوایف لر ممسنی و لر کهگیلویه و لر بویراحمد و لر بختیاری و لر فیلی , داریم که از ایل خود جداشده به ایل قشقایی پیوسته اند .

*طوایف شولی , شبانکاره , فیلی , لک , چگینی , تیره “لر”ابوابجمعی کشکولی کوچک (اولاد مرادحاصل ,علی همت , ایلون ) , تیره وندا , تیره طیبلو/ طیبی , تیره زیلایلو , تیره لک , تیره کهوا , تیره بوربور ,تیره صفی خانلو , تیره شولو(شالو ), تیره لک زندی ,تیره لک نیازی ,تیره بیگدلی لر (ابواب جمعی بیگدلی ترک )تیره مال احمدی , تیره فیل وند (فیلی وند ), تیره عالیوند , تیره گشتاسب ,تیره اوکوری ,تیره کائیدان ,تیره بوگر ,تیره اردکیان , تیره کرانی /کرانلو ., تیره جاوید ,تیره کربکش , تیره زنگنه ,تیره زرگر , تیره میش بسیار ,تیره قانبالو , کلانتران طایفه کشکولی ,کلانتران ایل دره شوری که تبار لرفیلی دارند

اینها جدا از آن طوایف و تیره هایی هستند که دیگر هویت لری خود را به خاطر نمی آورند .
اختلاط و آمیختگی طوایف لر و ترک , سبب شده که ما یک تیره و یک طایفه با دو هویت ترکی و لری , فراوان داشته باشیم مثلا :ترک بیگدلی داریم درکنارش لر بیگدلی داریم در قشقایی
یادربختیاری ایل چهرازی داریم که بخشی لر و بخشی ترک هستند یعنی چهرازی لر داریم و چهرازی ترک . همچنین باز در بختیاری ما ایل لرکی داریم که از پیوستن طوایف ترک به آن الان ما هم تیره های لر لرکی داریم و هم تیره های ترک لرکی داریم
*در جامعه ایلی لر , به ایلاتی که براثر تضعیف شدن شکست یافتن یا هجوم دشمن یا هرسبب دیگر, از شاخه تنومند ایلی خود , بریده و به ایل مجاوربپیوندد , اصطلاحا به این ایلاتدر لری بختیاری ” تفرقه ” یا “الوپر ” می گفته اند .
برای فهم بهتر از چرایی این قضیه درادامه در شرح کوتاهی از مقاله ام تحت نام ؛”تاریخچه کنفدراسیون ها یا اتحادیه های ایلی چند قومیتی در آسیای مرکزی و ایران و لرستانات در دیرباز تا دوره معاصر .(خلوص نژاد ایلیاتی ها , افسانه ایی بیش نیست ” به تاریخچه این گونه اتحادیه های ایلی بین القومی(بین قومیت ها ) بگوییم یا بین المللی (بین ملیت ها ) که در جوامع ایلی یا به جهت شکست خوردن و پراکنده شدن و تضعیف شدن برخی ایلات یا نه بلکه یک اتحاد سیاسی بوده و جنبه دفاعی یا تهاجمی در تقابل یک نیروی سوم بوده است , مختصر اشاره میکنم و سپس بحث ترک قشقایی و عرب خمسه و ایل باصری و ..غیره را دنبال میکنم

*کنفدراسیون ها یا اتحادیه های ایلی-قبیله ایی چند قومیتی !
شرح کوتاهی از مقاله ام تحت نام ؛”تاریخچه کنفدراسیون ها یا اتحادیه های ایلی چند قومیتی در آسیای مرکزی و ایران و لرستانات در دیرباز تا دوره معاصر .(خلوص نژاد ایلیاتی ها , افسانه ایی بیش نیست “
*چرا , پس از حمله مغول, به آسیای میانه , ایران (آذربایجان ) و آسیای صغیر (ترکیه), این مناطق , نه مغول زبان , بلکه ترک زبان شدند ؟!
این پرسش بالا , برای غالب خوانندگان عادی تاریخ , پیش آمده و همیشه در جستجوی پاسخی برای آن هستند .با شرح کوتاهی از مقاله ام , پاسخ به این پرسش آسان هست .
غالبا آنچه در درس های تاریخی ما حمله یا یورش وحشیانه و خانمانسوز قبایل مغول خوانده می شود وچون لکه ننگی در پیشانی این قوم نگون بخت, , حک و ماندگار شده در حقیقت حمله و یورش کنفدراسیونی” پنجاه پنجاه “وحتی محتملا اتحادیه ایلی با اکثریتی از قبایل ترک که بدنه اصلی لشکر مغول را تشکیل میداده اند و و اقلیتی از قبایل مغول که ریاست و زعامت آن کنفدراسیون ایلی را در دست داشته اند .یعنی مغول ها , از اکثریتی از طوایف ترک و اقلیتی طوایف مغول تشکیل میشد .
یعنی دراصل ,شاهان و سرکرده ها (خان ها و نویان ها )که به ایران آمده بودند مغول بودند اما در جرگه و در معیت خان ها، شاهزادگان و نویان های مغول ,انبوهی از خدمه ترک قرار داشتند .ترک ها عبارت بودند از”نوکران (نوکر که کلمه ای مغولی است در اصل معنی یاور و “کمکی “است که البته خود “کمک” هم لغت مغولی است) همچنین غلامان ترک واز همه مهمتر قبایل ترک ابواب جمعی و پیوسته به اتحادیه ایلی مغول بودند.
*
(در پرانتز , اشاره کنم که ما همین خصیصه را در اتحادیه های ایلی باستانی یا ملت های باستانی مثلا آسیای صغیر همچون میتانی ها , هوری ها , هیتیت ها و اوراتو ها , نیز می بینیم که با اینکه نام خدایان یا نام طبقات اشراف و شاهزادگان و شاهان , هندواروپایی یا اوراسیایی , یا سامی است ولی دانشمندان این را دلیل آن نمی دانند که آحاد مردم نیز از آن نژاد و به آن زبان سخن می گفته اند. بلکه جامعه به دو گروه ایلات مهاجر (با زبان و نژاد دیگر ) و بومیان (با زبان و نژاد دیگر ) بوده اند .حتی خود طبقه حاکمه نیزاز ایلات مهاجر ناهمگون از جهت زبان و نژاد , متشکل بوده است (مشخصا تمدن میتانی , که طبقه حاکمه آریایی تبار , و سنگنبشته ها و کتیبه های برجای مانده از آنها همگی نام های آریایی است ,اما خود مردم آن سرزمین که هوری ها خوانده می شدند , زبانشان نه هدواروپایی و نه سامی بلکه اوراسیایی بود )
دراساس ترک و مغول , هردو متعلق به نژاد زرد و ویژگی نژادی مشابه (چشمان تنگ و گونه های برامده استخوانی ) بوده اند که هزاره ها همسایگی و درهم آمیختگی سبب شده بود که نه تنها سنت ها و آیین ها و و طوایف بلکه حتی قواعد دستوری و نحو و واژگان ,ترکی در مغولی و مغولی در هم آمیخته شود وآنچنانکه از همان آغاز ظهور آنان در تاریخ , تشخیص و تمیز درست ترک از مغول و تاتار ازهمدیگر, برای بیگانگان به دشواری باشد .
کتب تاریخی چون جوامع التواریخ یا تاریخ غازانی رشیدالدین فضل الله همدانی که به غازان خان سلطان مغول تقدیم شده و درباب تاریخ مغول و ترک هست , به روشنی بیان می کنند که درآغاز کار چون کار طایفه چنگیز خان بالا گرفت و قدرت یافت , بسیاری از قبایل ترک تاتار و غز (اغز) و .. , که مغول نبودند , خودرا مغول خواندند و به مغول پیوستند .
در تواریخ آمده که مغول ها وقتی به ایران حمله کردند , بدنه ترکی سپاه مغول , به راحتی با قبایل ترکی که قبلا همچون مزدور و و عسکر جیره و مزدبگیر , از سوی حاکمان سمرقندی و بخارایی به کار گرفته شده بودند , ارتباط کلامی برقرار کرده , و آنان را به تسلیم و واگذاری قلعه ها وا داشته اند .یعنی اینها عقبه قبایل ترک مسلمان و کافری بودند که پیشتر قبایل بسیاری از آنها به ایران(ماورالنهر ) به خدمت قشون در آمده و مسلمان شده بودند .
در ابتدا طبقه حاکم و شاهی در اتحادیه ایلی مغول- ترک , با مغول ها بوده و قبایل ترک خمتگزار و درخدمت شاهان مغول بودند .و خط و ربط و زبان درباری مغولی و مذهب بودایی بود .اما چون این قبایل ترک بدنه اتحادیه ایلی مغول ترک , قبلا و زودتر مسلمان شده بودند , پس از چندی مغول هارا نیز مسلمان کردند و این دفعه نفوذ زبان مغولی و مذهب بودایی , کمرنگ و برعکس نفوذ زبان و فرهنگ ترکی یعنی اکثریت بدنه اتحادیه ایلی که از قبیله های ترک تشکیل می شد و مذهب اسلام زیاد شد .
اولین جایی که مغول مسلمان ,شدند مغول های اردوی زرین ( آلتان اوردون مغولی = کاخ طلای یا سبز یا آلتین اردو ی ترکی = خیمه گاه یا لشکر گاه طلایی ) در روسیه و کریمه و اکراین کنونی بود که بدست و به تاثیر عناصر ترک لشکر مغول بود ,و سپس مغول های ایران مسلمان شدند .

پیش از مغول , در هجوم ترکان سلجوقی روند ترکی شدن مناطق ایران مثلا درآذربایجان یا خراسان , چندان محسوس نبوده اما اما بعد حمله مغول , در دوره ایلخانیان یا ایلخانی ,شدت چشمگیر یافت. با حمله مغول و استقرار قبیله های ترک و مغول در ایران ,
ابتدا نام ها ؛ نام مناصب لشکری و سپس (جاینام ها ؛ اسم اماکن بیشتر کوه ها ؛ رودها و بعضا قصبه ها )مغولی شده مثلا نام “زرینه رود وسیمینه رود ” امروزی در آذربایجان ,آن روزگار به مغولی (چاغاتو و تاقاتو) خوانده می شد ,.اما با مسلمان شدن مغول ها بدست اتباع ترک خود
,کم کم نام های ترکی هم در کنار مغولی ظهور میکند و سپس مغولی منسوخ و ترکی جانشین آن می گردد .یک نشانه گسترش ترکی و جانشین شدن آن به جای مغولی آن هست , کم کم وجود عناوین ترکی مثل “بیگ” درکنار عناوین مغولی “نویآن ” و “توشمال ” و غیر هست
درکتب تاریخی این دوره بارها به صراحت, بیان می شود که :مغول ها «ترکی صحبت کرده و ترک شده اند» ( مقدمه عباس جوادی بر مقاله فاروق سومر ).
همچنانکه گفتیم اولین جایی که مغول مسلمان نشدند مغول های اردوی زرین در جنوب روسیه ( جایی که امروزه جمهوری های ترک -مغول زبان فدراتیو روسیه همچون, چواشستان و تاتارستان ترک و قلماقستان مغول قرار دارد ) بود که بدست و به تاثیر عناصر ترک لشکر مغول بود ,و سپس مغول های ایران مسلمان شدند .در هردوجا , پس از مسلمانم شدن , بخش مغولی اتحادیه ایلی مغول -ترک , کم کم شروع ترک زبان شدن کردند .و زبان گفتار قشون و دربار , ترکی شد .به همین جهت هرجایی را که فتح می کردند و درآنجا مستقر می شدند ., زبان و فرهنگ بومیان آن منطقه چون ماورالنهر یا آذربایجان یا بیزانس و رم شرقی (ترکیه) آرارام ترکی شد و نه مغولی.
با این تفصیل حاصل این فرایند این هست که هم اکنون تشخیص اینکه کدام قبیله واقعا مغول بوده یا دراصل ترک بوده , تشخیص اش دشوار است یا اینکه واژگان کدام اصالتا ترکی یا مغولی است (مثلا خان و توشمال و ایل و یاسا و بیگ و ..) حتی برای زبان شناسان مورد بحث هست .خلاصه آنکه یورش مغول , درتاریخ ,با بازتاب منفی اش بر فرهنگ و تمدن های آن عصر , ماحصل اتحاد ترک و مغول بود که سهم عظیم ترکان , در آن فاجعه بشری , ازچشم عموم , نادیده مانده و ترکان , از قضاوت تاریخی ,حداقل در دید عوام , مصون مانده , و بدنامی اش فقط نصیب مغول شد .
( در پرانتز اشاره کنم که درهمین برهه زمانی است که به تاثیر اتحادیه ترک -مغول , نظام کوچ نشینی بلند مدت و طولانی مسیر, در مناطقی از لرستانات که یکجانشین بوده یا کوچ بلند نداشته اند (حداقل درمنطقه بختیاری )برمردم , چه کوچرو چه روستایی ,تحمیل می شود ,و از همین برهه زمانی است که عناوین رسته ها و رتبه های ایلی ایلات لر که تا پیش از این به زبان لری بود همچون” قائد , کاید , کا , کی ,شاه , میر , سلطان “(به کتاب لرهای صفی خانی رجوع شود ) با اسامی مغولی -ترکی ” توشمال/تشمال , خان , ایلخان , ایلبیگ ,و ..)جایگزین می شوند .وبسیاری واژگان ترکی- مغولی “مرتبط با زندگی کوچ نشینی ورد قاموس زبان لری می گردد ( در مطلبی درآینده به این واژگان اشاره میکنم.

  • اتحادیه های آریایی -ترکی
    اینکه در یک اتحادیه یا کنفدراسیون ایلی , طبقه حاکم مطلقه به یک نژاد و زبان دیگر و طبقه فرمانبردار متعلق به نژاد دیگر باشد , سابقه تاریخی داشته است و مسبوق به سابقه بوده و مختص اتحادیه ایلی مغول -ترک نبوده است .
    کما اینکه , “کوگ ترک ” ها یعنی ترک های باستانی , که آنها نیز یک اتحادیه ایلی بودند , رهبران اولیه شان , یک خاندان “ایرانیک /آریایی ” با نام “آشینا “(محتملا سکایی یا سغدی تبار بوده و شاید با آس و اوست های سکایی نژاد ,یکی بوده اند ).از همین رو تمام عنوان های پادشاهی در ترکی قدیم , همچون( یبغو و خاتون ) ریشه آریایی یعنی سکایی سغدی داشت .
    در خود مقابر همین سکایی های آریایی -ایرانی نژاد , در آسیای میانه , دانشمندان روس , به اسکلت هایی برخوردند که بیشتر جمجمه ها ویژگی آریایی داشته اما برخی نیز ویژگی نژاد زرد ترکی (یعنی گونه های استخوانی برامده و چشم های تنگ ) که موید آن هست که محتملا در اتحادیه ایلی آریایی حتی , ردپای برخی طوایف زردپوست و ترک را می شد دید .
    جالب آنکه بعد از حمله اتحادیه ایلی مغول -ترک که با نام حمله مغول می شناسیم , یکی از طوایف این اتحادیه ایلی که به ناچار برای بقا , تن به این اتحاد داده بود , یک قبیله آریایی – ایرانی , با موهای طلایی و چشم کبود بود .برخی مورخان اروپایی من جمله یک کشیش مسیحی اروپایی که به امپراطوری مغول سفر کرده بود شگفتزده در میان صفوف قبایل مغول و ترک , به برخی افراد با موهای طلایی و چشمان کبود بر میخورد به نام “آس ” ها .

همین “آس ” ها با مغول ها و پیش از آن با هون ها , تا قلب اروپا و کشور مجارستان (هونگری ) رفتند و “یاس” خوانده می شدند .اینها نام خودرا به ایالتی در مجارستان داده اند به نام ایالت یاس (که با یزد خواهر خوانده شده است )اینها تا قرن چند قرن قبل هنوز می توانستند به زبان خود که یک یک زبان ایرانی بود سخن بگویند .آس ها یا یاس ها یا اوست ها , یا آلان ها , نام بازماندگان سکاها هستند که امروز در دو جمهوری اوستیای شمالی و جنوبی زندگی میکنند .
آنها خود را “ایر “(آریایی ) و مملکت خودرا “ایرستون “(ایرستان . آریایی ستان ) می خوانند .
همچنین آن بخشی از طوایف آس های آریایی که جزوه اتحادیه ایلی مغول -ترک شدند , به مغولستان رفته ودرمغول ها حل شدند اما هنوز ایالتی به نام آنها تحت نام “اسود “در مغولستان وجود دارد .

*ترک ومغول ؛ یک روح در دوکالبد
تاریخ و فرهنگ و شیوه زندگانی و و خاستگاه جغرافیایی و تاریخی و فرهنگی , مغول و ترک . چنان در هم تنیده شده که تفکیک ناپذیر است . حتی فراتر از آن؛ منجمله اساطیر تاریخی آنها .
شناخته شده ترین و مشهور ترین اسطوره ترکی یعنی “ارگنه کون ” و “گرگ ” که توسط ناسیونالیسم ترک در دوره معاصر , برای مقاصد پان ترکیستی , به کار گرفته شده و می شود در حقیقت یک اسطوره مغولی( به روایت جوامع التواریخ رشیدالدین فضل‌الله همدانی ) بوده متشکل از دو واژه مغولی ارگنه و کن (دره کوهستانی ) که حکایت از محصور ماندن قبایل مغول در دره ایی برای مدتی طولانی می کند که درین میان ,گرگی ماده از یکی از آنان حامله می شود و ده فرزند نیمه گرگ و نیمه انسان می زاید که اجداد ده قبیله مغول هستند .سپس آهنگری با ذوب کردن صخره کوه ,راه نجاتی برای قبایل مغول می یابد …)
همین روایت را ناسیونالیسم ترک ,در دوره معاصر ,(در جهت مهندسی هویت و هویت سازی مدرن ملی که اسطوره سازی , هسته بنیادی همه ناسیونالیسم های عصر معاصر هست ) اخذ کرده و به جای مغول , عنوان ترک نهاد و تصویر گرگ وونماد بوزقوورد /بوزکورت(نشان سر گرگ خاکستری با انگشتان دست ) و حتی زوزه کشیدن به شیوه گرگ ها , از نمادهای پانترکیسم در دوره معاصر شد.
*(بازهم نیاز هست که در پرانتز بگویم که جالب است که پان کردها /پانکورد ها , و ناسیونالیسم کردی , در دوره معاصر , از بدو پیدایش اش در عثمانی و سپس ترکیه , , درتقابل با پان ترکیسم , اتفاقا همیشه از پانترکیسم الگو برداری کرده , با الگوبرداری از همین اسطوره ارگنه کون , و آن مرد آهنگر , داستان کوه آهنگر را از شاهنامه , برگرفته , مصادره کرده و تعبیر و تفسیر و خوانش و قرائتی پانکردیستی به آن داده و از لغت “کرد “در شاهنامه و داستان کاوه آهنگر که به مفهوم “عشایر و بیابانگرد ” هست , اسطوره پیدایش ملت کرد و همچنین و همچنین کاوه آهنگر , منجی ملت کرد را از روی آن ساختند و به خورد مردم خود و جهانیان دادند .
داستان ضحاک ماربه دوش , تدبیر آشپزی که به جای خوراندن مغز جوان ها , مغز گوسفند به خورد وی داد و جوان هارا , رهانیده به کوه ها و کوهستان ها فراری می داد و انحرا گفت که از آبادی و شهر و روستا , دوری کنید ! از نسل آن جوان ها , هم اکنون کرد و اکراد ( عشایر) هستند که از آبادی و شهر و روستا ,گریزان و در بیابان سرگردان اند !
یکی را به جان داد زنهار و گفت. –نگر تا بیاری سر اندر نهفت
نگر تا نباشی به آباد شهر- — تو را از جهان دشت و کوه است بهر
به جای سرش زان سری بی‌بها—-خورش ساختند از پی اژدها
از این گونه هر ماهیان سی‌جوان—از ایشان همی یافتندی روان
چو گرد آمدی مرد از ایشان دویست—-بر آن سان که نشناختندی که کیست
خورشگر بدیشان بزی چند و میش —-سپردی و صحرا نهادند پیش
کنون کُرد از آن تخمه دارد نژاد——که ز آباد ناید به دل برش یاد
و سپس کاوه آهنگر که از اصفهان بود (و گورش در منطقه فریدن بختیاری (حال حاضر جزوه اصفهان هست و به مشهد کاوه مشهور هست ) آمد و ضحاک را نابود کرد …)
در آخر علاوه کنم که اگرچه در ایران , به سبب تبلیغات درست یا نادرست پان فارس ها (ناسیونالیسم ایرانی )و نفوذ پان ترک ها , ذکر در حمله مغول به ایران و تبعات آن (البته با حذف عنوان ترک در کنار مغول و نسبت دادن آن ویرانی ها فقط به مغول و نه به ترک ) در کتب درسی و کتب دانشگاهی , واژه مغول یک بار منفی در اذهان عمومی ایران با خود به همراه آورده , و از همین رو پانترک های ایرانی (آذربایجانی , قشقایی ,) اغلب از نسبت دادن مغول ها به خود , ابا کرده وواکنش نشان داده و خویشاوندی شان را مغول ها به شدت انکار می کنند , اما در ترکیه چون از این تبلیغات سوء , خبری نیست و بالعکس ناسیونالیست های ترک تموچین (چنگیزخان ) مغول را و مغول را ترک , و از خود می دانند و از مفاخر تاریخی خود می شمارند و نام های مغولی کوبیلای , اوکتای , تموچین و جکتای و نویان و ..از همچون ترکی رایج و پرطرفدار است.
کما اینکه تیمور کورگانی , سرسلسله دودمان تیموری , نیز ترک نبود و از قبیله “برلاس “مغول و از دودمان مغول بود و به این نسب سخت افتخار می کرد , آنها از مغول هایی بودند که بعد ترک زبان شدند . همچنین “بابر” سردودمان سلاطین مغولی هند ,نژاد بود وسلسله سلاطین کورگانی هند که به سلاطین مغولی هند معروف اند را پایه گذاشت نیز , از مغول هایی بودند که بعد ترک زبان شدند .
از همه جالبتر , سلسه قاجار هست که نسب قبیله قاجار را مغولی و خود را از نسل چنگیز خان می دانستند و حتی به روایتی , فتحعلی شاه تمثال مبارک جدش را (چنگیز خان ) داده نقاشی کرده بر درگاه آویزان بود ( رجوع شود باستانی پاریزی , کتاب .. )

لازم به گفتن نیست که ناسیونالیسم فارس(ناسیونالیسم ایرانی ) و دیگر ناسیونالیسم های ترک و کرد و عرب , پدیده ها ساختگی و اندیشه هایی اند خلق شده متعلق به دوره معاصر و ریشه تاریخی ندارد از همین رو , شما مثلا نام های شخصیت های منفور ناسیینالیسم فارس , در دوره معاصر , چون چنگیزو تیمور و اسکندر و هلاکو , تا همین دوره معاصر در ایران بسیار رایج بوده , ولی مثلا نام عمر و عثمان و عایشه , هیچ یافت نمیشده است چرا که پیش از آفرینش ناسیونالیسم های قومی فارس و کرد و عرب و ترک , ایده ولوژی حکم بر جوامع , ایده ولوژی مذهبی بوده است ونه ناسیونالیسم قومی که محصول عصر معاصر هست که پدیده دولت -ملت را آفریدند در دوره معاصر و مفهوم ملت را خلق کردند و ملت سازی کردند و ملت ترک و ملت کرد و ملت ایران را مطرح کردند )

*اتحادیه ایلی عربی تحت نام موالی و حلیف
در پیش از اسلام و پس از اسلام ,یک قبیله یا فرد از قبیله دیگریا غیر عرب ها ,می توانستند زیر نام “حلیف ” یا “موالی ” خودرا به فلان یا بهمان قبیله , منتسب کنند و تحت حمایت آن قبیله عرب قرار می گرفتند .. بعدها در اوج قدرت گرفتن اعراب در صدر اسلام طوایف و افراد غیر عربی , با ساختن شجره نامه دروغین خودرا این یا آن قبله عرب منتسب می ساختند .بسیاری از قبایل ایرانی (دیلمی ها ) و ترکمن ها و بربرها (امازیق و طوارق ) بدینگونه به عرب ها پیوستند و در آنها حل شدند یا برعکس عرب ها به آنها پیوستند

*مهاجرت قبایل ترک به ایران
۱) دوره سلجوقیان
۲) دوره مغول و
۳) دوره بعد از مغول شامل آق قویونلو ها، قراقویونلو ها و صفویان,افشار , قاجار
گفتیم که تا دوره سلجوقیان ترکی شدن فلات ایران نامحسوس بوده اما بعد از حمله مغول , در دوره ایلخانیان یا ایلخانی ,ترکیزه شدن فلات ایران شدت چشمگیر یافت و سپس دردوره آق قویونلو ها، قراقویونلو ها و صفویان نتیجه داد و و این روند ترکیزه شدن دردوره افشار و سپس قاجار دوام داشت و حتی بعد از ان دردوره پهلوی .آنچنانکه مناطق تالش و شهر آستارا بخصوص در دوره معاصر و سلسله پهلوی و عصر به اصطلاح طلایی حکمفرمایی ناسیونالیسم فارسی ترک زبان شدند و این روند ادامه دارد .(در دوران پهلوی , روند فارسیزه شدن , متاسفانه فقط مناطق لرنشین و گیلک و غیر را تحت تاثیر مخرب خود قرار داد وگرنه هیچ قصبه و قریه ترک یا عرب یا کردی , نبوده که فارس شود بلکه به عکس عرب ها و ترک ها و کردها , هویت خودرا به مناطق همجوار, عمدتا لرنشین , هم توسعه داده اند !)
روند ترکی شدن در آن دوران ها درلرستانات , به یک میزان نبوده است ,درحالی که در لرستان صغیر /لرکوچک یا لرستان فیلی (از بروجرد تا بغداد ) به علت بیشتر عشایری بودن و روحیه جنگاوری و کمتر وجود مناطق شهری (معدود شهرهایی چون بروجرد , شاپور خاست ,) قبایل ترک , هیچ شانسی برای ورود و استقرار نداشتند .همچنانکه دوبار یورش قبایل ترک(ترکمن ) بیات , برای استقرار در لرستان فیلی , در دو سو , هم بروجرد و هم در لرستان فیلی در سمت عراق و منطقه خانقین و کرکوک و توزخرماتو , به سختی از طوایف لر فیلی , شکست خورده و حتی گردن سرکردگان قبیله ترکمن بیات زده شد (که شرح اش مفصل در کتاب شرفنامه و دیگر کتب آمده است )
اما در لرستان کبیر /لر کوچک , به جهت آنکه مناطق شهری وروستایی در این منطقه به خلاف لر کوچک , گسترده بوده هم تصرف اش آسانتر بود و هم به جهت حاصلخیزی , بیشتر هدف قرار گرفت آنگونه که برای مدت های طولانی حکمداران ترک , آن را اداره کرده و حتی ترکیب جمعیتی ان قدری تغییر کرد .
باید توجه داشته باشیم که ما در دومرحله تاریخی . مهاجرت قبایل ترک به فلات ایران ایران داشته ایم .
الف :نخست؛ مهاجرت انبوه قبایل ترک(ترکمن ) ازسمت شمال شرق یعنی از ترکستان به سمت ایران (ماوراالنهر ) است در قرون اول اسلامی و رفتن شان به سوی آذربایجان و سپس بیزانس و رم شرقی برای جنگ با مسیحیان و گسترش اسلام و غارت و تصاحب غنایم و کنیز و غلام و زمین و علفچر..
دراین مهاجرت نخست , ویژگی و خصایص نژادی ترک ها , آنگونه که در تواریخ ایرانی و شعر شاعران ایرانی خراسانی چون سنایی و جامی و عنصری , صحبت می شود مردمانی با چشمان تنگ , توصیف می شوند و اساسا “چشم تنگ ” ویژگی ترک ,عسکر و سرباز ترک و زیباروی ترک , معرفی می شود .همین خصایص نژادی که هم اکنون اکثریت ترکان در خاستگاه نژادی شان در آسیای میانه (قزاقستان , قرقیزستان , ازبکستان , ترکمنستان ,,جمهوری ایرکوتسک ,در شرق سیبری و در جنوب سیبری ( قلماقستان , تاتارستان و ..) دارند و فقط دو جمهوری آذربایجان و جمهوری ترکیه هستند که فاقد خصایص اصلی نژاد ترک هستند .
ب :و اما مهاجرت دوم ؛ چندصدسال بعد مهاجرت معکوس, یعنی این بار بازگشت انبوه قبایل ترک(ترکمن ) از سوی عثمانی به حدود ایران در دوره برای یاری صفویان و گسترش مذهب شیعه در بین اهالی سنی مذهب فلات ایران
درین دوره دیگر صحبت از تنگی چشم واین چنین خصایص نژادی ترکی نمی شود چرا که قبایل ترک در آذربایجان ایران و روم شرقی (بیزانس -عثمانی ) با طوایف کرد و زازا و عرب و بومیان ارمنی و آشوری و یونانی و لاز و گرجی و ..غیره درهم آمیخته و غلظت خون ترکی و خصیصه هایی نژادی ترکی , به کمترین میزان اش تقلیل یافته بود.

*اتحادیه ایلی قزلباش
هسته اصلی قزلباش ها یک اتحادیه ایلی چند قومیتی شیعه مذهب (علوی و جعفری ) متشکل از ایلات ترکمن مهاجر علوی مذهب در آسیای صغیر (عثمانی ),زازا ها ی علوی مذهب (عثمانی )عرب های علوی مذهب (عثمانی ) و کرمانج های علوی مذهب (عثمانی ) بوده که وقتی به ایران آمدند ,, سایر ایلات شیعه مذهب ایرانی چون برخی طوایف تالش , برخی طوایف لر , و حتی مردمان تاجیک و تات (ا؟)به آن پیوستند .
“فاروق سومر” محقق ترک در ترکیه , در مقالات خود تک تک به ریشه عربی یا کردی(کرمانجی ) یا ترکمنی یا زازایی طوایف هسته اصلی قزلباش ها که از آناتولی عثمانی به ایران آمدند همچون شاملو , ذوالقدر , روملو , افشار و ..اشاره می کند ,
ناگفته نماند که هم اکنون نیز در ترکیه وقتی صحبت از قزلباش می شود مراد علوی های غیر ترک زبان هستند که اکثریت شان را زازاها تشکیل میدهند . زازاها , نسبت به جمعیت خود , تقریبا بیشترین شمار شیعیان علوی دارند ,پس از آنها ترکمن ها (ترک ها ) و درآخر یک اقلیت کمی ما کرد یا همان کرمانج علوی داریم .به علوی های ترک زبان , اصطلاح “بکتاشی ” اطلاق می شود .
من جمله خاندان دنبلی و طایفه دنبلی , که در ایران به خطا آنهارا کرد ؟(کرمانج؟ )می پندارند درحقیقت اصالتا از طوایف زازا زبان و شیعه مذهب بودند که به نواحی آذربایجان و خوی آمده و امارت دنبلی هارا تاسیس کردند,
.بعدها در ایران ,به علت اشتراک عناصر غیر ترکی (تاجیکی, تات , لر , تالش , سیستانی , مازندرانی , ), در ساختاری قزلباش ها , قزلباش چنان تغییر هویت داده بود که دیگر قزلباش مفهوم ایرانی و حتی شهری می داد تا مفهوم ترکی و حتی ایلی. آنچنان که مراد از قزلباش یعنی ایرانی ! آنگونه که هنوز ترکمن ها , به غیر ترکمن یعنی ایرانی و فارس , قزلباش می گویند .
یا درافغانستان در قندهار یا کابل, مراد از قزلباش یعنی ایرانی فارس زبان شیعه و هنوز بقایای
محلات قزلباش ها باقی است .درافغانستان نیز بخشی از مردمان هزاره شیعه مذهب آنجا نیر وارد ساختار قزلباش شدند و بالعکس قزلباش وارد ساختار قومی هزاره شدند .
محلات قزلباش های افغانستان درکابل به این محلات تقسیم می شد :

  • محله بیات‌ها
    محله بختیاری‌ها
    محله افشارها
    -محله جوانشیرها
    .محله ترک ها
    .محله قائنی‌ها
    .محله خوافی ها
    به همین واسطه قزلباش ها , پای ایل لربختیاری به آن حدود هم رسید و جای پای لرهای بختیاری تا مناطق هزاره نشین و پیشاور پاکستان , و حتی بین طوایف پشتون , با همان نام بختیاری , قابل چشمدید و نظررس است .( مقاله “قزلباش های افغانستان تورک نبودند” از عالی میثم نظری ,مقاله :قومیت فارسی‌زبانان قندهار چیست؟محمد مرادی)

*اتحادیه شاهسون
ایلات اتحادیه ایلی شاهسون , نیزهمچون ایلات اتحادیه ایلی قزلباش ,خاستگاه مشترک نداشت و مردمانی بودند آمیخته از ایلات ترک و لر وتالش و کرد و ..
همچنانکه تنها چیزی که ایلات مختلف با زبان ها و نژاد های گونان را تحت نام قزلباش گرد هم آورد دوچیز بیشتر نبود یکی زندگی مشترک کوچ نشینی و دوم مذهب شیعه علوی . آنچه نیز که طوایف مختلف الالسنه و مختلف المنشا (با زبان ها و خاستگاه های گونان ) را گرد هم آورد خواست سیاسی شاه و شاه دوستی یی طوایف و وفاداری شان به شاه بود در تقابل با نیروی قزلباش که هرروز قدرت اش افزون می شد و برای شاه صفوی اسباب زحمت بودند .
درحقیقت به فرمان شاه این اتحادیه صنعی (برساخته ) از ایلات قومیت های مختلف شکل گرفت و شاهسون یعنی “شاه دوست نام گرفت .به محض تشکیل این اتحادیه کم کم از قدرت قزلباش ها فروکاسته شد و از هم فرو پاشیدند .
دقیقا دوقرن بعد دردوره قاجار , حاکم ایالت فارس برای درهم شکستن قدرت روز افزون اتحادیه ایلی قشقایی , با الگوبرداری از همین شیوه شاه صفوی در تشکیل اتحادیه ایلی شاهسون , دستور به تشکیل یک اتحادیه ایلی از پنج ایل ترک و لر و عرب داد که ایل خمسه نام گرفت و در رویارویی و مقابله با قدرت طلبی سران اتحادیه ایلی قشقایی بکارگرفته شد.

*اتحادیه ایلی ایل شاهسون بغدادی( ترک و لر فیلی (لک )
ایل شاهسون بغدادی که در حدود قم و استان مرکزی و محلات پراکنده اند , اتحادیه ایلی متشکل از ایلاتلر فیلی عراق ( لک )و ایلات ترک (ترکمن) هست .خود ایل به دوشاخه “لک ” و دیگر ایلاتی که منشا ترکی دارند تشکیل شده و بزرگترین شاخه ان یعنی “کوسه لر ” زیر مجموعه شعبه “لک” هست .دربین شاهسون بغدادی ها , طوایفی هستند که مشخصه پسوند لری “وند ” دارند .همچون کلوند که قبلا در لرستان فیلی عراق در شهر توزخرماتو نزدیک کرکوک ساکن بوده اند .
اتحادیه شاهسون بغدادی همچنان که از نامش پیداست , متشکل از ایلات لرفیلی عراقی(مشخصا ایل لک ) وقبایل ترکمن عراقی(قبیله بیات )هستند که درتقابل با دولت عثمانی , ازسوی صفویه تشکیل شد و سپس به خراسان و پسانتر به منطقه قم و مرکز ایران کوچانده شدند. هرچند که ترکی صحبت می کنند ولی هنوز نام های طایفه ایی لری خودرا همچون لک که بزرگترین شاخه تشکیل دهنده اتحادیه ایلی شاهسون بغدادی است را حفظ کرده اند .

*ایل افشار
ایل افشار نیز , با برسرکرامدن و قدرت گرفتن نادرقلی افشار که نادرشاه شد , بسیاری از طوایف از ترک و ترژیک و لر و کرد , به ایل افشار پیوستند .منجمله طوایفی از لرهای بختیاری که در حمله به هند در فتح شهر قندهار و قلعه آن وی را یاری دادند , برخی از طوایف بختیاری , در قندهار , شهر پیشآور و در میان طایفه پشتون” میان خیل” با همان نام بختیاری ماندگار شدند .
محله افشار شهر کابل ,متشکل می شد از مجمعی از طوایف ترک و لر و تاجیک که در منطقه ماندگار شدند .
روزگاری , ایل افشار , در کهگیلویه و بختیاری , خوزستان , قدرت بلامنازع بود و حکمرانی این ولایت, ها را از دست لرها به درآوردند . و استقرار قبایل ترک و پیوستن قبایل لر به افشار ها (قبایلی که شکست خورده پراکنده می شدند یا قبایل ضعیف) و ریشه دواندن آنها درمناطق لربزرگ چنان سرعت گرفت ,آنچنانکه می رفت که لربزرگ به سرنوشت آذربایجان دچرشده و ترکیزه شود .
منجمله در خوزستان , وقتی که ایل افشار , قدرت بلامنازع , بود و نادرشاه پس از چندین بشکست از بختیاری ها , بالاخره , آنهارا متیع ساخت بسیاری از طوایف لربختیاری , برای دوام بقا , به شاخه ایل گندزلو افشار پیوستند .شمار طوایف” الوپر” یا طوایف تفرقه یا متفرقه بختیاری به ایل گندزلو از شمار ترکان آن ایل فزون تر بود به حدی که پس از چندی ترکان در لرها حل شدند و هم اکنون این ایل که با نام لری “گندزلی” و زیر شاخه ایل چالنگ شناخته می شود و اکثریت در اطراف شوشتر , یکجانشین شده اند , همگی خودرا عمیقا بختیاری میدانند و همگی لری صحبت می کنند , هرچند که بنام لرهای افشار هم افتخار می کنند . درسرتاسر بختیاری از گینه کان (جونقان ) چهارمحال تا ازنا و الیگودرز و تا شوشتر , ما بختیاری افشار داریم که اینها از طوایف لربختیاری بوده اند که به روزگری به ایل افشار پیوسته وسلسله افشار را یاری دادند .
(منجمله طایفه خود بنده , طایفه شهماروند از باب اوسیوند که در سال۱۱۵۹ هجری قمری, روستای زادگاه من “الیکو /هالیکو” توسط آکلبی و آصابر وآهادی ولدان آمرتضی دورکی اسیوند که از سرداران بختیاری نادرشاه در فتح قندهار بودند به پاداش شجاعت خود از نادرشاه خلعتی دریافت می کنند که با آن مبلغ, ملک روستای آلیکوه را به قیمت ۴۵۸ تومان آن زمان بازخرید می کنند )
درآذربایجان و ترکیه نیز , هنگام قدرت گرفتن ایل افشار ,بسیاری از طوایف کرد(کرمانج و سوران ), به این ایل پیوستند و نام افشار را پذیرفتند اما ترک نشدند و همچنان کرمانجی یا سورانی صحبت می کنند .حتی بالعکس باضعف افشاریه , برخی طوایف افشار به طوایف کرد پیوسته وحل شدند هم اکنون کرمانجی یا سورانی صحبت می کنند .هولیا افشار از بازیگران معروف ترکیه , از جمله این افشار های کرد بوده است ,یا طایفه قاسملو که نام منطقه ایی نیز در نزدیکی ارومیه آذربایجان نیز هست و و یکی از سرکردگان کرد به نام قاسملو نیز منتسب به این قبیله هست . این قبیله قاسملو , گویایکی از شاخه های ایل ترک افشار بوده که طوایف کرد پیوسته و تغییر هویت داده و کرد شده بوده اند یا بالعکس ؟

*کنفدراسیون و اتحادیه ایلی بلوچ (کوچ و بلوچ )
در مورد مردمانی که امروز بلوچ خودرا می خوانند هم اشاره ای کنم هم مفید هست چرا که به اتحادیه ایلی قشقایی هم ارتباط دارد چون که بای شما بسیار جالب هست اگر بدانید که در اتحادیه ایلی قشقایی به جز ترک و لر , بلوچ ها نیز هستند .طایفه بلوچ “کرشی/کورشی ” .یعنی همه ساربانان شتر ایل قشفقایی هنگام کوچ , از این بلوچ بوده و هستند و به گویش کورشی از صحبت می کنند که بعد مفصلتر شرح می دهم
زبان بلوچی , از زبان هایی شاخه شمال غربی ایرانی هست ولی می بینیم که بلوچ ها برعکس در جنوب غرب ایران هم اکنون ساکن هستند .یعنی با تالشی و زازاکی و اورامی /گورانی , آذری قدیم و گیلکی و مازندرانی و کرمانجی خویشاوندی زبانی داردو می باید در آن مناطق می بودند . سبب را جامعه شناسان به مهاجرت اجداد بلوچ ها از شمال و شمال غرب ایران در دوره ایی شاید ساسانیان به جنوب غرب ایران می دانند . (همانگونه زازا ها و اورامی ها و گوران ها , از شمال به منطقه غرب شاید در همین دوره ساسانیان مهاجرت کرده اند )
بلوچ های کنونی , به دو زبان بلوچی که زبانی ایرانی است و زبان براهویی که زبانی از خانواده “دراویدی ” در جنوب هند هست صحبت می کنند . و عملا بلوچ ها با دو منشا نژادی و زبانی هستند
مورخان سده های اولیه اسلامی از طوایف کوچ و بلوچ با هم در کرمان و جنوب ایران صحبت کرده اند که محتملا طوایف کوچ اجداد همین طوایف دراویدی زبان براهویی هستند که بالاخره در بلوچ ها ادغام شده و خودرا بلوچ می خوانند یا آنهارا بلوچ می پندارند ولی به زبان دیگر صحبت می کنند ,
اصطلاح کوچ و کوچیدن مثل کلمه “کرد ” ارتباط تنگاتنگ با زندگی عشایری و گله داری دارد

  • بلوچ های قشقایی
    طایفه کُرُش که به گویش کُرُشی از زبان بلوچی صحبت می کند , خودرا بخشی از طایفه فارسیمدان قشقایی می دانند . کار آنها شتر داری است .ساربانی شتر هایی که عشایر قشقایی با آن کوچ های بلند و طولانی خودرا تا بوشهر , میسر می کنند ,
    درزاگرس , فقط عشایر فارس (اتحادیه ایلی قشقایی و ایلات خمسه) هستند که از شتر برای کوچ بهره می گیرند .
    ازانجا که هم ترکمن ها و هم ترک های خراسان و هم ترک های ترکیه , در کوچ های خود شتر از خود دارند , و بیگانگان شتر دار ی و ساربانی بار و بنه آنهارا نمی کنند , علت استفاده از ساربانان بلوچ , شاید این باشد که طوایف لر ایالت فارس وقتی که به اتحادیه قشقایی و اتحادیه ایلی خمسه پیوستند , از آنجا که شترداری نمی دانستند , طوایف بلوچ شتردار را به خدمت گرفتند (؟)
    طوایف کرشی ,هنگام ساربانی به زبان بلوچی , آهنگ ها و آوازهای کرشی دارند که به عنوان بخشی از موسیقی قشقایی مشهور است
    کرشی ها همان لباس و پوشاک و فرهنگ مردم عشایرقشقایی (لر و ترک ) رادارند ولی نه به لری یا ترکی بلکه به زبان بلوچی گویش کرشی صحبت می کنند اما ترکی و لری هم می دانند .
    کرشی , نه تنها گویش بلوچی خارج از بلوچستان هست که در ایل قشقایی صحبت می شود .
    عشیره کرشی از دشت ماهور ممسنی تا دشت ارژن و لارستان پراکنده اند

در دو مقاله زیر از دو نویسنده لرتبار از ایالت فارس , به خوبی روند سلب قیمومیت و حاکمیت لرها بر سرزمین های مرغوب شان (خالصه جات ) که تحت نام “تیو”ل و “سیورغال” به توسط حکام وقت (مغول , ترک و پهلوی )از آنان به زور گرفته و به دیگران و دیگر قومیت ها بخشیده شده است. برای مطالعه این دو مقاله در سایت ولات جستجز کنید .

۱-سیاست قاجارها در خصوص لرهای فارس نشین حامیان اصلی زندیه
دکتر ناصر اشرافی
بررسی فرهنگ و تاریخ لرهای ممسنی و کهگیلویه

۲-نقش استعمار انگلیس در واگذاری ممسنی به معین التجار
ابوذر همتی*
واگذاری املاک و اراضی مرغوب طوایف و روستاییان لرممسنی در استان فارس توسط دولت قاجار(مظفرالدین شاه ) و حکومت پهلوی اول (رضاشاه )به صورت عدوانی به کسانی همچون امین التجار بوشهری که منجر به جرقه قیام لرها در دوره رضاشاه شد

۲-نقش استعمار انگلیس در واگذاری ممسنی به معین التجار
ابوذر همتی*
واگذاری املاک و اراضی مرغوب طوایف و روستاییان لرممسنی در استان فارس توسط دولت قاجار(مظفرالدین شاه ) و حکومت پهلوی اول (رضاشاه )به صورت عدوانی به کسانی همچون امین التجار بوشهری که منجر به جرقه قیام لرها در دوره رضاشاه شد

با نظر به این دو مقاله قبلی(واگذاری اراضی خالصه جات ممسنی به معین التجار) و اشارات بنده در برخی مطالبم , برهمگان است که راه نفوذ عنصر بیگانه و “اسب تروای ” جامعه لرستانات و”پاشنه آشیل ” و “چشم اسفندیار” و نقطه ضعف جغرافیای لرستانات , در همه دوره های تاریخی , همین اراضی مرغوب و زمینهای موسوم به “خالصه ” وروستاییان زراعت کار لرزبان زحمت کش اما مظلوم و غیر جنگاور موسوم به رعیت روستایی(بیشتر برنجکار و سپس باغدار ) بوده که به جهت مرغوبیت و حاصلخیزی آن زمینها و روحیه رعیت مابانه و غیرعشایری ساکنین اش , سلاطین ,و دولت مدراران , آن اراضی را ازچنگ آن مردم بومی بدر آورده و به عنوان اراضی خالصه و متعلق به شاه (دردوره معاصر, متعلق به دولت ), شاه آنهارا به صورت” تیول” به مالکان بزرگ و دولت مردانی که پول و اجاره بیشتری می توانستند از رعیت و زمین درآوردند و به شاه بپردازند , اجاره می داد و درمواردی می فروخت !
درمطلبی که تحت عنوان “چرا ایران عرب و یا کاملا ترک نشد ؟” به امتیاز موقعیت جغرافیایی لرستانات و روحیه جنگاوری ایلات لر اشاره میکنم که همچون سدی هزارسال دربرابر عرب شوی(عربیزاسیون ) فلات ایران از سمت جنوب و ترک شوی(ترکیزاسیون ) فلات ایران ازسمت شمال , چون سدی عمل کردند . درین میان قبایل عرب و ترک , فقط درمناطق دشت و هموار که بومیان اش نه ایلیاتی لر بلکه روستایی و رعیت لربودند و اراضی اش دردست سلاطین بوده , توانسند که جای پایی بازکرده و مستقر شوند !ایالت فارس و ایالت خوزستان دو مصداق گفته هست !
درخوزستان نیز ,پس ازآنکه دردوره افشار , یورش طوایف افشار ستون فقرات جامعه ایلی لر را در خوزستان که تا آن موقع ,چون سدی دربرابر پیشروی عنصر عرب در خوزستان مقاومت می کرد , شکست و این طوایف افشار , مناطقی چون شوشتر و دورق (شادگان امروز عرب نشین ) را ازدست رعیت لرجانکی و قنواتی به در آورد و سپس پس از چندی , خود نیزازانجا رانده و آنجارا به قبایل عرب واگذاشت , کم کم نفوذ اعراب در خوزستان زیاده شد .
نقطه عطف نفوذ عنصر عرب در مرکز خوزستان , واگذاری اراضی و زمین های خالصه اهواز و هندیان (هندیجان ) و زیدون وشوش , چغامیش و ..به صورت تیول از سوی شاه قاجار به شیخ خزعل بود که علاوه رعایای بومی لر , شیخ , رعایای عرب خودرا نیز به منطقه آورد .

بخشش اراضی خالصه اهواز و هندیجان و زیدونو غیره (عمدتا لرنشین )از سوی مظفرالدین شاه به شیخ خزعل که مبنای دعاوی توسعه طلبانه امروزی پان عرب ها نسبت به اهواز و باقی مناطق شده است !


جالب آنکه درمناطقی که عشایرلر, بودوباش داشتند , همچون شوشتر و مرز شعیبیه , هرگز پیشروی و استقرار عرب ها , به این سو ممکن نشد , حال آنکه در مناطقی چون ماهشهر و هندیان و.. که غلبه با نه لرهای ایلیاتی بلکه رعیت های لرزبان(ماچولی .معشوری , مهشوری ) ولرهای قنواتی بود, عرب ها کم کم آنچنان قدرت گرفته اند که حتی هویت منطقه را تغییر داده اند .
دربرخی ات مناطق نیز چون سرحد بختیاری یا چهارمحال بختیاری , شوربختانه خود خوانین لربختیاری , سبب تغییر هویت لری منطقه شدند یابه سبب ۱-حسن نیت در پناه دادن هزاران خانوار ایلیاتی ترک قشقایی در منطقه و ساکن کردن آنها یا به سبب۲- سیاست گسترش زمین زیر کشت زراعی و عدم تمایل ایلیاتی لر به تخت قاپو و اقامت دوازده ماه در سرحد چهارمحال ! که سرانجام منجر به به زور تصاحب کردن املاک ایلیاتی لر ,و سپس رعیت پذیری از مناطق همسایه و واگذاری آن زمین ها به دیگران شد .که در مطلب بعدی که ادامه همین سلسله مقالات هست تحت نام “ترک های بختیاری ” شرح خواهم داد .ادامه این سلسله مطالب را در همین سایت ولات دنبال کنید

آیا ملت کهن “لُر”, فرهنگ و موسیقی و رقص و لباس خودرا از مهاجران چند قرن اخیر ترک (قشقایی ) وعرب (عرب خمسه ) اخذ کرده است ؟!
Scroll to top