چاه های نفت بختیاری؛ هدف رضاخان از سرکوب لرها در خوزستان و لرستان ,از زبان خودش !

نورعلی مرادی بئوار الیما

“…حقیقتاً هم ، نقشه را ماهرانه کشیده اند زیرا به خیال خود راه ورود مرا به خوزستان از هر طرف مسدود کرده اند و غیرممکن به نظر میآید که قوای نظامی قادر باشد با وجود رؤسای متمرد عشایر لربختیاری و پشتکوهی با آنهمه طغیان و گردنکشی و ضمناً با وجود تمایل صریح شاه (احمد شاه )خود را به مرکز ایالت خوزستان برساند.مقصود از این نقشه چیست ؟خیلی مختصر و مفید: استقلال معادن نفت جنوب وکوتاه کردن دست ایرانی از منافع آتیه آن”
( رییس الوزرا و فرمانده کل قوا -رضا )
* سفرنامه خوزستان رضاشاه,به دیکته رضاخان و نگارش فرج اله بهرامی

ما لرها , خودمان باید تاریخ خودمان را بنویسیم ! ما باید حداقل تاریخ معاصر را, از نو , بنویسیم ! ونباید منبع تاریخ نویسی مان مورخان مغرض قوم گرای تاجیک (فارس) باشد .خود باید از نو تاریخ واقعی را تحقیق کنیم و بنویسیم نه اینکه شتابزده و بدون تعمق از روی دست آنها کپی و رونویسی کنیم !
این روایت تخت قاپو کردن عشایر و کشیدن جاده و عمران و آبادی و مقومت لرها دربرابر مدرنیزم و این چیزها, همه روایت باسمه ایی میرزا بنویس های فارس و نخبگان و مورخان و سیاسیون فارس در دوره معاصر برای کتمان و وارونه جلوه دادن حقایق بوده است .

لرها ( والی پشتکوه فیلی , بختیاری ها , بهمئی ها,) مجموعا و عرب ها , بر علیه کودتای رضا خان , با تشکیل اتحادیه سعادت , قصد داشتند احمد شاه را که در پاریس بود از راه خرمشهر به ایران برگردانند …آن زمان چاه های نفت در خاک بختیاری و مسیر صدور لوله های نفت در دست عرب بود ,رضاخان که چشم طمع به درآمد نفت و صدور آن داشت باید اول لرهای فیلی را از صد راه بر می داشت و سپس لرهای بختیاری و عرب ها ,,, و اساسا تخت قاپو و ساختن جاده و گسیل ارتش از این جاده ها و سرکوب لرها و عرب ها همه و همه برای رسیدن به این مقصود یعنی اول برداشتن اپوزیسیون مخالف کودتا بود و دوم تصاحب درآمد نفت بود و تجزیه طلبی شیخ خزعل و یاغیگری لرها و عمران منطقه با جاده سازی , اینها همه داستان پردازی بعد مورخان ملی گرای ایرانی است . هدف رضاخان از سرکوب لرها , چاه های نفت بود و لاغیر !

سال ۱۳۰۳احمدشاه عملا درپاریس در تبعید است چرا که رضاخان که فرمانده کل قواست ۳ سال هست که کودتا کرده است . محمدحسن میرزا ولیعهد، که هنوز در تهران بود , وقتی تزلزل در حکومت قاجاریه را احساس کرد، با مشورت احمدشاه متوسل به لر ها و عرب ها شد .برخی از اقلیت مخالف رضاخان در مجلس مثل ، مدرس ، میرزا حسن خان زعیم ، بهبهانی ، ، حائری زاده ، کازرونی ، قوام الدوله همراهی کردند . لرها و عرب علیه کودتا ” کمیته ایی تحت نام ” کمیته سعادت ” تشکیل دادند . پس از لرهای بختیاری مرتضی قلی خان بختیاری. امیر مجاهد بختیاری، سالار ارفع بختیاری ، از لرهای بهمئی, حسین خان بهمه ای ، از لرهای فیلی لرستان , غلامرضا خان ابوقداره ، والی مقتدر پشتکوه لرستان , که مهمترین پشتیبان ” کمیته قیام سعادت بود , از عرب ها سردار ارفع شیخ خزعل حاکم محمره اشتراک داشتند . امیر مجاهد بختیاری ریاست کل نیروها را بر عهده داشت همچنین سرهنگ ارغون فرمانده امنیه ناصری(بعد اهواز) , به نمایندگی دولتیان قاجار, نیز به کمیته « قیام سعادت » پیوسته بود .هدف بازگرداندن احمد شاه از اروپا بود که چندی پیش رضاخان را از رییس الوزرایی خلع کرده بود اما با حمایت اکثریت مجلس که تحت نفوذ انگلیس بودند , مجبور شد که دوباره این سمت را به وی باز گرداند .

در تابستان ۱۳۰۳ ه.ش کمیته ” کمیته سعادت ” ,تلگراف هایی مبنی بر عصیان سردار سپه بر ضد قانون اساسی و مخالفت رییس الوزرا با مشروطه به اصفهان و بعضی شهرها ارسال کردند .مذاکراتی در این زمینه انجام گرفت و حتی قرار شد احمدشاه از طریق جنوب و مناطق عرب و لر نشین به ایران بازگردد.غافل از آنکه سیاست و منافع انگلیس ,در این برهه اززمان در منطقه تغیر کرده و آنان””به جهت محافظت از مستعمره ثروتمند شان هند از دسترسی روسیه و عثمانی وهم محافظت از چاه های نفت ایران و عراق “” از پروژه دولت-ملت های مقتدر و مرکز گرا حمایت می کردند,رضاخان برای درهم شکستن آخرین مانع به قدرت رسیدنش و همچنین رسیدن به آبهای گرم جنوب و ثروت سرشار نفت که با آن سوخت ماشین جنگی پیشبرد حاکمیت اش را به پیش ببرد ,باید لرها و سپس عرب ها را از سد راه بر می داشت .

در مقاله “”کشف نفت، آغازی بر میلیتاریزاسیون مناطق لرنشین” از آقای ضرغام‌پور می خوانیم که:

«.. کمیته تحقیق بریتانیایی در گزارش اش از منطقه بختیاری در خوزستان به چرچیل نوشت که «این منطقه نفتی به تنهایی برای تأمین نیازهای سوختی وزارت دریاداری انگلستان برای مدت‌های مدید کفایت خواهد کرد.» آنچنانکه ۹۰ درصد سوخت ناوگان دریایی ارتش بریتانیا از نفت منطقه بختیاری تأمین می‌شد !


عبدالحسین اورنگ مازندرانی در کتابی که منتشر کرده است می‌نویسد:
«.. سرپرسی سایکس در سال‌های جنگ جهانی اول جلسه‌ای در محل “درخزینه” خوزستان با سران بختیاری ترتیب داده و خواستار اعلام استقلال بختیاری و جدا کردن مناطق نفت خیز خوزستان (که این منابع نفتی در قلمرو زندگی لرهای بختیاری خوزستان قرار دارد) شده و تأکید کرده که انگلستان به سرعت موجودیت کشور بختیاری و اعلام استقلال آن از ایران را به رسمیت خواهد شناخت. سردار اسعد بختیاری و پسرش جعفرقلی اسعد با پیشنهاد تشکیل کشور مستقل مخالفت کردند و انگلیس مصمم شد با فشار بر دولت ایران، بختیاری ها را از گردونه معادلات نفتی حذف کند. به این ترتیب بریتانیا در ۱۲ آذر ۱۲۹۸ ش سیاست جدید نفتی خود را اعلام کرد که آغازی بر نقض حقوق جمعی ایرانیان به ویژه لرهای بختیاری بود.”
چرخش سیاست خارجی دولت بریتانیا در حمایت از دولت های واحد مرکزی قدرتمند همچون رضاخان در ایران یا همتای عرب ش در عراق , که تنها وی طرف حساب دولت بریتانیا در سیاست نفتی باشد , نه سران پراکنده قومی و طایفه ایی نیز از همین روست .

رضاخان که سال بعد با رای مجلس شورای ملی که خاندان قاجار را از سلطنت خلع و سپس مجلس مؤسسان متعاقباً رضاخان را با نام رضاشاه پهلوی پادشاه ایران اعلام کرد , قضایای سرکوب کمیته سعادت و اتحادیه لرها و عرب های جنوب را در سفرنامه اش شرح داده است .

سفرنامه خوزستان رضاشاه(به دیکته رضاخان و نگارش فرج اله بهرامی)از متون تاریخی که به واقعه سرکوب لرها (فیلی ها و بختیاری ) به قصد تصرف چاه های نفت بختیاری در خوزستان میپردازد. یکی سفرنامه خوزستان رضاشاه(به دیکته رضاخان و نگارش فرج اله بهرامی) و دیگری سفرنامه رضاشاه کبیر به لرستان (به دیکته رضاشاه و نگارش محمدرضا والی زاده ).

ابتدای این کتاب در رد مدعیانی که گویا مدعی بودند این که این انشاء و املا کتاب نمی تواند متعلق به رضاخان باشد چرا که رضاخان سواد نداشته و خواندن , نوشتن نمی دانسته و کتاب را کسی دیگر نوشته و بعد برای او خوانده است , ادعا شده که این سفرنامه به دیکته رضاخان اما به نگارش فرج اله بهرامی نامی است و هرروز متن به رویت رضاخان می رسیده !با اینکه یقینا لحن و ادبیات رضاخان در این متن به توسط مقامات سیاسی وقت پاکیزه و پیرایش شده و صورت اصلی وقایع به عمد وارونه و موجه نشان داده شده است ولی باز هم شما روایتی اصیل تر و حقیقی تر از وقایع سرکوب لرها می بینید نسبت به روایت معاصر ناسیونالیسم ایرانی که از مساله کمیته قیام سعادت و قیام لرها و عرب ها عملا این چند مساله را حذف و ماوقع جور دیگر نشان دادند

۱- در روایت ناسیونالیسم معاصرایرانی , اینکه قیام برعلیه کودتای رضاخان بوده حذف شده

۲- در روایت ناسیونالیسم معاصر ایرانی , لرها , قیام لرها و قتل عام لرها حذف شده

۳- در روایت ناسیونالیسم معاصر ایرانی , ثروت چاه های نفت که آن روزها همه در خاک لرهای بختیاری بود و بهانه اساسی قشون کشی رضاخان و دولت مرکزی بوده ,حذف شده

۴-در روایت ناسیونالیسم معاصر ایرانی , برای تهییج احساسات ملی گرایانه ایرانی ها و کتمان قتل عام لرها , مساله را تجزیه طلبی عرب ها به سرکردگی شیخ خزعل عنوان کرده و می کنند .

۵-هم درروایت قوم گرایان فارس (ناسیونالیسم ایرانی ) و هم قم گرایان عرب به دروغ , سردار اقدس شیخ خزعل حاکم تمامیت ایالت خوزستان معرفی می شود که قصد جدایی تمامی آن سرزمین را از مام میهن اشت! حال آنکه اینگونه نیست . خوانین لر شرق و شمال خوزستان را در حوزه اداری خود داشتند و مرکز خوزستان آن زمان یعنی “شوشتر” و همچنین بندر ناصری(بعد اهواز)همیشه از مرکز اداره می شد و حکم نشین قاجاری داشت وسردار اقدس شیخ خزعل ,عنوان رسمی وی وی حاکم یا “شیخ محمره” بود و اجاره دار گمرکات بندر خرمشهر از دولت ایران به مدت شست سال بود ! و حاکمیت وی از قصبات فلاحیه و سوسنگرد فراتر نمی رفت !

آنچنانکه نجم الملک , جاسوس خفیفه دولت قاجار که به جهت هراس دولت قاجار ازحسینقلی خان ایلخانی بختیاری , ناصرالدین شاه ,وی را برای تجسس حال ایلخانی به خوزستان فرستاده بود و گزارشی از قدرت ایلخانی بختیاری تهیه کرد که گویا همین گزارش , اسباب تحریک قتل ایلخانی بختیاری بدست قاجار شد , وی در سفرنامه خوزستان خود در اواسط دوره قاجار به صراحت می نویسد که :” ..حکومت خوزستان سه شاخه است ,اسم ومترس با حضرت احتشام السلطنه است, مداخل ولایتی داخل شوشتر و دزفول با آقا محمد ضا پیشکار و میرزابزرگ مستوفی است , مداخل ایلات عرب و امر ونهی و عزل شیوخ با حسینقلی خان بختیاری و پسرش اسفندیار سرتیپ (است که )هرسال در اوایل حمل , مدت یکی دو ماه خدمت احتشام السلطنه میایند در اهواز , توقف می نمایند برای وصول تتمه مالیات ….


بعدها در اواخر دوره قاجار است که با تضعیف لرها در خوزستان بدست قاجار , وهمچنین برخی سیاست های شاید غلط خوانین بختیاری تسامح و تساهل نسبت به توسعه طلبی های شیخ محمره شیخ خزعل , دامنه نفوذ , قدرت و توسعه املاک ومستغلات اجاره ایی و خریداری شیخ محمره آنچنان گسترده شده که به اهواز و هندیجان و شوش و بهبهان رسید !

چرا که بر اساس قانون دولتی” تیول ” شیوخ عرب یا هر حاکم محلی دیگری , می توانست با پرداخت پول به شاه زمین های ” خالصه ” را که به دولت یعنی شاه تعلق داشت , به اجاره خود درآورد ! از همین روشیخ خزعل که از طریق گمرکات خرمشهر ثروت زیاد اندوخته و به پشتوانه همین ثروت و پیشکش هایش به شاهان قاجار, داماد قاجار شده بود و القاب “معزالسلطنه و سردار اقدس و ارفع “را دریافت کرده بود , با رشوه و پیکششی , هر روز اراضی و قصبات و روستاهای بیشتری از خالصه جات دولتی را در خوزستان با جمیع رعایایش می خرید و یا اینکه رعیت های عرب خود را در آنها به کار می گمارد: آنچنانکه حتی در حوزه مرکزی خوزستان و مناطق خالصه جات لرنشین چون قصبه اهواز , زیدان بهبهان و حتی روستاهایی در نزدکی رامهرمز و شوش.. را هم از دولت اجاره کرد و رعایای عرب خودرا در آنها به کار گمارد ..در یکی ازدعوا های کرایه خالصه جات که بین حاکم خوزستان در شوشتر و شیخ خزعل بر سر منطقه جراحی بود , حتی خوانین بختیاری شیخ را یاری دادند تا رقیب را از میدان بدر کند . مقصود آنکه تعلق منطقه ایی در ان زمان به خزعل دلیل بر عرب بودن آن منطقه نیست بلکه املاک خالصه را دولت یا بهتر بگوییم شاه به صورت تیول و اجاره به کسی می پرداخت که پیشکشی یا اجاره بیشتری می پرداخت ,قضیه توسعه و وسعت یافتن املاک شیخ خزعل بر برخی مناطق خوزستان چون بندرگاه ناصری(اهواز ), اراضی خالصه جات چون برخی قصبات زیدان بهبهان و هندیجان و شوش و رامهرمز , از این روست .

۶ -در ادبیات همزمان و همعصر با عملیات فتح لرستان وسرکوب لرهای فیلی و لرهای بختیاری که واکنشی به کمیته اتحاد قیام سعادت بین لرها و عرب ها و عصیان آنها بر علیه کودتای رضاخان بود ,شما در اشعار شاعران,لحن نویسندگان , دیالوگ سینما , نطق مجلسیان , و متن جراید , شما فقط حمله و تهمت و توهین به لرها می بینی و بس و هیچ عرب ستیزی نمایان نیست و مشهود نیست .حال آنکه در ادبیات متاخرتر ناسیونالیسم ایرانی , این ادبیات تعمدا دستکاری و ویراستاری شده , لحن و چهره لرستیزانه آن پاک و محو و به آن رنگ و لابی ایران گرایانه و البته عرب ستیزانه داده اند!

۷-پس از سرکوب , صدها تن از خوانین و بزرگان لر( فیلی و بختیاری و بویراحمد و بهمئی و ممسنی و کوهمره ایی و لیراوی ) که اغلب نیز دانش آموخته و فرنگ رفته هم بودند به جوخه اعدام سپرده شدند , محبوس شدند ,تبعید شدند , اموال و زمینهایشان مصادره شد و باقی مانده که از مجازات اعدام رستند ملزم و مجبور شدند که در بین لرها نمانند و زمین و املاکشان با املاک هایی در آذربایجان و خراسان و تهران معاوضه شد , اما حتی یک شیخ عرب اعدام یا محبوس نشد! شیخ خزعل ,که به روایت کنونی و معاصر ویراستاری شده ناسیونالیسم ایرانی , تجزیه طلب و خائن به وطن و عامل انگلیس و به روایت معاصر قومگرایان عرب در خوزستان, پدر معنوی ناسیونالیست عرب و استقلال خواهی خوزستان بود , در نهایت به باغ فخرالسلطنه همسر قاجاری خود، دختر حسینقلی‌خان نظام‌السلطنه، که واقع در شمیران بود، رفت و تا یازده سال بعد هم بزیست یعنی زنده بود و زندگی کرد. حتی شایعه مسمومیت یا مرگ مشکوک وی آن هم در سن کهولت و پس از سالیان سال , به توصیه رضاشاه , از سوی بسیاری بدون منبع ومحل تردید است, فرزندان وی ,بعدها همگی درزمان پهلوی اول ودوم صاحب مناصب دولتی و اداری و تجاری مهمی و فرهنگی شدند-

با نگاهی عمیق و دقیق و نازک بینانه , آشکارا دیده می شود که در روایت متاخر و معاصر تر , مورخان و مفسران ملی گرای معاصر ایرانی ,جنبه لرستیزی آن عملیات و آن سالها را بالکل سانسور و نقش عنصر حیاتی نفت را در پیدایش آن فاجعه حذف و برعکس , نقش شیخ خزعل را به عنوان یک تجزیه طلب برجسته و به مساله بعدی عرب ستیزانه , ملی گرایانه داده اند که عملیات رضاخان آزادسازی خوزستان و مبارزه با جدایی طلبی بود و بس …

این کتمان و پنهان کاری و وارونه نشان دادن وقایع سرکوب لرها , از این جهت است که در زمان رضاخان قومگرایی فارس یا همان ناسیونالیسم ایرانی , هنوز در ابتدای راه بوده و اساسا مفهومی تحت نام هویت ایرانی و ایرانیت و ملت ایران و ملیت ایرانی هنوز شکل و قوام نگرفته است . بعدها که ملت ایران و ملیت ایرانی و هویت آریایی پارسی ,از طریق آموزش وپرورش و رادیو تلوزیون و یک حکومت متحد و زبان دولتی مشترک تشکیل یافت , لازم شد که کشتار لرها و ادیبات ضد لری آن دوران کتمان و مخفی شود و از آنجا که قوم گرایی فارس یا همان ملی گرایی ایرانی ,خود را در مقابله و رویاروی با اعراب و هویت عربی تعریف کرده , از این خاطر به وقایع ان سالها و اعمال رضاشاه رنگ و بویی ملی گرایانه جهت سرکوب تجزیه طلبی شیخ خزعل داده اند نه سرکوب وقتل عام مردم لر برای تصرف منابع حیاتی چاه های نفت که آن روزگار که همه در خاک لرها واقع بود وخدمه و کارگران و کارکنان نفتی از محل استخراج در مسجدسلیمان و توف اسپهد(نفت سفید )تا پالایشگاه اش در آبادان , همگی لرها بودند !

در آخر مطلبی مختصر ضمیمه کنم (که البته خود مقاله جداگانه میطلبد که آماده کرده ام ) و آن اینکه وارونه جلوه دادن و ” تحریف” واقعه تاریخی معاصر یعنی عملیات رضاخان سردار سپه بر علیه لرهای لرستان و لرهای خوزستان به جهت مخازن نفت بختیاری , به صورت یک “حرکت میهن پرستانه سردارسپه برعلیه تجزیه طلبی شیخ خزعل ” علت وعامل اش , نیمی محصول تبلیغات ناسیونالیسم مرکزگرای ایرانی بوده که سعی کردند علل و هدف حمله را نه لرها (که به زعم ناسیونالیسم ایرانی و در ادبیات امروزی شان ,آریایی , پارسی و خودی, معرفی می شوند ) و نه مخازن نفت بختیاری ( که علت مادی و اقتصادی است ) عنوان کنند بلکه یک علت “مهیج و ناسیونالیسم پسند و بیگانه “یعنی تجزیه پاره تن ایران خوزستان توسط شیخ خزعل عرب نوکر انگلیس عنوان و مطرح می کنند که عملا با یک تیر دونشان بزنند !

نخست ,هم خاطره قتل عام مردم لر به خاطر منابع نفتی را توسط حکومت ملی و مرکزگرایی, که ناسیونالیسم نوپای ایرانی محرک و مشوق و مبتکر بنا و رهبری آن بوده را , از خاطر تاریخ و خاطر مردم لر محو کنند , مردم لری که الان ناسیونالیسم مرکز گرای ایرانی ” برای آسیمیله , ذوب و کنترل افکار و اذهان و قلوب آنها ” تبلیغ میکند که شما جان و روح ایران آریایی پارسی بوده و هستید !و دوم اینکه با ادعای نجات خوزستان پاره تن ایران از چنگال شیخ خزعل عرب , از خورجین ناسینالیسم ایرانی برای رضاخان مایه بگذارد و قهرمان سازی کند !

اما عامل دیگر نیمی از این تحریف واقعه تاریخی , محصول دست” پان عرب های حاشیه غربی خوزستان” است که با دامن زدن به این افسانه برساخته ناسیونالیسم ایرانی یعنی نجات خوزستان , پاره تن ایران از چنگال شیخ خزعل تجزیه طلب به دست رضاخان ,عملا برای ناسیونالیسم/ پان عربیسم نوپا ووارداتی و منبعث و ریشه گرفته ودست نشانده و تحت فرمان آنسوی مرزهای خود ,” یک عقبه تاریخی سیاسی” علم کنند و “سابقه تاریخی” جعل کنند وسردارارفع شیخ خزعل را پدر و نیای معنوی تفکر پان عربی خود بنمایانند , حال اینکه با مطالعه احوال کسانی چون سردارارفع شیخ خزعل یا همچنین خوانین لر چون سردارجنگ یا غلامرضا خان ابوقداره , امیر عشایر خلخالی ,اقبال السلطنه ماکویی ,سردار معزز بجنوردی,صولت‌الدوله قشقایی, مشخص و مبرهن هست که اینها تفکر قوم گرایی یا ناسیونالیسم به مفهوم کنونی نداشته اند, بله تفکر بوم گرایی داشته اند چرا همگی از خاندان هایی بوده اند که سده ها حق و آب و گل در سرزمین خود داشته اند و در هیچ دوره تاریخ, دست هیچ حاکم و سلسله ایی را از مرکز( حال چه مغول چه ترک چه عرب چه فارس) به هیچ وجه باز نمی گذاشتند ,حالا یا فئودال و زمیندار بوده اند مثل سردارارفع شیخ خزعل یا خوانین و بزرگان ایل و قوم بوده اند خوانین لر یا قشقایی ..

اساسا تنها اندیشه قومگرایی موجود و فعال قوم گرایی مرکزنشین فارس بود که در وجود ناسیونالیسم ایرانی و ارتش رضاخان داشت شکل میگرفت ..بعدها در دوره پهلوی دوم هست که قوم گرایی آذربایجانی و کرد در قالب جمهوری آذربایجان و مهاباد ظهور میکند که آن هم گماشته و برساخته دست نظام شوروی بود و بومی و خودانگیخته نبود .. از همین رو در ماهیت سردارارفع شیخ خزعل اصلا چنین ماهیت ناسیونالیستی و پان عربی نبود. کما اینکه گفتیم پس از عزل وی بدست رضاشاه , وی به باغ فخرالسلطنه همسر قاجاری خود، دختر حسینقلی‌خان نظام‌السلطنه، که واقع در شمیران بود، رفت و تا یازده سال بعد هم بزیست یعنی زنده بود و زندگی کرد. فرزندان وی ,درزمان پهلوی اول ودوم صاحب مناصب دولتی و اداری و تجاری مهمی شدند- حتی شایعه مسمومیت یا مرگ مشکوک وی آن هم در سن کهولت و پس از سالیان سال , به توصیه رضاشاه , از سوی بسیاری بدون منبع ومحل تردید است .

در آخر از افسانه پردازان هم پان ایرانیست و هم پان عرب , افسانه ی ” حمله رضاخان به خوزستان برای نجات خوزستان پاره تن ایران از چنگال تجزیه طلبی سردار ارفع شیخ خزعل “باید پرسید پس چگونه است که پس از سرکوب عرب ها و لرهای خوزستان , حتی یک شیخ عرب اعدام نشد , سردارفع شیخ خزعل تا سالیان سال بزیست و فرزندانش در حکومت پهلوی اول و دوم صاحب مناصب هم شدند ,, اما صدها تن از خوانین و بزرگان لر “فیلی و بختیاری و بویراحمد و بهمئی و ممسنی و کوهمره ایی و لیراوی ” که اغلب نیز دانش آموخته و فرنگ رفته هم بودند به جوخه اعدام سپرده شدند , محبوس شدند ,تبعید شدند , اموال و زمینهایشان مصادره شد و باقی مانده که از مجازات اعدام رستند; ملزم و مجبور شدند که در بین لرها نمانند و زمین و املاکشان با املاک هایی در آذربایجان و خراسان و تهران معاوضه شد

*بخشی مفصل از سفرنامه رضاخان به زبان خودش در زیر شاهد آورده می شود :

“”…من سرکوبی اشرار لرستان و تخته قاپو کردن آنها را از آن جهت وجهه همت خویش قرار دادم که بتوانم خط فاصل بین خوزستان و عراق را مفتوح نمایم ، و خوزستان را که در تمام ادوارسلطنت قاجار لانه نا امنی و قتل و غارت و یاغیگری و عدم اطاعت بوده است ، امن و آرام سازم و به خودسریهای یک خائن وطن فروش که خود را امیر مستقل این خطه خوانده است خاتمه دهم. به مجرد اینکه حقیقت این نیت بر دشمنان سعادت ایران روشن شد فوراً افق سیاست خارجی رنگهای تیره تری به خود گرفت.همه منافقان گرد هم آمدند و شالوده اجتماع مشؤوم و منحوسی را به نام کمیته “قیام سعادت ” در خوزستان طرح کردند.اعضای کمیته مزبور که در رأس آنها شیخ خزعل واقع است قسم نامه ای تهیه و با مأمور مخصوص پیش شاه(احمدشاه ) به پاریس فرستادند و او نیز بدون آنکه متفرس به دنباله اعمال آنها شود، حکم انعقاد کمیته مزبور را تجویز کرد.قبل از عزیمت شاه(احمدشاه ) به فرنگ با وجود اصراری که من در توقف او داشتم و ضمانت بقای سلطنت او را میکردم ، او به ایادی خارجی توسل میجست و بالاخره برای اعمال نظر شخصی و آزاد بودن در توسلات خارجی عزیمت پاریس کرد.هنگام عزیمت به کرمانشاه در حوالی خرابه های سیاه دهن قزوین بعضی از ملتزمین رکاب او را از مسافرتهای متواتر به فرنگ تقبیح کرده بودند. امّا شاه (احمدشاه ) به رئیس کابینه من و چند نفر دیگرصریحاً گفته بود که او برای تماشای خرابه های سیاه دهن و غیره خلق نشده ، هر روزی که در ایران باشد، یک روز از تماشای مناظر دلگشای نیس و پاریس عقب خواهد ماند!با این حا ل من قبول نمیکردم که کسی به سلطنت یک مملکتی تا این درجه مجنونانه نگا ه کند و چنان که گفتم تصوّر من آن بود که چون در نتیجه ملاحظات دقیقه در شهرهای فرنگ تهران را نظیر پاریس نمیبیند و وسایل پاریس کردن تهران هم برای او فراهم نیست عصبانی شده و مبادرت به ذکر این جملات کرده است.نظیر این فکرها برای من که چهارسال تمام عملاً سلطنت ایران را حراست کرده ام حقیقتا امید بخش بود و به خود تسلّی میداد م که در پرتو این احساسات رقیقه شاید بتوانم کشتی شکسته این مملکت را از چهار موجه اقیانوس طوفانی سیاست رهایی بخشم.اما در موقعی که تصمیم شاه (احمدشاه ) را در انعقاد کمیته “قیام” و برانگیختن چهار نفر خائن و هزاران دزد بر ضد مرکزیت مملکت فهمیدم، به علم الیقین دانستم که تصوراتم درباره این شخص تخیلات بیموضوعی بوده و عقاید قلبی و قطعی او همان است که در سیاه دهن قزوین صریحاً به رئیس کابینه و سایر همراهان گفته است . فهمیدم که حقیقتاً نه تنها به سلطنت خود و حیثیت ایران لاابالی و بی اعتناست ، بلکه عداوت و دشمنی نسبت به این مردم بیچاره را هم در فکر خود خطور داده و از روی عناد و لجاج و خصومت با نوع است که ده هاهزار نفر دزد غیر مطیع را بر ضد مرکز مملکت برانگیخته است .آیا او نمیفهمد که” امیر مجاهد لر و خزعل بادیه گرد و والی صحرانشین” نمیتوانند در راه سعادت یک مملکتی کمیته بسازند؟آیا او نمیداند که ورود متمرّدین و جمعیتی که در هر صدهزار آن ، دو نفر، سواد خواند ن و نوشتن ندارند، تا کجا و تا چه مرحله ای اعراض و نوامیس و حقوق مردم بیچاره را تهدید مینماید؟آیا حقیقتاً ایران در قرن بیستم سعادت خود را از قیام امثال یوسف خان بختیاری و غلامرضاخان پشتکوهی انتظار باید بکشد؟علیای حال طمع شاه و پول خزعل و سیاست ماهرانه خارجی بر افق این مملکت سیاست تازه ای را نقش کرده و زوال آن را با بهترین نقشه که ممکن بود ترسیم نموده است.حقیقتاً هم ، نقشه را ماهرانه کشیده اند زیرا به خیال خود راه ورود مرا به خوزستان از هر طرف مسدود کرده اند و غیرممکن به نظر میآید که قوای نظامی قادر باشد با وجود رؤسای متمرد عشایر لر بختیاری و پشتکوهی با آنهمه طغیان و گردنکشی و ضمناً با وجود تمایل صریح شاه ، خود را به مرکز ایالت خوزستان برساند.مقصود از این نقشه چیست ؟خیلی مختصر و مفید: استقلال معادن نفت جنوب وکوتاه کردن دست ایرانی از منافع آتیه آن””

چاه های نفت بختیاری؛ هدف رضاخان از سرکوب لرها در خوزستان و لرستان ,از زبان خودش !

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Scroll to top