هر کار ی از ما ساخته است ,به جزآلمانی فصیح و استاندارد !!
نورعلی مرادی بئوار الیما
خانم کتابدارجوان کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران , که گویا اصالتا هم تهرانی بود , در جواب دختر خانم دانشجوی اصفهانی , که با لحن رسا و فارسی سلیس اما با لهجه تیز و زنگ دار اصفهونی, کتابی را درخواست می کرد , به سمت او خم شد و دست چپ اش رو پشت گوشش برد. یعنی که نمی فهمم چی میگی !! دخترک اصفهانی دوباره با همون لحن رسا و فارسی سلیس اما بالطبع با همون لهجه اصفهانی اما این بار تیز تر و زنگ دار تر , نام کتاب را برد ! خانم کتابدار جوان تهرانی , این بار از کوره دررفته با لحنی غیر مودبانه گفتش :” خانم! درست فارسی صحبت کن ! چه بدونم چی میگی ؟!.
من که بیشترین سالهای عمرم را در تهران زندگی کرده بودم (۲۴ سال از ۴۰ سال عمرم در ایران )این لحن تحکمی ” فارسی صحبت کن !”و “درست فارسی صحبت کن !” راقبلا هم در تهران پایتخت , از سوی اهالی پایتخت ( ته شهری و بالای شهری ) نسبت به شهروندان شهرستانی و حتی افغان و تاجیک ( که صاحبان اصلی زبان فارسی در حقیقت اینها هستند ) , بارها شنیده بودم..
.
گویا فقط , در کشورهایی همچون ایران , ترکیه و افغانستان و عراق .. . که طی این یکصد سال اخیر , منطبق بر مدل مرکز گرای دولت -ملت , در خاورمیانه , مبتنی بر “ملیت ” بنیاد شده اند ,یعنی دولت ملی و رسمی و زبان ملی و رسمی و غیره ,به نوعی , جدا از آنکه زبان دولتی معیار شناسانده شده و تحمیل گردیده بلکه لهجه مردمان پایتخت که مقر دولت و محل دوایر مهم دولتی است ,هم معیار و بر همه احاد مردمان آن سرزمین از هر زبان و گویش و لهجه ای تحمیل شده است ..
شهزاده سمرقندی ,فارس زبانی تاجیک از ازبکستان , از شهر سمرقند , در سفرنامه اش که خاطرات او از ایران است , چون از سرزمینی با نظام سوسیالیستی می اید با تربیتی مبنی بر رواداری قومی و ملی , فضای تهران پایتخت که فقط زبان فارسی و لهجه تهرانی حکمفرماست , برای او تکان دهنده است .او دربخشی از خاطرات خود تحت نام “حکومت زبان فارسی” می نویسد :
“…اولین چیزی که دقتم را به خود جلب کرد این بود که همه جا به فارسی نوشته شده بود و همه فارسی حرف میزدند. باور کنید در طول سفر ۱۵ روزه خود هیچ کسی را ندیدم که به زبان غیر فارسی صحبت کند. به جز دو نفر مسافران فرانسوی در موزه باستانشناسی تهران همه در همه جا فارسی صحبت میکردند. برای منی که در کشوری بزرگ شدهام که ملتهای گوناگون با زبان مادری خود از ازبکی تا قرقیزی، تاجیکی، ترکمنی و روسی صحبت میکنند، این غیر عادی بود.
به خود فکر میکردم که این همه کرد و لر و بلوچ و آذری که در رسانهها از آنها میشنویم کجایند؟ چرا در تهران آنها را نمیبینم؟ سوالی که تا به حال جواب آن را پیدا نکردهام. در حالی که لذت میبردم از خط فارسی و زبان فارسی و حاکمیت آن بر دیگر زبانهای محلی، ته دلم چیزی مرا آزار میداد. با این عشق به زبان فارسی و شیفتگی میدانستم حق دیگر ملتهایی که در این خاک عزیز به سر میبرند به جا آورده نشده است.
از اینکه من با لهجه صحبت میکردم و میزبانان من این نگرانی را داشتند که ممکن است حرف آنها را متوجه نشوم و با کمک دست و حرکات نالازم میخواستند روشنتر صحبت کنند، احساس خوبی نداشتم. احساس میکردم گوش مردم به لهجههای مختلف عادت ندارد. احساس میکردم که به غیر از فارسی در این جامعه میدان به روی دیگران باز نیست…”شهزاده سمرقندی
ممالکی چون شوروی سابق و چین کمونیستی , چون بر مبنای باورها و شعار های انترناسیونالیستی , و نه ملی گرایانه بنا شده بودند , بر تنوع گرایی فرهنگی , ملی , قومی تاکید و از تمرکز گرایی ملی قومی پرهیز میشد . آنچنانکه من حتی در تاجیکستان , چیزی به اسم لهجه معیار پایتخت و تاجیکی استاندارد که ” همه ملزم ” به صحبت به آن دیالتیک و اکسن باشند , ندیده ام . در دوشنبه هر تاجیک به لهجه خود سمرقندی , بخارایی , خجندی ؛ کولابی ؛ بدخشی ؛ ..راحت راحت در کوچه و بازار و اداره گپ می زند !
چرا که نظام سوسیالیستی شوروی سابق حداقل در زمینه رواداری حقوق قومی و ملی , برای جمهوری های از هم پاشیده نظام گذشته و تازه مستقل شده , میراث گرانبهایی باقی گذاشت که متاسفانه , بسیاری از این جمهوری های تازه استقلال یافته . آن میراث رواداری حقوق قومی ملی و تنوع گرایی ملی قومی را , به دور ریختند و پروژه شکست خورده (دولت های ملی ) مبتنی بر:” تک ملیت , تک زبان , تک هویت ” را در پیش گرفته اند . شوربختانه !
از آنجمله به خاطر دارم سال پیش در جمهوری آذربایجان , در برنامه آکادمی آواز آذربایجانی (ترکی ), وقتی جوانی اصالتا تالش از منطقه تالش شهر آستارا , در این برنامه شرکت جسته بود , خانمی از هیات ژوری , با لحنی تحقیر آمیز او را خطاب کرد که :” برو اول اون لهجه تالشی ات را اصلاح کن ! با اون لهجه , صدات فقط برای مجالس عروسی مناسب است نه آکادمی آواز !,,
اینجا در اروپا مثلا در ایتالیا هم من به چیزی تحت عنوان لهجه رسمی پایتخت و یا ایتالیایی استاندارد بر نخوردم ! اهالی سیسیل و ناپل , مردم فلورانس , ونیز , میلان , ازجنوب تا شمال این کشور هرکس به فراخور گویش و لهجه خود با دیگر ایتالیایی ها اختلاط می کنند!
در آلمان که من نزدیک به ۴ سال است زندگی می کنم ,نکته جالب و شایان توجه آن است که لهجه مردم پایتخت , نه تنها معیار سخن گفتن نیست , بلکه لهجه” برلینی” عملا به نوعی لهجه غیراستاندارد هم محسوب می گردد !در سراسر ایالت های آلمان فدرال , در ادارات , در کلاس درس , در جراید , ضمن گفتگو و چت کردن , شما به وضوح متوجه می شوید که المانها نه تنها ابایی ندارند که فقط به لهجه زادگاه خود صحبت کنند هیچ لزومی هم نمی بینند که لهجه بومی خود را نسبت به لهجه معیار “اصلاح ” کنند ,بلکه اصرار شان را در کاربر آلمانی محلی هم می بینید !
سال پیش درشهرداری شهر اشتوتگارت ,مرکز ایالت بادن ورتنبرگ ,یکی از ایالت های جنوبی آلمان , مراسم ازدواج یکی از نزدیکانم بود . متن تابلویی در شهرداری نظرم را جلب کرد با این مضمون :wir können alles ,außer hochdeutsch
هر کار از ما ساخته است ,به جز صحبت کردن به آلمانی فصیح و استاندارد !!
بیشتر که جویا شدم , جواب شنیدم که عین همین تابلو و همین شعار را می توان در جای جای اشتوت گارت و ایالت بایرن و دیگر ایالت های جنوبی آلمان ,از ادارات دولتی تا شرکت های تجاری, دید و شنید ! ایالت های جنوبی آلمان , سنت ها , لباس محلی و از همه مهمتر گویش خاص آلمانی خودشان را دارند که برای , کسانی که از از مرکز آلمان می آیند و به گویش و لهجه استاندارد و رسمی آلمانی که معیارش شهر” هانوفر” است , خو کرده اند , شیوه آلمانی نواحی دیگر فهم اش مشکل است ! مخصوصا برای خارجی تازه واردی مثل من , که به آلمانی هم خوب مسلط نیستم و گوشم فقط به همان دیالکتیک و اکسن رسمی نواحی “هانوفر و دوسلدورف و کلن “آمخته شده و عادت کرده است .
همه اصطلاحات سلام علیک و صبح بخیر و عصر بخیر ..متفاوت است , اصلا شیوه گویش هم چیز دیگری است به نام “شوی بیشschwäbisch” تقریبا همه ” ر ” ها اینجا ” خ ” و همه ” ز ” ها را “س ” تلفظ می کنند ! آنچنانکه ” گیاه “رزماری ” را ” خس ماخی” می گفتند !
اما , پشت آن شعار “,هر کار ی از ما ساخته است ,به جز صحبت کردن به آلمانی فصیح و استاندارد ” سوای پیام تجاری و بازرگانی اش , شیطنتی ملیحی هم , که از روحیه انعطاف ناپذیر آلمانی , غیرمنتظره می نماید , نهفته است که در عین حال که غیراستاندارد و غیر معمول بودن گویش آلمانی اش خود را به شوخی می گرفتند , به نوعی هم این متمایز و متفاوت بودن خویش را از بقیه آلمان هم معترف و هم متذکر می شدند و هم مشروعیت می بخشیدند ,بدون آنکه هیچ آلمانی از آن مفهوم ” جدایی ” احساس کند !