نورعلی مرادی بئوار الیما
این ضرب المثل لری , که از بچگی بارها از بزرگترها شنیده ام , هم اکنون ,با به خاطر آوردنش , بیشتر , برایم ,جلب توجه می کند !! آنجا که دوتا لر , باهم , نه به لری , بلکه به زور , به فارسی شکسته بسته صحبت میکردند ! یا دو خویشاوند , همدیگر را نمی نمی فهمیدند یا باهم مدارا نداشتند ,در سرزنش آنها می گفتند که “دو , رووا /ریا , که ز یه کوله , زنن به در , وا یک , ترکی -مغولی , حرف ازنن ؟
دو تا روباه , که از یک لانه بیرون می آیند , آیا باهم ترکی -مغولی , صحبت می کنند ؟
نخست اینکه اصطلاح “ترکی مغولی ” وبه همراه آوردن این دو چسبیده به هم , از منظر لرها , قابل توجه است دوم اینکه از دیدگاه لرها , بی شک غریب ترین و نامفهوم ترین زبانها , ترکی و مغولی بوده است که در این مثل و این مقصود , به کاررفته است ! البته در جای جای ابیات قدیمی لری , کاربرد اصطلاح “ترکمن , ترکمون ” نیز کم نیست !
به استناد منابع تاریخی چون جوامع التاریخ و دیوان شعرا ,” ترکان و مغولان” در ابتدای ورودشان به فلات ایران , ” به هم مانند بودند “حال از لحاظ زبان اگر نه اما حداقل از لحاظ چهره و شیوه زندگی !
از این رو مشخص است که در خاطره تاریخی لرها , ترک و مغول , باهم پیوستگی دیرینه داشته که دراین ضرب المثل به جا مانده است ! علی الخصوص که حاکمیت مغول ها و ترک ها که زندگی قبیله ایی و کوچ نشینی داشتند , , تاثیری بسیار بسیار مهم اجتماعی فرهنگی سیاسی ماندگار در منطقه لرستان بزرک و لرستان کوچک , برجای گذاشت که حایزاهمیت بسیار است .که مهمترین آنها که همه مورخان هم عصر آن زمان , به آن اشاره کرده اند , سیستم کوچ نشینی و نظام ییلاق و قشلاق بوده که اتابکان به تقلید مغولان , در منطقه و دربین لرها رایج کردند !
اینکه تا پیش ازان , کوچ نشینی بین لرها بوده یا نبوده است ؟یا اینکه پیشتر نیمه کوچ نشینی کم مسافت و کوتاه مسیر بوده (مثل اورامی ها در زاگرس و تالش ها در البرز ) که به تاسی مغول ها و ترک ها , به کوچ نشینی پر مسافت وطویل المدت , تغییر یافت ؟ و اینکه این نظام ترکی -مغولی کوچ نشینی , فقط بخشی از لرها را که قبلا نیز نیمه کوچ نشین بودند را تحت تاثیر قرار داد و مردم لر “روستایی ” که ده نشین و شهر نشین بودند , همچون گشته , یکجانشین ماندند ؟ یا اینکه خیر ! برخی از مردمان روستایی لر (ده نشین و شهری ) نیزبه تشویق اتابکان , به قبایل کوچرو پیوستند( درتاریخ مصداق پیوستن مردم یکجانشین به کوچروها بسیار است )؟
اینها سوال هایی است که باید کاوش , کنکاش , نقد و طرح شود .آنچه مسلم است پیش از ورود قبایل ترک و مغول , جامعه لر , به نقل مورخان , به دو گروه ایلاتی و “روستایی ” تقسیم می شد که هردو لرزبان اما دوشیوه زندگانی داشتند ! همچنین در دوران پیش از اسلام , جغرفیای لرستانات و مردم لر به دو جغرفیای کوهستانی “ایلام ” یا هلتمتی که مردمانی نیمه کوچرو دآشت و جغرافیای “سوزیانا /شوشیانا ” یا همان شوش که که مردمان روستایی و شهر بودند,تقسیم می شد ! ملتی بایک زبان و مذهب اما با دو جغرفیای و دو شیوه زندگی !
تسلط مغولان بر منطقه لرستان بزرگ و لرستان کوچک , در بزنگاه تاریخی مهمی روی داد که سخت بر تاریخ اجتماعی سیاسی اقتصادی و فرهنگی بعد های لرها , تاثیر عمیق تاریخی گذاشت چرا که به تازگی , پس از ورود اعراب مسلمان , منطقه لرستان به دست دو برادر به نام های بدر و منصور , به دو قسمت تقسیم شد که لرستان کبیر و لرستان صغیر نام گرفتند و بلافاصله پس از آنها , دودمانی از لرها , در عهد مغول درلرستانات برسر قدرت آمد , که عنوان و لقب ترکی مغولی “ اتابک ” برای خود برگزید هرچند که این عنوان را مغولان به آنها ندادند بلکه خود مستقلانه , استقللال خودرا اعلام کرده , خودرا اتابک خواندند ! آنگونه که این عنوان را خلیفه عباسی برای آنها (لرستان کوچک یا لرستان عباسی یا بعدها لرستان فیلی ) تایید کرد .
ترک ومغول ؛ یک روح در دوکالبد
قبلا زیرعنوان “ترک ومغول ؛ یک روح در دوکالبد” به تفصیل شرح دادم که:
“…تاریخ و فرهنگ و شیوه زندگانی و و خاستگاه جغرافیایی و تاریخی و فرهنگی , مغول و ترک . چنان در هم تنیده شده که تفکیک ناپذیر است . حتی فراتر از آن؛ منجمله اساطیر تاریخی آنها یعنی شناخته شده ترین و مشهور ترین اسطوره ترکی یعنی “ارگنه کون ” و “گرگ ” در حقیقت یک اسطوره مغولی( به روایت جوامع التواریخ رشیدالدین فضلالله همدانی ) بوده که همین روایت را ناسیونالیسم ترک ,در دوره معاصر ,(در جهت مهندسی هویت و هویت سازی مدرن ملی که اسطوره سازی , هسته بنیادی همه ناسیونالیسم های عصر معاصر هست ) اخذ کرد و به جای مغول , عنوان ترک نهاد و به گونه ایی که تصویر گرگ وونماد بوزقوورد /بوزکورت(نشان سر گرگ خاکستری با انگشتان دست ) و حتی زوزه کشیدن به شیوه گرگ ها , از نمادهای پانترکیسم در دوره معاصر شد-
مغول در اذهان و افکار عمومی ترکیه , محبوب و خودی و بخشی از فرهنگ ترکی محسوب می شوند و نام های مغولی چون تموچین (چنگیز خان مغول ,) قوبیلای , جغتای , و صدها سرکرده مغول از مشهورترین نام های رایج در ترکیه است
مثلا اصطلاح یاسای چنگیزی که همان قانون و فرامین چنگیزخان مغول بود را فرهنگستان ترکیه , جایگزین کلمه قانون کرده و در ترکی امروزه به جای قانون کلمه یاسا , که مغولی است را بکار می برند .کلمه الوس مغولی را که کشور و مردم , معنی میداد هم اکنون جایگزین کلمه ملت کرده اند ! از این جمله هزارها مورد و مصداق در ترکی مدرن هست که فرهنگستان ترکی از فرهنگ لغات مغولی برای غنا بخشیدن به زبان ترکی استفاده برده است چرا این دو فرهنگ و ملت ترک و مغول, خویشاوند و هم فرهنگ بوده و مشترکات تاریخی عمیقی داشته اند
و دربحث پیوند و خویشاوندی تاریخی ترک و مغول , در آخر علاوه کردم که اگرچه در ایران , به سبب تبلیغات درست یا نادرست پان فارس ها (ناسیونالیسم ایرانی )و نفوذ پان ترک ها , قضیه تاریخی حمله مغول به ایران و تبعات آن (البته با حذف عنوان ترک در کنار مغول و نسبت دادن آن ویرانی ها فقط به مغول و نه به ترک ) در کتب درسی و کتب دانشگاهی , واژه مغول یک بار منفی در اذهان عمومی ایران با خود به همراه آورده , و از همین رو پانترک های ایرانی (آذربایجانی , قشقایی ,) اغلب از نسبت دادن مغول ها به خود , ابا کرده وواکنش نشان داده و خویشاوندی شان را با مغول ها به شدت انکار می کنند , اما در ترکیه چون از این تبلیغات سوء , خبری نیست و بالعکس ناسیونالیست های ترک تموچین (چنگیزخان ) مغول را و مغول را ترک , و از خود می دانند و از مفاخر تاریخی خود می شمارند و نام های مغولی کوبیلای , اوکتای , تموچین و جکتای و نویان و .. همچون نام های ترکی انگاشته شده و بسیار رایج و پرطرفدار است.
کما اینکه تیمور کورگانی , سرسلسله دودمان تیموری , نیز ترک نبود و از قبیله “برلاس “مغول و از دودمان مغول بود و به این نسب سخت افتخار می کرد , آنها از مغول هایی بودند که بعد ترک زبان شدند . همچنین “بابر” سردودمان سلاطین مغولی هند , مغول نژاد بود وسلسله سلاطین کورگانی هند که به سلاطین مغولی هند معروف اند را پایه گذاشت نیز , از مغول هایی بودند که بعد ترک زبان شدند .
از همین خاطر , عنوان مغول در شبه جزیره هند و پاکستان به خاطر این سلسله مغول (که در کتب درسی ما سلسله گورکانیان معرفی می شوند ) بسیار ارج و حرمت دارد !
به همین سبب اقلیت هزاره مقیم در پاکستان که تجمع شان در شهر کویته است , به مغول بودن تبار خود , آنجا آشکارا افتخار میکنند و از سوی پاکستانی ها قدر می بینند اما بالعکس در افغانستان و ایران , که فضای اجتماعی سیاسی فرهنگی متاثر از ناسیونالیسم فارسی است که مغول را خوش نمی بینند , هزاره ها , تبار مغولی خودرا که به آن مشهور بوده اند , به شدت انکار می کنند آنچنانکه به تازگی با قدرت گرفتن و ارج و قرب یافتن موقعییت اقتصادی ,فرهنگی سیاسی ترکیه در منطقه, برخی نخبگان هزاره , فضا را اینگونه مناسب و مساعد دیده اند که یک تبار نه مغولی بلکه ترکی (که ابرومند تر ) هست برای خود دست و پا کنند علی الخصوص که حمایت پانترکیسم ازاین ادعا را با خود نیز دارند .(البته جای پرداختن به این موضوع اینجا نیست چرا که به اطاله کلام می انجامد اما البته نظریه مغول بودن تبار هزاره ها , از لحاظ علمی هرگز تایید نشده است و هزاره ها همانقدر به مغول ها و ترکها شباهت دارند که تاجیک ها و ازبک های آسیای میانه درهمسایگی شان و نه بیشتر .
اهمیت این موضوع در این است که قضیه هویت قومی امروز در خاورمیانه بیش از آنکه متکی بر داده های علمی و شواهد تاریخی باشد بیشتر بر مبنای عوامل مضحکی چون قدرت و اقتدار و اعتبار مالی, اقتصادی , سیاسی , فرهنگی و رسانه ایی آن یااین ناسیونالیسم درمنطقه هست که چه مقدار جاذبه جذب خرده هویت ها و خرده فرهنگ ها و قومیت های بدون ناسیونالیسم خودی , را به سوی خود جذب , و در خود آسیمیله کند با ترفند ساختن یک شجره نامه تاریخی دروغین که تبار فلان مردم یا طوایف را به کرد یا ترک یا پارس و آریایی یا عرب برساند!؟ بیشک در این میان ناسیونالیسم هایی در منطقه که اعتبار و اقتدار مالی , اقتصادی سیای و فرهنگی و بخصوص رسانه ایی بیشتری دارند خوش اقبال ترند
مغولان به آن وحشتناکی نبوده اند !
سیاه نمایی مبالغه آمیز مورخان مسلمان و ایرانی از یورش مغولان کافر و بالعکس رنگین نمایی از هجوم اعراب مسلمان !
در مشرق زمین همیشه قبایل کوچرو بر مردمان یکجانشین مسلط شده و حکومت داشته اند پس پیامدهای منفی یا مثبت مهاجرت یا هجوم قبایل ترک و مغول, از نگاه تاریخی , تقریبا چیزی فراتر از پیامدهای هجوم قبایل آریایی- پارسی یا قبایل عرب به فلات ایران نبوده است از این رو ,هجوم ترک و مغول ,و پیامدها ی آن , به این دهشتناکی و وحشتناکی که مورخان مسلمان ذکر کرده و سپس نتایج فاجعه باری که ناسیونالیسم فارس (ملی گرایی ایرانی ) بخصوص در دوره معاصر , توصیف و مبالغه کرده , نبوده و نیست !
آمدن قبایل ترک و مغول , درست شبیه هجوم اعراب مسلمان بوده اما ما می بینیم که در روایت مورخان مسلمان , به این دوهجوم ,یک استاندارد دوگانه لحاظ شده و درحالی هجوم مغول و ترک ,را , با آب و تاب و تاسف و , هجوم قبایل وحشی و غارتگر و بلای جان مسلمانان و ویرانی تمدن و مدنیت توصیف کرده اند اما هجوم قبایل به مراتب وحشی ترو چپاول گر عرب مسلمان را و پیامدهای به مراتب خانمان سوزتر مسلمان عرب که برای تمدن های ایران و بین النهرین و مصر و یونان و هند , به همراه داشت را, وارونه جلوه داده و تجلی و تفوق نور و معنویت دین اسلام بر ظلمات و تاریخی و جاهلیت ایران و یونان و بین النهرین و مصر و هند , جلوه داده اند !
از نگاه تاریخی , اما هردوی این دو هجوم یک مهاجرت تاریخی قبایل صحرا گرد , براثر ازدیاد جمعیت و کمبود مراتع و وسوسه هوس انگیز زندگی شهرنشینی و رفاه و تجمع سرمایه و تجارت و رفاه و تجمل بود که اساسا ابتدا با سربازگیری و مزدور گیری همین تمدن ها ازمردان همین قبایل شروع شد که خود مردمان شهری فاقد ارتش منظم و مردان جنگجوی سواره و پیاده بود ند و غالبا سربازان , مزدوران قبایلی ترک و مغول یا عرب بودند !
حتی قبل تر از این , رابطه جوامع قبایلی و تمدن های همجوار , کاملا معکوس و قربانی مردمان جوامع قبایلی ترک و مغول و عرب بودند که توسط امراطوری های ایران روم و چین ,هرازگاهی غارت می شدند و پسران و دختران جوان آنها , تحت نام غلام و کنیز , برای امور مزدوری در کارارتش یا نیروی کار بدون حقوق کارگاه های شهری , بیگاری در منازل یا حتی تمتع جنسی (غلام بچه و کنیزک و جاریه و امرد )به اسارت گرفته می شدند !
که پس از قدرت گرفتن جوامع قبیله ایی که جنگاوری می دانستند بر جوامع شهری و متمدن که جنگاوری نمی دانستند , این رابطه , غالب و قربانی بالعکس شد !
اصولا مورخان مسلمان , با دیده منفی تعصب دینی مبالغه آمیزی به قبایل مشرک و کافر وحشی “ترک و مغول” نگریسته و در پیامدهاو عواقب هجوم مشرکان ترک و مغول به جغرافیای اسلامی سیاه نمایی مبالغه آمیزی کرده اند حال اینکه همین مورخان به هجوم قبایل وحشی عرب اما مسلمان به مدنیت های فارس و بین النهرین و روم و هند , به دیده اغماض نگریسته و پیامدهای و عواقب آن هجوم که با غارت و تجاوز و چپاول و ویرانی همراه بوده را رنگین نمایی کرده و ظفر و پیروزمندی رحمت اسلامی بر ظلمت کفر قلمداد کرده و از هر غارتگر عرب مسلمان , توصیفی در حد قدیس و عارف و پهلوان نموده آنچنانکه , امروز عوام مسلمان امروز مزارات آن متجاوزان و مهاجمان عرب مسلمان را زیارت می کنند اما به مهاجمان ترک و مغول غیر مسلمان , دشنام و ناسزا می گویند چرا که هنوز آن ایده ولوژی که مهاجمان عرب مسلمان به بهانه آن کشتند و …و سوختند , هنوز حاکم و محبوب است !حال آنکه ترکان و مغولان, ایده ولوژی خویش را (بودیسم و شمنیزیم ) نه تنها حاکم نکردند بلکه به ایده ولوژی مهاجمین قبل از خود یعنی اعراب مسلمان و دین اسلام گرویدند !
از همین رو انتظار نقد و سرزنش و نکوهش هجوم و سیاهکاری اعراب مسلمان , از مورخان مسلمان , انتظار بیهوده ایی است حال آنکه در بحث هجوم مشرکان ترک و مغول , به حقیقت گویی بسنده نکرده , بلکه پا را , فراتر نهاده ,در نکوهش ترک و مغول , افسانه گویی ها و زیاده گویی ها کرده اند
حال آنکه مغولان, در خاستگاه خود سابقه حکمرانی و با همسایگان پیشینه معامله و مبادله داشتند .سپس دارای حکومتی قانونمند بر مبنای قانون چنگیزی شدند (یاسای چنگیزی , که این لغت امروزه از سوی فرهنگستان زبان ترکیه , برای مفهوم قانون , پیشنهاد شده ) با رعایا بر معیار قانون و با رعایای داشمند و ستاره شناس و ریاضی دان و هنرمند و شاعر خود و مخصوصا مورخان , با حرمت و قدرشناسی رفتار می کردند آنچنانکه اندکی بعد برسرکار آمدن آنها , علم و هنر و دانش و و بخصوص معماری و کار دانشمندان و منجمان و مورخان در قلمروی آنان , بسیار رونق گرفت !و اساسا فارسی نویسی در عهد مغول تشویق شد و رونق گرفت که تا پیش از دیوان همه به عربی بود …
پس این همه سیاه نمایی مورخهان مسلمان از مغولان , فقط و فقط به خاطر آن بود که مسلمان نبودند و سکولار بودند و همه ادیان را منجمله مسلمانان را دریک سطح و به یک چشم می دیدند و به برتری باورهای مسلمانان ارزش قائل نبودند و این بر مسلمانان گران می آمد که با دیگر ادیان برابر دریک ترازو نهاده شوند و بر ابر انگاشته شوند و همچنین که یک غیر مسلمان بر مسلمان حکومت کنند چرا که این برای مسلمانان برای چندین قرن عادت شده بود که نه تنها صاحب اختیار خویش بلکه زمامدار و صاحب اختیار و جزیه بگیر رعیت ارمنی و آشوری و زرتشتی و هندو و غیر باشد و حال این چنین از سوی عده ایی بودیست و شمنی , اینگونه زبون و حقیر شده بودند و این احساس عقده و حقارت از چنین وضعیتی را در لحن کلام مورخان مسلمان که غالبا تحصیلکردگان مدارس دینی اسلامی بوده اند را ما می بینیم که البته همیشه این نوشتجات پر از نیش و کنایه و بدگویی , نویسندگان کینه توز مسلمان, غالبا با نگاه پر از اغماض و سکولار خان های کفر مغول توام بود و اجازه نشر می یافت !
از همین رو آنجا که مورخان مسلمان خواسته اند فجیع ترین اعمال مغولان را بربشمرند به این اشاره کرده اند که “..سواره با اسب درصحن مساجد راندند ..حجره های مساجد را آخور اسبان خود کردند …فضلا و علمای شریف دین محمدی را از دم تیغ گذراندند –“” که پیداست شکست غرور و جبروت مسلمانی , که تا پیش از آن , حکم برفلک و ناز بر ستاره می کردند , بدست کفار مغول , بر مسلمانان بسی گرانتر آمده بوده است از ویرانی شهرها و کشتار مردمان !
همچنانکه اگر پس از هجوم اعراب مسلمان , اگر دین بهدینان و مذهب زرتشتی , باز قد علم میکرد و غالب می شد و مسلمانان تارمار , بی گمان مورخان ایرانی زرتشتی , مشابه همین روایات در نکوهش اعراب مسلمان داشتند ! کما اینکه دارند من جمله دو روایت از قلم مورخان ایرانی و آن هم مسلمان ایرانی , “دررفته “و درتاریخ ثبت شده که به خوبی وحشیانه بودن ورود اعراب مسلمان و برخوردشان با مردم فلات ایران , آشکار است
آنجا که ابن قتیبه دینوری( دینور کرمانشاه .لرستان فیلی کنونی ) مورخ قرون اولیه اسلامی , روایت می کند که مردم فرس و عجم , در لب مرز که از برابر اعراب مسلمان می گریختند , پیاپی فریاد می زدند که ” دیوان آمدند ! دیوان آمدند ” !! یعنی از نظر مردم ایران , رفتار و کردار و پندار و چهره و پوشاک اعراب مسلمان , به دیوان می ماند !!
یا روایت مندرج در نسخه گرانقیمت و کهن تاریخ سیستان (که نویسنده اش گمنام است ), حکایت می کند سرکرده قشون اعراب مسلمان , پس از تخریب و کشتار مردم سیستان , به درخواست موبد زرتشتی سیستان برای دیدار و تسلیم شهر , پاسخ مثبت داد و پیش از ورود موبد , برای زهر چشم گرفتن از وی , دستور داد که صدها و هزارها جسد مرد و زن سیستانی را , در محلی به شکل صفه و سکو و کرسی و تخت , روی هم چیدند و سپس وی بر روی آن تخت از جسدها رفت و موبد زرتشتی را پذیرفت ! گفته و جمله قصار موبد زرتشتی پس از دیدن این صحنه چندش آور که در کتاب تاریخ سیستان نقل شده است چنین است :” با دیدن وی بر آن تختگاه لاشه ها , گویی که” اهریمن ” را می دیدم !”
خلاصه کلام آنکه تاریخ همیشه به دست فاتحان نوشته شده و می شود پس نگاه نازک بین و ژرفنگر می خواهد تحلیل و آنالیز کتب تاریخی و نه فقط صرفا روایت کردن متون نسخ تاریخی !
نگاه ناسیونالیسم پان عرب به ظهور تاریخی مغولان و ترکان
نکته ایی که در یاداشت های بالا از قلم انداختم , همچنین علت دشمنی و سیاه نمایی مبالغه آمیز , از سوی هم جغرافی نویسان عرب و هم ناسیونالیست حی حاضر و معاصر پان عرب , از ظهور مغولان و ترکان , در تاریخ اسلامی , است !ا سبب این است که با ظهور مغولان و سلسله های ترک , و سقوط حکومت عباسی , قیمومیت و خلافت و حاکمیت موروثی عرب ها , بر مسلمانان و ممالک اسلامی که با محمد آغاز یافت و با سلسله اموی و عباسی دوام یافت , و با مرگ خلیفه عباسی , با نمد پیچ کردن و خفه کردنش ,به دست هلاکو خان , به پایان رسید و , دیگر هیچوقت عرب ها , قد علم نکردند ! هرگز !
و عرب ها که تا پیش از آن حکم بر فلک و ناز برستاره می کردند و خراجگیر ممالک اسلامی بودند و سالانه میلیون ها دینار و هزاران غلام و کنیز فرس (ایرانی ) و ترک و هندو و سقلابی و رومی و ..به مدینه و بغداد , روانه می شد , از آن پس , خود بنده و عبید و خراجگزار و دست نشانده سلاطین مغول و ترک سلجوقی و ممآلیک و عثمانی شدند تا عصر معاصر و فروپاشی عثمانی و ظهور ناسیونالیسم عرب ..
درین هزارسال , تا به امروز, جامعه عرب سیر قهقرایی داشته و در ادبیات ناسیونالیسم عرب , چنین رایج است که علت واپسماندگی خویش را ظهورسلسله های مغول و ترک دانسته اند و آن را همیشه سرزنش و نقد کرده و می کنند !
ناسیونالیسم عرب و اسلام ؛ چون گوشت به استخوان چسبیده !
و البته جای شگفتی نیست که دراین گفتمان ناسیونالیسم معاصرعرب , هرگز این نقد و پرسش و گمان , حتی تلویحا , مطرح نشده و نمی شود که سبب واپسماندگی جوامع عرب ؛ به عنوان عقب افتاده ترین جوامع خاورمیانه نسبت به فارس و ترک ها ,از لحاظ توسعه سیاسی و فرهنگی (و نه اقتصادی از منبع نفت ), آیا “اسلام ” نیست ؟
مطرح نشدن این سوال , از آن روست که هویت عربی و دین و شریعت اسلام , به قول لرها ؛” چی گوشت و ناخن ” و به قول فارس ها همچون گوشت به استخوان , چنان با هم ممزوج و مخلوط , و در هم تنیده شده که امکان تفکیک ” هویت عربی ” از “شریعت دین اسلام و تاریخ اسلام ” از سوی ناسیونالیسم عرب ناممکن شده است .
به همین سبب ,هرگونه فاصله از دین اسلام به منزله فاصله از هویت عربی , قلمداد می شود. از همین رو , آن غربگرایی و مدرنیته فرهنگی سیاسی اجتماعی که ناسیونالیسم ترک و فارس , با ضدیت بانهاد دین اسلام و گریز به پیشینه باستانی خود(شمنیسم و زرتشتی گری ) دردوره معاصر بناکردند و راه ناسیونالیسم فارس و ترک را از راه اسلام , منفک کردند , برای ناسیونالیسم عرب هرگز مقدور نشد !
البته که پان عرب های قبلا شیعه و بعدا سنی شده وهابی سلفی خوزستان ,نیز از این قاعده مستثنی نیستند ! در مطلب پسا مهسا و وقایع اخیر که نوشته اما ویرایش نکرده ام به چرایی اینکه زیر شعار زن زندگی آزادی جنبش مدرن ضد دینی, ضد اسلامی اخیر ایران , چرا از سنگ , صدا بلند شد اما از پان عرب های وهابی خوزستان نه ؟ به همین معضل بنیادین ناسیونالیسم عرب اشاره کرده ام
به بحث خود که روابط ترک -مغولان با لرها و لرستان است برمیگردیم
مقاله زیر از این دانشنامه , به خوبی روابط تنگاتنگ حکومت مغولان و اتابکان لر را نشان می دهد ! چه در صلح و آشتی که یارگرمابه و گلستان هم بودند و برخی اتابکان , همیشه در دربار مغول بودند و فقط وکیلان آنها لرستان را اداره می کردند و چه در دشمنی و جنگ که لرها گوشمالی هایی سختی به مغولان در اصفهان و نقاط دیگر دادند .https://www.cgie.org.ir/fa/article/225170/%D8%A7%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DA%A9%D8%A7%D9%86-%D9%84%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86
همچنین مقاله خودم که به تقلید و پیروی اتابکان لر به مغولان و برگزیدن شیوه کوچ نشینی , از قول مورخان در آن اشاره دارد (تاریخ ملت لر, را به ‘کوچ نشینی ‘ منحصر نکنیم !)
اینکه تا پیش ازان , کوچ نشینی بین لرها بوده یا نبوده است ؟یا اینکه پیشتر نیمه کوچ نشینی کم مسافت و کوتاه مسیر بوده (مثل اورامی ها در زاگرس و تالش ها در البرز ) که به تقلید مغول ها و ترک ها , به کوچ نشینی پر مسافت وطویل المدت , تغییر یافت ؟ و اینکه این نظام ترکی -مغولی کوچ نشینی , فقط بخشی از لرها را که قبلا نیز نیمه کوچ نشین بودند را تحت تاثیر قرار داد و مردم “روستایی ” که ده نشین و شهر نشین بودند , همچون گشته , یکجانشین ماندند ؟ یا اینکه خیر ! برخی از مردمان روستایی لر (ده نشین و شهری ) نیزبه تشویق اتابکان , به قبایل کوچرو پیوستند(درتاریخ مصداق پیوستن مردم یکجانشین به کوچروها بسیار است )؟
اینها سوال هایی است که باید کاوش , کنکاش , نقد و طرح شود .آنچه مسلم است پیش از ورود قبایل ترک و مغول , جامعه لر , به نقل مورخان , به دو گروه ایلاتی و “روستایی ” تقسیم می شد که هردو لرزبان اما دوشیوه زندگانی داشتند ! همچنین در دوران پیش از اسلام , جغرفیای لرستانات و مردم لر به دو جغرفیای کوهستانی “ایلام ” یا هلتمتی که مردمانی نیمه کوچرو دآشت و جغرافیای “سوزیانا /شوشیانا ” یا همان شوش که که مردمان روستایی و شهر بودند,تقسیم می شد ! ملتی بایک زبان و مذهب اما با دو جغرفیای و دو شیوه زندگی
!http://volat.de/2019/10/07/%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae-%d9%85%d9%84%d8%aa-%d9%84%d8%b1-%d8%b1%d8%a7-%d8%a8%d9%87-%da%a9%d9%88%da%86-%d9%86%d8%b4%db%8c%d9%86%db%8c-%d9%85%d9%86%d8%ad%d8%b5%d8%b1-%d9%86%da%a9%d9%86%db%8c/
لغات ترکی-مغولی; دخیل در زبان لری
در حقیقت این مطلب من یعنی “اصطلاحات دخیل ترکی -مغولی در زبان لری “, شاهدی بر مقاله پیشین من “:تاریخ ملت لر, را به ‘کوچ نشینی ‘ منحصر نکنیم !” و همچنین گواهی بر نقل قول همه مورخان عصر مغول و مردمشناسان و جامعه شناسان معاصر است که به صراحت گفته اند که رسم کوچ ییلاق و قشلاق را اتابکان لر به تقلید از مغولان و ترکان , در منطقه لرستان (مخصوصا لربزرگ و به ویژه منطقه بختیاری که تختگاه اتابکان لربزرگ بود ) بین لرها رایج کردند
از همین روهمانگونه که ما لرها عمدتا لغات مربوط به شریعت اسلامی را از اعراب و تاجیک ها (فارس ها )و لغات مربوط به دنیای مدرن را از انگلیس ها ( تمامه”گوجه فرنگی ” ,درام “بشکه “, وایر”شلنگ “, گلوپ “لامپ “,بریش”برس ” ..) برگرفته ایم , همچنین عمده لغاتی که ما از مغولی-ترکی برگرفته ایم , اصطلاحات کلیدی گله داری و دامداری و لوازمات و وسایل چادرنشینی است .
ما لرها بدون اینکه خود بدانیم اغلب نام های حیوانات و اشیا گله داری( نام های مختلف بزغاله , کره الاغ , محل تجمع سیاه چادر , ستون چوبی سیاه چادر , آ غل گوسفندان , حصار از نی و شاخه آغل گوسفندان ) را از مغولان و ترکان اخذ کرده ایم ! همچنین واژگان سیاسی رتبه های حکومتی سیاسی و لشکری , سوارکاری ,و برخی اصطلاحات مربوط به رسوم و آیین ها .
نخستین بار در فصلنامه ایی به نام عشایر , ذخایر انقلاب ؟ گویا در مقاله ایی , روایات تاریخی اینکه نظام عشایری و کوچ نشینی نخستین بار از سوی اتابکان لر و به تقلید مغولان بر لرهای بختیاری , تحمیل شد , جدی گرفته وشاهد آن را وفور لغات ترکی-مغولی مربوط به زندگی گله داری در زبان لری بختیاری , دانسته , چند تا اصطلاح را شاهد آورده بودند .
من این مقاله را سه دهه پیش خواندم و از آن اصطلاحات فقط” تیشتر”(بزغاله ) به خاطرم هست !
اصطلاحات و لغاتی که من اینجا شاهد آورده شرح میدهم , البته آن اصطلاحات نیست و من در طی این چند دهه , تصادفا موقع مطالعه متون تاریخی , یا در گفتار مردم چه لر و چه ترک , برخوردم و پی به همانندی آنها بردم !
این اصطلاحات , البته غیر از اصطلاحات معروف و مشهور ترکی مغولی دخیل در لری هست که همگی به آنها واقف هستید و بسیاری البته سابقه ورودشان به لری متاخر و به همین دوسه قرن اخیر می رسد ! مثل ؛ لغات توشمال و اتابک که به عهد مغول برمیگردند و اصطلاحات “آ “اقا , ایل , ایلخان , ایلبیگی ,که در دوره های صفوی , زند و بخصوص قاجار , در بین لرها مرسوم شد
گفتم مطلب را با این ویدوی شروع کنم 😀
این ویدیو هرچند طنز هست ولی از نگاه نازک بین جالب توجه هست
نیمی از این اصطلاحات ترکی یا مغولی است
قاش , تیشتر , چپش , و نام دیگر کره الاغ نیز در لری قودوح است که آن هم ترکی است
در ادامه مطلب شرح خواهم داد
ورد : در لری مناطق فارس ,و بویراحمد و کهگیلویه ؛ به محل تجمع چندین “بهون“(خیمه ) ازیک فامیل , درکنار هم , “ورد ” گفته می شود
یورد /یورت : در مغولی -ترکی به محل تجمع چند “اوبه”(خیمه )از یک قبیله , درکنارهم , یورد گفته می شود .مجازا به خود خیمه هم دربرخی قبایل , یورد گفته می شود
این کلمه , امروز , به توسط ناسیونالیسم معاصر ترک , درمفهوم مدرن “وطن و کشور ” بازسازی و متداول شده است
کلمه “وطن ” در عربی که دردوره معاصر به توسط ناسیونالیسم عربی , از آن , مفهوم مدرن ” میهن ” را استخراج کرده , درحقیقت به معنی “جایگاه تجمع سیاه چادرهای قبایل اعراب ” بوده و جمع آن “اوطان “است و در شعرعرب جاهلیت و پس از آن که در وصف دوری از اوطان و وطن سخن بسیار رفته منظور همین جایگاه زمستانی وتابستانی همیشگی قبایل بوده است .
درزبان های ایرانیک (مثل :کردی(کرمانجی ) دری”فارسی ” , زازایی .گورانی , لری ) , اصطلاح مترادف آن ” ور ” هست که امروز در کلمه “کشور ” فارسی باقی مانده است .
در زازاکی ؛ اصطلاح “وار ” درهمین مفهوم”محل تجمع چند چادر از یک قبیله ” هست
در زبان اورامی /گوران که خویشاوند زبان زازاکی , و از خانواده زبان های کاسپین (اطراف دریای مازندران ) هست , مترادف آن “هاوار “”هاوارگه ” است
درکردی(کرمانجی ) , مترادف این کلمه در حقیقت “زوزان ” هست(یعنی جای زمستانی ) , ,اما ناسیونالیسم کرد در دوره معاصر این کلمه زازاکی “وار ” را از زازاکی عملا ربوده و به اسم کردی مصادره کرده است (مثل گلونی لری و چپیه عربی و شلوارفراخ یونانی عثمانی “.
قدمت کاربرد کلمه وار , در کردی به قدمت حزب پ ک ک و تلوزیون های مد تی وی و روژ تی وی و نوروز تی وی منتسب به این حزب در این بیست سال اخیر است ! برطبق سیاست های این حزب, خوانندگان ناسیونالیست منتسب به پ ک ک , برای ایجاد ملت جعلی کرد و تلفقیق و آمیزش این دیگ هفت جوش چند ملیتی , شروع کردند به اختراع یک زبان مخلوط و خواندن آهنگ و وارد کردن لغات و قواعد این زبان ها درهم !؟
زبانی به بنام “سرمانجی” (یعنی مخلوتط کردن لغات و قواعد دستوری زبان سورانی وزبان کردی کرمانجی تا این دوملت که همدیگر را نمیفهمند , یک کمی نزدیک شوند !؟
یا زبان “کرزاکی” ؛ یعنی تلفیق کردی کرمانجی وزبان زازاکی که ورود کلمه وار زازاکی به زبان کردی کرمانجی برمیگردد به همین دوره اخیر!
درلری کلمه اصیل آن “ وار ” و ” وارگه ” هست که هنوز درلری بختیاری رایج است و به معنی یورد و وطن و محل تجمع چند بهون ومال , همیشه و هرساله, بهار و زمستان در یک نقطه هست که به” وار بهاری ” و ” وار پاییزی ” معروف است
نام لری “سوزه وار/سبزوار ” از همین ریشه می اید که پسرانی را که در وار بهاری که سبز و خرم بوده , متولد شوند , را ,سوزور , می نامیدند
(اقای محسن رضایی نیز ,اسم کوچک لری شان , سوزوار (در شناسنامه سبزوار ) بود که به فرمایش و پیشنهاد امام خود , به محسن تغییر داد و از آن پس گفتند ” که من محسن امام ام “!؟ ) !
در لری فیلی (خرم آبادی و لکی و بالاگریوه )اصطلاح ” مالگه ” و کرنگ ” کاربرد دارد که کلمه کرنگ در لری بختیاری و جنوبی نیز قبلا کاربرد داشته است .خود این کلمه کرنگ هم مغولی هست که به آن خواهیم پرداخت
یورد /یورت
آتراقگاه و محل خیمه گاه های قبایل ترک و مغول !
البته خود کلمه اتراق هم کلمه دخیل ترکی به فارسی است که به معنی محل فرود آمدن و نشیمن و نشستگاه ایلات است و از اتورماک ترکی به معنی نشستن می اید
آلبوم و آهنگ “ورد خالی”
به لری جنوبی
البته صفت خالی برای ورد ,واژه ایی جدید , دخیل از فارسی و بی ذوقی اغلب تصنیف ساز ها و شاعران معاصر لر را گواهی می دهد ! برای آن واژگان و تعبیر های کهن و اصیل لری فراوان هست که از آنجا که اغلب تحصیلکردگان لر ما , من جمله هنرمندان و بخصوص شاعران و تصنیف سازان ما, سواد لری ندارند , و “لرفرنگی ” صحبت می کنند , سبب شده که تقریبا اغلب ترانه های معاصر لری , به نیم زبان فارسی لری یا همان لرفرنگی باشد تا لری !
پیش از طرح اصطلاح بعدی , برای فهم بهتر موضوع , مقدمه ای تحت نام “یکسان سازی همه چیز منجمله اصطلاحات جغرافیایی در دوره معاصر توسط ناسیونالیسم های حاکم بر دولت ملت ها , برای یکدست سازی و هموارسازی برای خلق مفهوم ملت “می آورم
یکسان سازی , تحت نام ملت سازی !
من خاطرم هست سه , چهار دهه پیش طرحی دارویی اجرا شد تحت نام طرح ژنریک! بدین صورت که یک دارو ,ولی با نام های تجاری مختلف و محصول شرکت ها و کشورهای مختلف گویا سبب سردرگمی بیمار و پزشک و اتلاف وقت و صرف هزینه اضافی می شد و برطبق این طرح همه داروهای مشابه اما بنام های تجاری مختلف فقط تحت یک اتیکت و برچسب , ملزم به عرضه می شدند !بعدها پی بردم که این طرح بنام گنریک , طرحی جهانی بوده و فقط منحصر به محصولات دارویی نبوده و سایر محصولات تجاری را گویا میخواسته که در بر گیرد !
پیش تر , این مقدمه را چیدم تا توضیحی بدهم که فهم مطلب پیش رو آسان تر شود !
تقریبا مشابه همین طرح ژنریک در باره محصولات تجاری , به نوعی در مورد پدیده های تاریخی و فرهنگی , نیز ازسوی بسیاری دولت ها و ناسیونالیسم های حاکم , در رسانه ها و میدیا و کتب درسی و دانشگاهی و نشریات و رادیو و تلویزیون , اجرا می شود مخصوصا ممالکی که دارای تنوع فرهنگی قومی اجتماعی اند که از سوی قومیت حاکم (فارس , ترک عرب , کرد , پشتو ..) اجرا می شود ! یعنی بر مبنای همان شعار دولت- ملت های مدرن که در آغاز قرن نوزده در خآور میانه برسر کار آمدند ,(رضاخان مصطفی کمال , امان اله خان و بسیاری دول عربی ) با شعار تک دولت , تک ملت , تک زبان , تک لهجه , یک نوع یکسان سازی و همانند سازی یا به قول آنها استاندارد سازی همه عناصر فرهنگی اجتماعی زیر پرچم یک الگوی مرکزگرا که یکسان سازی اسامی جغرافیایی و اسامی تاریخی , شخصیت های تاریخی , و یکسان سازی زبان و گویش و حتی لهجه از این جمله بوده است !
بسیاری از آنچه که امروزه ,مثل نص صریح قران , بی برو برگرد , ملکه ذهن ما شده , تحت نام عناصر فرهنگی , ملی , تاریخی , اساسا محصول همین یکصد سال اخیر طرح یکسانی سازی زیر پوشش ملت سازی بوده است و نه چیز دیگر و اغلب شان , مسبوق به سابقه نبوده اند .
برای روشن تر شدن مقصودم خاطره ای تعریف کنم که چهل پنجاه سال پیش در اصفهان ,نه تنها من و بقیه همکلاسی های لرزبانم , بلکه همگی همکلاسی های تاجیک دری زبان اصفهانی من یا به اصطلاح همکلاسی های فارس زبان اصفهانی من که اکثریت افراد کلاس ما را چهل پنجاه سال پیش در دوران مدرسه , طبعا آنها تشکیل می دادند , همگی , برای اولین کلمه خودکار” قرمز ” به معنی خودکار سرخ را از زبان یک معلم تهرانی شنیدیم! که اول گیج شدیم و هنگ کردیم و بعدش که به ما فهماند قرمزبه معنی سرخ است مالربچه ها وهمینطوربچه های فارس زبان اصفهانی , تا مدتها لهجه تهرانی معلم و اصطلاح قرمزرا , تمسخر میکردیم چرا که دراصفهان آن زمان خانواده های اصفهانی همکلاسی های من که اغلب از طبقه متشرع و مذهبی متوسطه به پایین رعیت (کشاورز ) ویا کسبه یا به ندرت کارگر ذوب آهن و شرکت فولاد بودند , و به تلویزیون دسترسی نداشتند ( اگر وسع مالی هم داشتند ولی حرام میدانستند و نگاه نمی کردند ) و طبعا کتاب و روزنامه هم نمی خواندند , از همین رو اصطلاحات فارسی تهرانی که امروز سقز دهن و همه گیر شده را , مثل کلمه قرمز به جای سرخ یا مشکی به جای سیاه را نخستین بآر فقط در مدرسه و کلاس درس و کتاب درسی می شنیدند !اما امروز, در ظرف کمتر از چهل , پنجاه سال , با تبلیغات رادیو و تلویزیون و و نشریات و به مدد مدارس دولتی, این کلمه و هزاران کلمه دیگرنامانوس تهرانی یا کلمات من درآوردی فرهنگستانی(مثل خودرو و خود نویس و خودکارو خبرنگار و روزنامه نگار و هواپیما و بهداشت و پیشرفت و دادگاه و داگستری و باشگاه و پزشک و دانشگاه و دانشجو…) را که ما مثل نقل و نبات استفاده می بریم گویی که صدها سال درزبان ما کاربرد داشته اند ! یا غذاهایی که تحت نام غذای ملی با منوی مشابه مادران ما در خانه می پزند ,یا هفت سین مشابه و تنگ ماهی و غیره ..حال آنکه سابقه حضوربیشتر آنها در سفره ما, از سابقه رادیو و تلویزیون ملی ایران فراتر نمی رود !
چهل پنجاه سال پیش نه تنها نام رنگ ها که نام میوه ها و غذاها و حتی مصالح سر سفره هفت سین, هم در اغلب مناطق مختلف فارسی زبان ایران (اصفهان و یزد و مشهد و تهران ) یکی نبود !چه برسد به مناطق غیر فارس زبان !
اما به مدد ماشین ملت سازی همان طور که شرح دادم به طور برق آسایی ,به یاری نظام آموزش و پرورش اجباری , بمباران تبلیغاتی صدا و سیما , نشریات و غیره , پروژه عظیم یکسان سازی با سرعتی برق آسا اجرا شد به گونه ایی که در سده ها و قرون پیش تر , هرگز امکان اش نبود !
یکی دیگر از مظاهر این یکسان سازی , در کتب درسی , آموزشی و حتی کتب دانشگاهی بخصوص, یکسان سازی, اصطلاحات جغرافیایی و تاریخی است!
یک نمونه دیگر که اتفاقا به بحث الان ما هم مربوط است , اصطلاح مغول در کتب درسی و آموزشی ما ست که چنین روایت سرراست و بی غل و غش و روند و روتینگ به خورد ما داده اند که مغول آمد و مغول چنین کرد و مغول چنان کرد ! حال آنکه وقتی نه عنوان یک پژوهشگر موشکافانه , تاریخ و کتب تاریخی را کنکاش می کنی می بینی که اساسا صحبت از ترکان هست بیشتر تا مغولان و مغولان را هم از ترکان محسوب کرده اند و هردو را در چهره و شیوه زندگی همسان و همانند توصیف کرده اند! بعد درمی یابی که فدراسیونی از قبایل ترک و مغول بوده که هرچند غلبه با مغول ها بوده اما اکثریت از آن ترکان بوده است ! حتی در کتب تاریخی به صراحتی که در کتب درسی امروز ما از مغول صحبت می شود , به این صراحت و روشنی , صحبت نمی شود ! بلکه با نام های دیگری !
وقتی که به قول کتب درسی مغولان به قلمرو حکام خوارزم شاهی که آنان نیز ترک بودند تاختند , ترکان خوارزم شاهی هنگام فرار از برابر مغولان , فریاد می زدند که : “قره تتار کیلدی ” به ترکی جغتایی قدیم یعنی تاتار های سیاه (یا بزرگ ) آمدند ! همچنین هنگام حمله این به اصطلاح مغولان به اروپا , که با دهشت و ویرانی و قتل عام بی سابقه همراه بود , اروپاییان خطاب به مهاجمان به اصطلاح مغول , می گفتند که : تاتار از تارتار آمده ! (تارتار یک اصطلاح انجیلی به معنی قعر جهنم است یعنی تاتار (مغول) از قعر دوزخ آمده )
میبینیم که همگی نه از مغول که از تاتار روایت می کنند ! تاتارها کی هستند ؟ هم اکنون و حی حاضر , تاتارها , مردمانی ترک هستند ! چه آنهایی که در جمهوری تاتارستان ساکن اند و چه آنانی که تاتارهای کریمه خوانده می شوند !
با همه این تفاسیر, میبینیم که در کتب درسی و حتی دانشگاهی , درشرح و توصیف مباحث و رخدادها و جریانات و شخصیت های تاریخی همچون هجوم فدراسیون قبیله ایی ترک و مغول , یک بی مبالاتی , سرسری گری کلیشه نگری , , سیاه و سفید نگری ,نگاه غیر موشکافانه , کیلویی و گتره ایی موجود است . نگاه به اغلب حوادث تاریخی و شخصیت های تاریخی چنین بوده است
اصطلاحات جغرافیایی , تاریخی , سیاسی نیز , از این مقوله خارج نبوده اند . اصطلاحاتی چون ایران , فارسی ,دری , تاجیک , فارس ,پارس آریا ,.
کارون نیز , از جمله این اصطلاحات جغرافیایی نوظهور هست که تاریخچه تطور و تحول خودرا دارد
کارون
کارون نه تنها عنوان گهواره فرهنگ و تمدن مردمان پروتولر(ایلامیان ؛ پیشینیان لر ) از لحاظ تاریخ باستانی برای لرها اهمیت ویژه ایی دارد بلکه همچنین درتاریخ معاصر لرها و ایران , , تاراج و چپاول این رود و سرچشمه های آن , به سوی کویر مرکز ایران از سوی فارسی زبانان کویرمرکزی و حکومت های مرکزی ایران که تمثیل گراراده سیاسی این قوم (تاجیک /فارس )محسوب شده و آنان را نمایندگی و تحقق آمال آنان را دنبال کرده و می کنند , به عنوان بزرگترین و آشکارترین سمبل مظلومیت ملت بی دفاع لرو نماد و یادآور بی عدالتی عظیم قومی, سیاسی , اقتصادی بر ملت محروم لر محسوب شده و از این رو برای ما لرها حایز اهمیت بسیاراست هراندازه که مردمان ما به عظمت تاریخی ,فرهنگی , اقتصادی و از همه مهمتر , محیط زیستی ان برای لر و لرستانات وقوف نداشته باشند
“کُرُنگ”،”کُرُنگه”،”کُرَنگ”،”کُرًند”،”کُرُن”،”کُرُون”، نام های تاریخی پس از اسلام ،این رود بزرگ لرستان(بختیاری) هستند که با تحریف و تصحیف کاتبان و میرزابنویس ها ،تا دوران معاصر(قبل از پهلوی ها ) روایت شده است ، تا بالاخره در دوره معاصر (آغازحکومت پهلوی ها )ومتاثر از سیاست یکسان سازی و همانندسازی : تک دولتی ، تک ملتی ، تک زبانی ، تک فرهنگی ، بالتبع یکسان سازی اصطلاحات تاریکخی و جغرافیایی نیز اعمال شد و علاوه بر صورت های نامبرده شده بالا برای نامیدن ،این رودخانه ، نام تحریف شده تری (شاید به جهت آنکه از بقیه به گوش فارس زبان ها خوشایند تر بود ) یعنی “کارون “ از سوی دستگاه های فرهنگی دولت وقت، پذیرفته و در کتب درسی و رسانه ها رایج و سقزدهن همگان شد !مثل همه دیگر اصطلاحات و نمادهای ملی ، تاریخی دولت های مدرن معاصردر همه جای دنیا ! همان روش و همان شیوه ! آنچنان که عموم عوام و حتی خواص گمان می کنند و باوری دارند به اینکه این ، نام ها ، اصطلاحات ، شخصیت ها ، نمادها ، حقیقتا ، ازازل واز ابتدا همینگونه وجود داشته اند !
من جمله نام کارون برای این رود! رودی که که تقریبا حیات و ممات اش در سرزمین لرستانات است (از سرچشمه تا خلیج فارس) !
و لرها و فرهنگ لرها وتاریخ لرها ، و از همه مهمتر اقتصاد لرها، درمنطقه بختیاری ، با هستی این رودخانه گره خورده است .
تا آنجایی که بنده دریافته ام , این “ولادیمیر مینورسکی” بود که در رساله لرستان و لرها , در اشاره به کوهرنگ بختیاری , آنجا که می نویسد :(… در مرکز بختیاری , کوهرنگ به ارتفاع ۱۲۸۰۰ پا آبریز..) نخستین بار این فرضیه را مطرح کرد که ( بعید نیست که این کوه اسم خودرا از واژه کورن مغولی که معنی اردوگاه می دهد , گرفته باشد )
همچنین “گای لسترنج” مستشرق مشهور انگلیسی , این نظر را داشت که:” لفظ کارون از لفظ کلمه کوهرنگ گرفته شده و کوهرنگ نام کوههای سرچشمه کارون است” !
از خطای مشابه هردو شرق شناس در اینکه ایشان نیز مشابه تقریبا همه ایرانیان , کوهرنگ را حقیقتا نام یک کوه پنداشته اند و کوه زردکوه را با منطقه کوهرنگ که زردکوه در آن واقع است خلط کرده اند , که بگذریم ,اما این دو شرق شناس نخستین کسانی بودند که به ترتیب هم ریشه گرفتن نام کارون از کوهرنگ و هم به ریشه مغولی نام کوهرنگ اشاره کرده اند !
آن چیزی که من بر این اشارات این دو دانشمند می خواهم علاوه کنم , شرح و توضیح کوتاه این سیر و تطور تحول واژگانی کهرنگ درزبان لری است از زمان استیلای مغول و ترک و تحمیل و تشویق زندگانی گله داری و کوچ نشینی به توسط اتابکان لر و به تاثیر و تاسی از مغولان و ترکان , برقشری از جامعه لر لرستان آن روز , که سبب توسعه و تقویت زندگانی عشایری و تضعیف زندگانی یکجانشینی(شهری و روستایی ) گردید تا آنجا که جامعه لر و هویت لری , عملا در دوره های متاخر به زندگانی عشایری شناخته و شناسانده می شد و نه زندگانی مردمان لر ده نشین و شهر نشین که “روستایی ” خوانده می شدند.
اصطلاح کورن /کوران/گوریگان/کوریگن در مغولی , تقریبا معادل اصطلاح یورت ترکی است و به تجمع چندین چادراز یک گروه خویشاوند در یک محل و مجازا به محل آن تجمع نیز گفته می شد !
تقریبا مشابه تعبیرات لری بهون , مال ومالگه و وار و وارگه و و جاوارگه ,و تعبیرات کهن تر: (هیل “خیل ” و گل ” و “رم , رمه “,) که یا به قیاس و به ترادف واژگان مغولی ترکی و شروع زندگانی شبانی , ازسرنیاز وجبرا خلق و ساخته شده یا پیش تر در لری وجود داشته اما نه برای مفاهیم زندگانی شبانی بلکه مفاهیم زندگانی طایفه ایی یکجانشینی و یا اینکه حداقل توسط آن بخش از جامعه لری که شیوه نیمه گله داری, نیمه زراعی ( زندگانی توامان هم گله داری و هم زراعت ) داشتند , قبلا پدید آمده بودند اما با تفوق سیاسی , نظامی فرهنگی مغولان و ترکان و حضور آنان در منطقه و رواج کوچ های تمام عیار به شیوه ترکان و مغولان , ناچار ,اصطلاحات ترکی -مغولی گله داری جایگزین و وارد زبان لری شده است !
واژه کورنگ مغولی , شاید یکی از نخستین واژگان مغولی , ترکی است که با آغاز تفوق مغولان و ترکان و چیرگی زندگی کوچ نشینی تمام عیاربر لرها , وارد زبان لری شده است چرا که این اصطلاح تا یک صد سال پیش در همه خطه لرستان , چه منطقه لر بزرگ و چه لر کوچک یا لرستان فیلی , کاربرد داشته است .در بین لرهای فیلی (طوایف لک و طوایف بالاگریوه ) هنوز این اصطلاح کلیدی رایج است در منطقه لربزرگ (لرستان جنوبی بختیاری ) هرچند دیگر کاربردش منسوخ شده اما در “نام جا”ها و اسامی مکان ها , رودخانه , دشت ها , و کتب تاریخی (تاریخ بختیاری سردار اسعد بختیاری ) اثر و رد این اصطلاح را می شود به خوبی دید .
به نظر می رسد صورت تلفظ “کرنگ” در لری , به صورت تلفظ مغولی “کوریگن ” نزدیکتر باشد و هنوز “گاف ” مغولی در کلمه لری کرنگ , حفظ شده با این تفاوت که چون تلفظ گاف بعد از نون برای لرها مشکل بوده , کلمه “مقلوب ” شده و “نون” قبل از ” گاف نشسته است (مثل تلفظ فرگ به جای فکر یا شرگ به جای شکر یا تنگر/تنگل به جای ترنگ ) !
…………………………………
.اینکه نام این رود که شریان حیاتی تمدن و فرهنگ و مردمان ایلامی -الیمایی بوده , در زبان ایلامی -الیمایی چه بوده است , هنوز معلوم نیست ازانجا که بدبختانه هنوز پژوهشگران ما چه لر و چه غیر لر , به فرهنگ و تمدن ایلامی آنگونه که در خور باشد نپرداخته و نمی پردازند (از بس که مصروف و حیران و شیدا و شیفته فرهنگ پسا ایلامی یعنی فرهنگ آریایی پارسی اند !)
در متون پژوهشگران غربی , روایات های مختلفی هست .به ظن قوی پس از مهاجرت آریایی ها و تسلط پارسی ها بر ایلام ومنطقه همسایه اش بین النهرین , آنان رود بزرگ دجله را تیگر(یعنی تیز به جهت سرعت اش گویا ) خواندند و رودکارون را که خردتراز آن بود پس تیگر ( پسر تیگر , بچه تیگر ) یعنی دجله کوچک نامیدند !
اما اینکه پیش ازمهاجرت و ورود آریایی ها , رود کارون چه نام داشته اتفاق نظر وجود ندارد !
نام هایی چون پیرین , اولای , اولو , در منابع یونانی برای رود کارون ذکر شده و برخی مخالف اند و معتقدند که این نام های رود کرخه است و نه رود کارون ..
متاسفانه هنوز مشخص نیست که بزرگترین رودهای فلات ایران که در منطقه ایلام باستان رایج بوده یا از ان سرچشمه می گرفته چون کارون یا دز یا کرخه یا زاینده رود , در زبان ایلامی یا همان پروتو لرها (پیشینیان مردمان لر ) چه نامیده می شدند !
آیا کارون یک نام ایلامی است ؟
ملک مهرداد بهار , که از وی تحت عنوان پدر میتولوژی(اسطوره ) شناسی ایرانی (؟!) نام برده اند , اعتقادی داشت مبنی بر ایلامی بودن نام “کآرون ” و اینکه نام کارون , برگرفته از نام یکی ازایزدان آب در زبان ایلامی بوده که “کارون”(؟) نام داشته .
بنده هرچند که به عنوان یک لر طبعا , باید مدافع چنین فرضیه هایی باشم که ریشه و بنیاد مفاهیم جغرافیایی و فرهنگی و زبانی لرها و لرستانات را در فرهنگ و تمدن ایلام , می جوید , اما با عرض معذرت از آن استاد , این نظریه را غیرعلمی و ضعیف و فاقد وجاهت علمی میدانم !
توضیح مختصر ,اینکه , این تصور خام و غیرکارشناسانه و غیرزبان شناسانه است که خیال کنیم مثلا کلمه کآرون عهد ایلامی , پس از سه یا دو هزارسال , همینطور درسته و بدون خش وغش و تحریف و تغییر , درست با تلفظ کارون به عصرما رسیده و تلفظ شود ! چرا که کلمات پس از هزاران سال , دچار تغیرات و تطورات صرفی و نحوی و آوایی و خدش و تحریف و تصریف شده کلی تغییر کرده آنچنانکه هیچ به ریشه اولیه خود اصلا شبیه نیستند !
مثلا کلمه بد در فارسی و بد در انگلیسی با این همه شباهت در تلفظ و معنی اصلا هم ریشه نیستند و برعکس کلمه گل در فارسی و ورد در عربی و رز در انگلیسی , از یک ریشه اند !
به عنوان مثال ؛ کلمه شاه , در پارسی باستان (خه شه یه تی یه Xڑâyathiya) تلفظ می شده است و به تلفظ شاه در زبان دری امروزی (فارسی ) هیچ شباهتی همینطور که می بینید ندارد .
وجه اشتقاقات عامیانه !
خاطرم هست یکی از این حضرات بختیاری پان ایرانیست و پان آریایی -پان پارسی و مثلا محقق , که همیشه آسمان ریسمان می بافت که ریشه هر چیز بختیاری را در کتاب شاهنامه و فرهنگ زرتشتی جستجو کند و نشان دهد البته بدون استنادات علمی و از روی شکم ! به قول معروف وجه اشتقاقات عامیانه ایی سر هم می کرد ! منجمله چندین بار در سخنرانی هاش گفت و حتی در کتابی هم نوشت که وقتی ما بختیاری ها می گوییم آورایی ام رهد (ترسیدم ) درحقیقت می گوییم: اهورایی ام رفت و اهورا از من فاصله گرفت !؟؟ و این آدم , اینجور با این تمثیل نتیجه می گرفت که ما بختیاری ها خیلی اصیل هستیم و خیلی آریایی و خیلی پارسی هستیم ؟؟!! و هنوز کلمه اهورا را به همان صورت دوهزارسال پیش حفظ کرده ایم ؟!
حال آنکه این یک وجه اشتقاق عامیانه و استنباط غلط غیر علمی اما عوام پسند بود !
کلمه اهورا مزدا مخصوصا اهورا , به صورت مجزا از مزدا , که تلفظ صورت پارسی باستان هست هیچ وقت به این صورت به عصر ما نرسیده بلکه طی دوهزارسال ابتدا به اورمزد تغییر کرده و سپس آن نیز به به هرمز تغییر کرد و به صورت نام مردانه”هرمز ” به دوره ما رسید ! رایج شدن واژگانی چون اهورا مزدا و اهورایی و کوروش و داریوش متعلق به این صد سال اخیر , و رواج ناسیونالیسم آریایی پارسی است که این کلمات به توسط زبان شناسان و برخی به توسط ناسیونالیست های ناشی و بیسواد و با تلفظ غلط , بین مردم رایج شده است (مثل اصطلاح “فه ره وه ه ر” که به صورت فروهر رایج شد )!
خلاصه کلام اینکه شواهد و پژوهش ها نشان از آن دارد که نام رود کارون برگرفته ناشیانه ایی از تلفظ لری رود کهرنگ است که خود کلمه کهرنگ از کورن /کوران/گوریگان/کوریگن مغولی به معنی اتراقگاه عشایری و خیمه گاه ایلیاتی یا به تعبیر مینورسکی اردوگاه عشایری , آمده است .
کهرنگ /کرنگ
منطقه کهرنگ , هنوز هم به سبب اینکه منطقه ایی ییلاقی و پر آب , با علفزار و چراگاه های غنی است , از مراکز تجمع ایلات بختیاری محسوب می شود و حتی در دوره هایی , شترداران کویری فارس زبان از یزد و اصفهان و کرمان نیز , علفچر این منطقه را به اجاره گرفته , و شتران خودرا به این مناطق می آوردند .
شاید نخستین بار,بزرگترین تجمع چادرهای قبایل مغول در این منطقه بوده و از آن رو به” کورنگ” مشهور شد و پس از آنکه شیوه زندگانی ییلاق و قشلاق آنان در بین لرها هم رایج شد , آن مکان , از آن پس همیشه , کورنگ ایلات لرشد , آنچنانکه نه تنها منطقه به کورنگ موسوم شد بلکه هر آن چه در آن منطقه بود , نیز به کرنگ مسمی شد !من جمله بزرگترین سرچشمه رود امروزی کارون و خود رود کارون تا اهواز ,نیزاز سوی لرها ,” او که رنگ ” (رود کهرنگ )خوانده شد .
لرهای بختیاری , همیشه و همه حال از رود کارون از سرچشمه در منطقه کهرنگ تا منطقه عقیلی شوشتر تا خود شهر اهواز را , “ آب کهرنگ ” یعنی آب کهرنگ خوانده اند و نه کارون !
*او که رنگ /کهرنگ
لازم به ذکر است که در لری بختیاری از رودخانه , با اصطلاحات “او “(آب ) , یا “او رو ” آب رود ” نام برده می شود و کلمه “رو ” مستقلانه و به تنهایی به کار برده نمی شود مگر وقتی بخواهند نسبتی به آن بدهند مثلا :”دم رو “( لب رودخانه ), “کش رو ” (کناره رودخانه) ,”بال رو “( ساحل رودخانه) ,””رواله رو ,زیواله رو “(ساحل آن طرف رودخانه و ساحل این طرف رودخانه )
در اشعار و ابیات فولکلوریک لری , همیشه از رود کارون با نام “ او کهرنگ ” نام برده شده است و نه کارون و کاربرد رود کارون در بین لرها ,نوظهور و مختص به دوره معاصر است .
–پازنی ! چه خردیه چنو هدی رنگ؟
-شیر داکم خردمه و او کهرنگ !
-ای پازن(بزکوهی )! از کدام چشمه آب حیات نوشیده ایی که چنین زیبا و شادابی ؟
-شیرمادری نوشیده ام و آب کارون !
چون سرچشمه این رود , یک چشمه طبیعی است , از این رو در مبدا به چشمه کهرنگ نیز معروف است .
چه خشه مال بار ونه پا چشمه کهرنگ
تا بیان یک بگرن , چالنگ و هفلنگ
کاشکی ایل در کنار چشمه کوهرنگ , اتراق کند و طوایف چهارلنگ و هفت لنگ درآنجا به برسند و متحد شوند
*که رنگ
تلفظ درست کلمه کهرنگ در لری بختیاری , در واقع نه کهرنگ , بلکه کئرنگ/ کعرنگ است یعنی آن حرف “های” پس از “کاف” , یک های میان تهی و نرم است که من در کتاب خودآموز زبان لری بختیاری تحت نام “های میان تهی یا یای مجهول” شرح دادم که که نا بسته به آنکه پس از چه مصوتی بیاید, اینگونه تلفظ می شود .مثلا در کلمات پوئل (پل رودخانه )یا تعل (تلخ )یا شعر /شئر (شیر درنده ) پئل (زل زدگی و از حدقه درآمدن چشم )
اصطلاح مغولی کورن /کوریگن /کوریگان نخستین بار در کتاب جامع التواریخ , تاریخ مبارک غازانی که توسط رشیدالدین فضل الله همدانی وزیر عهد مغول نوشته شده و این کتاب مهمترین سند تاریخ مغولان و ترکان هست , ذکر شده است
ذکر اصطلاح کورنگ در کتاب تاریخ بختیاری سرداراسعد (دوم ) سردار مشروطه !
این اصطلاح هم اکنون در بختیاری اصلا به گوش نمیخورد و اگر از کسی بپرسید هاج و واج شماره نگاه می کند یعنی در این هشتاد نودسال , مخزن زبان و قاموس کلمات لری , تهی شده و ازیاد رفته است و نه فقط زبان که سایر عناصر فرهنگی قومی
مثلا وقتی که پسرک جوانی با لباس اورژینال و اصلی لری بختیاری یعنی شال و قوا (قبا )در برنامه رقابت های آواز عصر جدید شرکت کرد , اکثریت بختیاری , انتقاد کردند که این چه لباسی و مال کجاست چرا چوقا نپوشیده ایی ؟ حال آنکه لباس همه لرهای منجمله بختیاری همان شال و قوا بوده و چوقا کمتر از هشتاد نودسال پیش , پس از قانون اجباری تغییر لباس , بین بختیاری ها رایج شد .اما بختیاری تاریخ حتی هفتاد هشتاد سال پیش خودرا به خاطر نمی آورد و آنچه را که هم اکنون هست و تبلیغ شده است را تاریخ خود می پندارد
تاب تاریخ بختیاری سرداراسعد (دوم ) سردار مشروطه !
اصطلاح کرنگ بین همگی لرها مشترک است منجمله لک ها و سایر لرهای لرستان فیلی
کرنگ در آواز استاد ایرج رحمانی
کرنگ در بین لرهای بهمئی در خوزستان
هرکجا که تجمع سیاه چادرها ی لرها بوده آنجا کرنگ نامیده می شده است و گستره این واژه از لرستان فیلی تا لرستان جنوبی پهن و گسترده بود و رواج داشت
امروز این واژه در بین لرهای بهمئی نیز فراموش شده اما در “نام جا “ها و اسامی مکان ها می شود رد آن را یافت
کورنگون در منطقه شولستان /لرهای ممسنی /لرهای استان فارس
به گمان این حقیر نام کورنگون که بزرگترین سنگ نگاره ایلامی ها در ان مکان قرار دارد نیز نامی جدید و متعلق به عهد مغول است .و محتملا اینجا محل تجمع ییلاقی یا قشلاقی کورنگ ها (کورنگان ) یعنی سیاچادرهای طوایف لر بوده است
اینکه پیش از عهد مغول , ویا دوره های پیش از اسلام مثلا دوره ایلامی , این مکان که محتملا مهم و مقدس بوده که چنین کتیبه عظیمی آنجا تراشیده شده , چه نام داشته ,باید تحقیق شود
سرچشمه رود کهرنگ (کارون )
نقش تونل کهرنگ در اسکناس های حکومت ایران
سمبل افتخار یا نماد چپاول و تاراج و ستم ملی ؟
کهرنگ /کارون نه تنها عنوان گهواره فرهنگ و تمدن مردمان پروتولر(ایلامیان ؛ پیشینیان لر ) از لحاظ تاریخ باستانی برای لرها اهمیت ویژه ایی دارد بلکه همچنین درتاریخ معاصر لرها و ایران , , تاراج و چپاول این رود و سرچشمه های آن , به سوی کویر مرکز ایران از سوی فارسی زبانان کویرمرکزی و حکومت های مرکزی ایران که تمثیل گراراده سیاسی این قوم (تاجیک /فارس )محسوب شده و آنان را نمایندگی و تحقق آمال آنان را دنبال کرده و می کنند , به عنوان بزرگترین و آشکارترین سمبل مظلومیت ملت بی دفاع لرو نماد و یادآور بی عدالتی عظیم قومی, سیاسی , اقتصادی بر ملت محروم لر محسوب شده و از این رو این رو برای ما لرها حایز اهمیت بسیاراست هراندازه که مردمان ما به عظمت تاریخی ,فرهنگی , اقتصادی و از همه مهمتر , محیط زیستی ان برای لر و لرستانات وقوف نداشته باشند
کهرنگ /کارون نه تنها عنوان گهواره فرهنگ و تمدن مردمان پروتولر(ایلامیان ؛ پیشینیان لر ) از لحاظ تاریخ باستانی برای لرها اهمیت ویژه ایی دارد بلکه همچنین درتاریخ معاصر لرها و ایران , , تاراج و چپاول این رود و سرچشمه های آن , به سوی کویر مرکز ایران از سوی فارسی زبانان کویرمرکزی و حکومت های مرکزی ایران که تمثیل گراراده سیاسی این قوم (تاجیک /فارس )محسوب شده و آنان را نمایندگی و تحقق آمال آنان را دنبال کرده و می کنند , به عنوان بزرگترین و آشکارترین سمبل مظلومیت ملت بی دفاع لرو نماد و یادآور بی عدالتی عظیم قومی, سیاسی , اقتصادی بر ملت محروم لر محسوب شده و از این رو این رو برای ما لرها حایز اهمیت بسیاراست هراندازه که مردمان ما به عظمت تاریخی ,فرهنگی , اقتصادی و از همه مهمتر , محیط زیستی ان برای لر و لرستانات وقوف نداشته باشند
مالمیر به سوسن خشه , دهدز به شیوند
او کارون , چی ترکه مار , داسونه پیوند
ایذه به سوسن برازنده است و دهدز به شیوند
رود کارون مثل ترکه مارپر پیچ و خمی , این مناطق لرنشین را به هم پیوند داده است
کورن یا کورنگ واحد شمارش سیاه چادر در بین ایل مغولی جلایر
باقی مانده ایل جلایر در ایران و ترکیه هم اکنون خودرا ترک می پندارند در حالی که به صراحت در تاریخ مغول از آنها به عنوان مغول یاد شده است . در مطلب گذشته ام یعنی مقاله کنفدراسیون های چند قومی ایلی پاسخ چون و چرایی آن را داده ام
اصطلاح کبوترآهنگ
به گمان بنده ریشه اصطلاح کبوترآهنگ که فرهنگستان این نام را جایگزین نام ترکی مغولی محلی کرد , در حقیقت همان کورنگ به معنی اردوگاه قبیل و عشایر مغول است ,
هرکجا در فلات ایران که مرتع و چمنزار مرغوبی بوده مغولان و ترکان رحل اقامت افکنده و و شما اثر نام های ترکی مغولی را می بینید مثل همین اطراف چمنزار کبوترآهنگ همدان یا چمنزار سلطانیه زنجان
روستای کرون/کران
روستای کرون محل تولد یکی از قدیمی ترین شاعران لری سرای بختیاری ملازلفعلی کرونی است سراینده دیوان شعر لری حدیث کسا و بسیاری اشعار پراکنده لری دیگر ..همچنین محل تولد بانوی خوش آواز لری خوان خانم استاره بختیاری ..قبر مادربزرگ من (مادر مادرم ) در نزدیکی کرون در روستای گوشه قرار دارد
نام روستای کرون /کران , نیز به گمان من بنده از واژه مغولی -لری کرنگ برگرفته شده است .در این روستا نیز به جهت بالا بودن سطح آب چمنزار و مراتع مرغوب , از مراکز جذب و تجمع ایلات لر بوده بوده است
در آخرین دقایقی که مطلب “ کهرنگ ” را به آخر میرساندم , اتفاقی کتاب “وار ” را از زیرزمین پیداکردم و دیدم ای دل غافل من نزدیک به سی سال پیش تقریبا , زیر عنوان , ریشه یابی “نام جاها “جغرافیایی لری , به چندین مطلب پرداختم از جمله به کلمه کوهرنگ و اتفاقا خیلی شیواتر و موجز تر از الان , شرح و توضیح داده ام !؟
با مطالعه مطالب گذشته ام در همان چند دهه قبل , به خوبی مشخص است که من یک هدف ویک ذهنیت را داشته و یک خط سیر مشخص را دنبال کرده ام در مورد مسائل تاریخی و هویتی لرو تنها خطای من, عدم آگاهی از حدود و ثغور تاریخی و جغرافیایی قوم لر (لرستان فیلی )بود که سبب شد که نزدیکی به لک و کلهر و گوران را , به خطا نزدیکی به “کرد” بپندارم که بعدها تصحیح اش کردم …
مطلب کوهرنگ از کتاب وار چاپ ایران
قاش qash
در زبان مغولی”خاشا/قاشا ” به معنی حصارو پرچین است .مجازا به آغل گوسفندان هم گفته می شود .
درلری به محوطه حصار گونه از سنگ و کلوخ ,برگرد احشام و گوسفندان قاش گفته می شود .
در اغلب مناطق لربزرگ (از لرهای بختیاری , کهگیلویه , ممسنی , تا لرهای لیراوی ) اصطلاح قاش مفهوم یکسان دارد . و به محوطه ایی حصار گونه که احشام را محاط کند, قاش می گویند
در گویش لرهای ساحل نشین یا لرهای بندری (لرهای لیراوی و حیات داوودی ) در لهجه شهر گناوه ,قاش به معنای طویله یا آغل حیوانات است .
در گویش لری بختیاری به محوطه حصار گونه ایی که اغلب گرد و مدرور و دور از خانه و روستا و در بیابان و صحرا بوده و ازسنگ بنا شده و برای نگهداری گوسفندان است , قاش گفته می شود .
در استان لرنشین منطقه کهگیلویه و بویراحمد, بزرگترین قله رشته کوه دنا , ۴۴۲۰ متر “قاش مستان ” نام دارد .نام دیگر این قله بیژن سه است
در چارمال بختیاری ,درگویش دهکردی(گله داری ) که رابطه تنگاتنگی با زبان لری داشته و علی رغم روند شدید فارسیزدگی آن , هنوز این گویش ,برخی عناصر لری را در خود حفظ کرده است , منجمله اصطلاح قاش . چراکه همانطور که از نام طوایف گله دار (ساکنین اصلی دهکرد ) مشخص است این اصطلاح با شیوه زندگانی ساکنین اصلی دهکرد که گله داری بوده , گره خورده است .
معادل اصطلاح مغولی قاش , ,در زبان ترکی, اصطلاح “چیت ” است .به معنی حصار که آن نیز در لری وارد شده و به معنی حصار از نی و ترکه بافته شده برگرد سیاه چادر و گهگاه عاقل گوسفندان است .
می بینیم که اغلب واژگان مربوط به زندگانی چادرنشینی ونظام گله داری را لرها از مغولان و ترک ها اخذ کرده اند .
در استان لرنشین منطقه کهگیلویه و بویراحمد, بزرگترین قله رشته کوه دنا , ۴۴۲۰ متر “قاش مستان ” نام دارد .نام دیگر این قله بیژن سه است
در چارمال بختیاری ,درگویش دهکردی(گله داری ) که رابطه تنگاتنگی با زبان لری داشته و علی رغم روند شدید فارسیزدگی آن , هنوز این گویش ,برخی عناصر لری را در خود حفظ کرده است , منجمله اصطلاح قاش . چراکه همانطور که از نام طوایف گله دار (ساکنین اصلی دهکرد ) مشخص است این اصطلاح با شیوه زندگانی ساکنین اصلی دهکرد که گله داری بوده , گره خورده است .
معادل اصطلاح مغولی قاش , ,در زبان ترکی, اصطلاح “چیت ” است .به معنی حصار که آن نیز در لری وارد شده و به معنی حصار از نی و ترکه بافته شده برگرد سیاه چادر و گهگاه عاقل گوسفندان است .
چیت
ترکی Çit
درترکی امروز به حصار و پرچین , چیت گفته می شود .محتملا درابتدا,در نظام چادرنشینی ترکان و مغولان , فقط به حصار و پرچین دور چادر عشایری یا پرچین آغل حیوانات , چیت گفته می شده است .
درلری ,” چیت” یا “نی چیت ” به حصار و پرچینی گفته میشود که نه ازسنگ بلکه از نی و ترکه , به شیوه خاص بافته و برگرد سیاه چادر یا گهگاه آغل گوسفندان کشیده می شده است .
هنر “نی چیت ” بافی از صنایع دستی پیچیده و زیبای زنان لراست که به دو شیوه ساده و نقش دار و رنگی , بافته می شده است .
قبلا و پیش از آنکه من به کلمه چیت درترکی بربخورم , گمان می کردم که کلمه چیت در لری و هنر”نی چیت” بافی , با مصدر فعل لری “چیدن /چیین” که به معنی بافتن هست, ارتباط دارد .آنچنانکه که به زنان قاابل و هنرمند و بافنده , اصطلاحا “چینی گر (چینییر یر/چینی یار ” می گفته اند .
*در لری “چیت” همچنین یکی مفهوم دیگر هم دارد که به معنی “خامه و سرشیر ” است که به بحث ما ارتباط ندارد .
تیشتر
در لری بختیاری به معنی بزغاله است
به عقیده نویسندگان مقاله عناصر ترکی” درواژگان شبانی بختیاری ” یعنی :ژان پیر دیگارد , اگزاویه دوپلانول , و لویی بارن ” منشا این کلمه ترکی است و ریشه این کلمه از دیش /تیش ترکی به معنی دندان می اید ؟!
در ضمن در ابتدای همین مقاله , وقتی هنوز به کتاب” وار” خودم مراجعه نکرده بودم و مقاله خودم را درباره کوهرنگ ندیده بودم (دو سه دهه پیش ), نویسندگان مقاله بالا را ایرانی و چاپ شده در فصلنامه ذخایر انقلاب , پنداشته بودم که غلط بوده و نویسندگان مقاله سه مردمشناس خارجی بوده و مقاله در محموعه مردمشناسی چاپ شده بوده است
*به کسی که از طایفه خود به طایفه دیگری رفته باشد , تیشتر به گله گویند
*به کنایه و مزاح به برخی دختران جوان گویند
نام های دیگر بزغاله در زبان لری بختیاری “بیگ ” و کهره ” است
چپش
نام دیگر بزغاله لری است که آن هم ریشه ترکی مغولی دارد .
ریشه این کلمه از چاووش ترکی است
در ترکی به پیشقراول گله بزها , گویا چاووش گفته می شود
چاوش فارسی به معنی پیش قراول کاروان هم از همین کلمه ترکی گرفته شده تغییر مفهوم داده شده است
گویا معادل لری چپش , شیشک است
قودو
در لری بختیاری , به کره خر یا کره الاغ گفته می شود .
(الاغ : خود کلمه الاغ هم مغولی است )
هولی (hawli )
هولی ؛اصطلاح اصیل لری اش هست که هنوز کاربرد دارد .
*توجه داشته باشد که درلری بختیاری, تلفظ قاف انفجاری است و با تلفظ غین متفاوت است و همچنین تلفظ دال فارسی(دال اول کلمات ) با دال لری((ذال معجم :دال وسط و آخر کلمات و بعد از حروف مصوت: آ ,او , ضمه , ای , کسره ) متفاوت است و درینجا قاف انفجاری و دال ,چون بعد از مصوت ضمه هست ,لری تلفظ می شود
قدوخ /قدوه /گودو Qodux
در ترکی , به معنی کره خر است
یورغه
در زبان لری به شیوه ایی نمایشی از حرکت و قدم برداشتن اسب است که دراشعار لری به کرات آمده است .
از ریشه ترکی مغولی است .در فرهنگ لغات کاشغری (یریغا اَت= اسب خوش حرکت) است .در فرهنگ معین : یورغه رفتن اسب ,نیکو رفتن اسب معنی شده است .
برخی معتقدند که یرغه ,همان شیوه حرکت اسب در حالت یورتمه هست که خود کلمه یورتمه نیز ترکی مغولی بوده که وارد فارسی شده است . اما به روایتی حالت اسب در یرغه لری با یورتمه فارسی متفاوت است .
در حرکت یورتمه دست و پای اسب در یک اریب هم زمان حرکت میکنند (دست داخل با پای خارج و عکس این)
ولی در یورغه دست و پای یک سمت هم زمان حرکت میکنند (دست خارج با پای خارج و عکس آن)حرکت یورغه یک حرکت کاملا نرم و روان است برای طی مسیرهای طولانی مناسب است .
برخی هم گفته اند همان باشتاب و چهارنعل رفتن اسب است
یرغه دز
نکته ایی که درباره کلمه یرغه فراموش کردم و اینجا یاداوری میکنم اصطلاح یرغه دز به معنی شاه دزد درلری است .ضرب المثل فارسی ” دزدی که از دزدی کنه بهش میگند شاه دزد” درلری این جور مصطلح هست که :”دز که به دز آیزنه , وس اگون یرغه دز ”
حال اینکه یرغه دز دقیقا در لری به چه معناست بر من معلوم نشد محتملا دزد سواره که دستبرد می زد وچست و چالاک سواره می گریخت ؟!
یرغه دز در تصنیف این خواننده در نورآباد یا چنارشاهیجان ؟
یه شوه , چارده شوه , دز دور مال ه
نه دزه , یرغه دزه , دز تیه کال ه
نه یک شب که چهارده شب است که دزدگرد آبادی است
دزد معمولی نیست بلکه یرغه دزد است برای ربودن چشم سیاه (معشوق خود ( آمده است
قیقاج
در زبان لری به شیوه ایی از سوارکاری لری گفته می شود . مارپیچی و باشتاب تاختن و تیر اندازی کردن .یعنی تیراندازی روی اسب در حالی که اسب را نه به صورت مستقیم بلکه کج و اریب می رانند .گاه نیز سوار کار زیر شکم اسب رفته , از زیر شکم اسب تیر اندازی می کند یا از پهلوی اسب تیر اندازی می کند .گاه نیز تمام قد روی گردهب اسب می ایستد
همگی ریشه این کلمه را مغولی ترکی دانسته اند اما منبعی بر آن ذکر نکرده اند !
با این همه یکی از راه های شناخت واژگان ترکی /مغولی آن است که اکثراین کلمات با “قاف ” یا حرف “ق ” یا به ندرت “گاف” یا حرف گ شروع شده اند همچون : قاراشمیش , قالتاق , قرمساق , گلن گدن , قاش , قاپیدن , قره قروت …
جریت jarit
من درگفتار مردم لر ,از معادل دیگر قیقاج یا تعبیری نزدیک به آن دراسب سواری در زبان لری تحت نام “جریت ” برخوردم که بدبختانه آن یاداشت ها گم کرده ام .
این اصطلاح جریت , فقط در زبان آذربایجانی های نواحی قارص و اردهان ترکیه کاربرد دارد ولی در خود زبان ترکی ترکیه نا آشناست .در فرهنگ ترکی ترکیه ریشه آن را عربی دانسته اند اما ماخذی برای آن ذکر نکرده اند . از آنجا که ترک ها در ترکیه , آذربایجانی نواحی مرزی را تا همین چندی پیش”عجم ” و “تات ” یعنی ایرانی , می نامیده اند , محتملا این یک واژه نه ترکی بلکه ایرانی است که از زبان زیرین (آذری ) مردم آذربایجان بعدها به زبان زبرین (ترکی آذربایجانی ) وارد شده است .از همین جهت وجود آن در لری به جهت هم ریشگی زبان های ایرانیک است .
اگر کسی در مورد اصطلاح جریت در اسب سواری , در زبان لری معلومات دقیقتری دارد برای من به آدرس ایمیل من در سایت ولات پیام بدهد. nm265667@gmail.com
در مطلبی جداگانه تحت عنوان “اسب لری وسوارکاری در فرهنگ لرها ” به نام های لری اسب , نام های اسب های مشهورسوارکاران لر که در اشعار لری وصف شان آمده , مفصل صحبت خواهم کرد.
قماچ
در باره کلمه قیقاچ این چند پیوست زیر را از قلم انداختم
ازصفحه اینستاگرامی بارزش درباره “اسب لری” از همتباری لر که ازدیاد چنین صفحات تخصصی جوانان فرهیخته لر , اسباب خشنودی و دلگرمی است
که اشاره به استیلای قبایل مغول( و مهمترقبایل ترک ) فراگیری زندگی کوچ نشینی آنان در ایران (درست تر در لرستانات ) دارد و ریشه برخی واژگان کوچ نشینی و گله داری لری از مغولی (ترکی ) من جمله قیقاچ ..
جالب این کلمه قماچ است که به خاطر قاف اش (ق ,و گاها غین از مشخصات کلمات دخیل ترکی مغولی است ) خیلی ترکی مغولی می نماید ؟! کلمه آماج که درلری فیلی قماچ و در منطقه لرکبیر ( بختیاری تا خلیج فارس ) هماچ گفته می شود , را برخی ریشه اش را پهلوی دانسته و برخی ترکی مغولی دانسته اند ؟!
اصطلاح اصیل لری آن در لری بختیاری گویا “ دز , دزه ” به معنی “هدف و نشان تیراندازی ” است ؟(باید به یاداشت هایم مراجعه کنم )
ترات
درلری به تاخت و تاز اسب و اسب سوار می گویند
ترات بازی
یعنی رقص سوار (بازی در لری به معنی رقص است ) سواربازی .همچنین نام یک مقام موسیقی لری بختیاری, هنگام رقص سواران و سواربازی است
ترات کندن یعنی تاختن اسب به لری
ترات او به نرمی چون سماری
سریع او به تندی چون کبوتر
در منابعی به مغولی بودن ترات اشاره شده ولی ماخذی ذکر نشده است
کتل کوتل kotal
آراستن اسب در مراسم سوگواری لرها .اسب آراسته را با رخت و لباس متوفی , برگرد “مافگه /تازگه “( سکو و صفه ایی که به یادمان متوفی ساخته می شود ) می چرخانند !
در مغولی کتل به معنی :راهنمای سواره است همچنینبه روایت جوامع التواریخ در آن زمان در عهد مغولان و زبان ایشان , اسب یدک و اسب جنیبت(کلمه عربی ) معنی داشت . اسب جنیبت باشد و آن اسبی است زین کرده که پیشاپیش سلاطین و امرا برندبه کسی که افسآر این اسب یدک را می کشید , جنیبت کش یا میر آخور (مسول اصطبل و طویله ایلخانی یا شاهی )می گفتند !
گویا کتل اسبی بوده که برای پیشوازی کسان می فرستادند و به احترام مهمان , کسی سوارش نمیشده بلکه کسی افسارآن کشیده به پیشواز می رفتند ! و شاید هم در بدرقه مهمان ؟!
همی شد تا به لشکرگاه خسرو
جنیبت راند تا خرگاه خسرو.
نظامی
کم کم کتل یعنی پیشوازی با اسب یدک , , نام خودرا به یک سنت کهن لری یعنی بدرقه متوفی با اسب داده است , اینکه نام این سنت تا پیش از مغول چه بوده , جای تحقیق است .
با شیعه شدن ایرانیان در دو سه قرن اخیر , فرهنگ کتل و کتل کردن در مراسم محرم نیز وارد فرهنگ شیعی فلات ایران شده است .
فرهنگ سوگواری لریاتی چمر/چمری (درلری بختیاری (چمبر /چمبری /تازه) که فقط خاص لرها بوده و ازپشتکوه لرستان فیلی یعنی ایلام تا کرانه خلیج فارس معمول بوده وهست , سنتی دیرینه و غیراسلامی بوده که در مناطق شهری برخی رسومات آن را رنگ و بویی اسلامی و شیعی داده اند .
درینجا شایسته است که اشاره کنم نام فارسی یا عربی یا ترکی مغولی یک شی یا یک سنت و آیین , همیشه دلیل بر ریشه فارسی یا عربی یا ترکی مغولی آنها نیست ,از آنجا که همیشه حاکمیت از آن قبایل ترک و مغول و عرب بوده و زبان دیوان و میرزابنیوس ها ,نیز همیشه دری (فارسی ) بوده , حکمرانان بومی (مثلا اتابکان لر ) و مردمان بومی به تقلید از حکمرانان محلی خود , عناوین و اصطلاحات سیاسی و اداری و نظامی را به ناچار تقلید و تبعیت می کردند و سنت ها و آیین های کهن , نام های کهن شان , با عناوین جدید و شرایط جدید , همخوانی می یافت .
کما اینکه سنت صلاه و صیام یک سنت عربی اسلامی ولی نام های آن نماز و روزه دری (فارسی) است .یا بالعکس فن و صنعت کاریز (در لری کهریز ) سنتی مربوط به فلات ایران با پیشینه پیشا آریایی -پارسی یعنی ایلامی است اما در ایران کاربرد کلمه قنات رایج است که عربی است و کاربرد کاریز و کهریز در منسوخ و اصطلاح کهن ایلامی آن فراموش شده است .
یا اصطلاح تازه و تازه گه(بین لرهای بختیاری چالنگ ) عملا کلمه تعزیه و تعزیت (یعنی عزاداری ) آمده ولی دلیل بر ان نیست که این مراسم عربی است . باید دید که آیا این سنت در بین همه تاجیک های دری زبان (فارس ها ) یا همهگی مغولان و ترکان یا همگی اعراب , موجود و مشترک است است یا فقط خاص مردم لرهست
در مغولی کتل به معنی :راهنمای سواره است همچنینبه روایت جوامع التواریخ در آن زمان در عهد مغولان و زبان ایشان , اسب یدک و اسب جنیبت(کلمه عربی ) معنی داشت . اسب جنیبت باشد و آن اسبی است زین کرده که پیشاپیش سلاطین و امرا برندبه کسی که افسآر این اسب یدک را می کشید , جنیبت کش یا میر آخور (مسول اصطبل و طویله ایلخانی یا شاهی )می گفتند
سیره سات
گور خونه
در لری به قوای نظامی و مسلح یا مهمات و اسلحه است
در شرح قیام ابوالقاسم خان بختیاری با حکومت مرکزی بر سر درآمد حاصل از نفت بختیاری ,که به “غائله بختیاری ” موسوم شد , این اصطلاح را بارها شندیم که : اولقاسم خون وست واره گورخوه س !(ابولقاسم خان با اردو و زرادخانه اش , به راه افتاد ).
قورخانه
یک اصطلاح ترکیبی ترکی -مغولی و فارسی است و به معنی زرادخانه نظامی است
اوردی
در لری به معنی لشکر است
اردو
در ترکی -مغولی , به معنی لشکر است
الغوز
یعنی “مجرد” .در لری بختیاری به معنی دختر یا پسرمجرد هست که هنوز متاهل نشده است
یالقوز/یالقیز/ یالنیز
در ترکی به معنی تک و تنها است
آزو
کلمه دیگر لری بختیاری برای “مجرد ” اصطلاح “آزو ” هست که از “عزب” در عربی می آید
بل باریک bele baril
در لری به آدم لاغراندام اطلاق می شود .معنی باریک که مشخص است اما کلمه بل در حقیقت ترکی و به معنی کمر است
بل bel
در ترکی کمر معنی می دهد
.
اینجه بلی ince beli
کمر باریک
به استکان های کمرباریک چای , در ترکی , اینجه بلی گفته می شود که باز خود کلمه اینجه به معنی باریک , لاغر , کوتاه , ریز با کلمه لری انجه به معنی ریز مترادف است .
انجه anje
در لری به معنی ریز و خرد و باریک است . از فعل لری انجنیدن ریز ریز کردن و انجستنن ریز ریز شدن می اید
.
لری فیلی
هر دله که درد می که, خوه دراریش …انجه انجه ش بکنی به تش سپاریش
سزا و جزای دل درمند و عاشق, آن است که که از سینه بیرون بکشی , ریز ریزش کرده و طعمه آتش اش کنی
لری میانی و جنوبی
یه گلی کر کمر , باد اوشنیدس …دل کر , کاردین تر, در انجنیدس
باد تن شاخه گلی را بر صخره ایی , لرزاند ..دل پسری عاشق , چون گیاه کاردین نوشکفته ایی ,به دست دختری , ریز ریز می شد !
اینجه ince
در ترکی به معنی ریز , باریک , کوتاه , ظریف است
اینجه ممد (محمد باریک یا محمد کوتاه ) شخصیت مشهور یکی از رمان های یاشارکمال
در اینکه این کلمه و این فعل لری است, شکی نیست و اینکه این کلمه از ترکی وارد لری شده تاآنجا که از آن فعل انجیدن در لری ساخته شود , غیرممکن و غیر علمی است
درحقیقت شباهت برخی از واژگان لری و ترکی , من جمله اینجه ترکی و انجه لری ,به ان جهت است که زبان ترکی در طی بیش از هزار و چند صد سال ,بسیاری بن های افعال و واژگان زبان های ایرانیک را از همسایگان خود (سغدی ها و خوارزمی و تخاری و پامیری ) در ماورالنهر و سپس زبان دری(به غلط فارسی ) در خراسان گرفته و از آنها براساس ساختار زبانی خود فعل و صفت ساخته آنچنانکه بازشناسی آنها سخت است .
من باب مثال :
-به تغییر عقیده دادن در ترکی وازگچمک گفته می شود که درحقیقت بن این فعل ترکی از لغت بازگشت اخذ و تغیر شکل داده شده است
-یا به حفظ کردن چیزی در ترکی ازبرلمک گفته می شود که از اصطلاح از بر کردن اخذ شده .
-یا به ایمان داشتن و باور داشتن در ترکی اینانمک می گویند که ریشه آن همان کلمه ایمان عربی است که به شکل اینان به ترکی وارد شد .طایفه اینانلو را درحقیقت باید ایمانلو گفت ..
از این مثال ها بسیار است
درباره علت اینکه ترکان بیشترین واژگان را از همسایگان سغدی و خوارزمی و دری زبانان (به غلط فارسی ) خراسان اخذ کرده اند و نه فلات ایران امروز , در مطلبی جدا که به دنبا لمی اید خواهم نوشت
ساغول saghol
در لری جنوبی , در مفهوم “ماشاالله “رایج است .بیشتر تکیه کلام مهترها (ساز ودهلی ها ) در عروسی هاست .
در بین کرمانج ها و حتی تات های خراسان هم (ساز و دهلی ها و نوازنده ها ) در عروسی تکیه کلام است . درکل هرجا ترکی رفته این اصطلاح رایج شده .
ساق اول sağ ol sağ olsun.
در ترکی به معنی سلامت باشی ( معادل همان ماشالله عربی است که همه جا رایج است) و”تشکر میکنم ” هست
وگینت -گینت /نوم خدا /بروهی /ممیرای mamiray beruhi nome khoda veginet-ginet
معادل های اصیل لری ماشالله عربی و ساغول ترکی و اصطلاحات نزدیک به آن , اصطلاحات “نوم خدا “(ماشالله ) , “بروهی “,(آفرین ,احسن ) و ممیرای “(زنده باشی ), “وگینت/گینت “(فدات , قربانت ) , ” وگین دس ت ” (قربان دست ات )هستند !
در مورد ریشه این اصطلاحات لری و کاربردشان , جای دیگر صحبت میکنم
لنگ /اولنگ awlang
به نوشته آقای (مددی ۱۳۷۵) اصطلاح اًولَنگ” در یکی از لهجه های لری بختیاری معنی “چراگاه” میدهد. ?
البته من به شخصه هرگز این لغت را درمفهوم چراگاه نشندیم ولی اگر چنین باشد , عجیب نمی نماید چرا که اغلب واژگان مغولی ترکی , اخذ شده در زبان لری , مربوط به واژگان قاموس شوه گله داری و کوچ نشینی به عهد اتابکان لربزرگ و مقارن با مغول -ترک هاست که به روایت همه مستندات تاریخی,چنین آمده که “اتابکان لر , به تقلید مغولان , شیوه کوچ نشینی و ییلاق و قشلاق را در اقلیم لر بزرگ مرسوم کردند و تابستان ها به حدود “کوه زردک ” ( یعنی زرد کوه کنونی ) و زمستان ها به حدود اهواز و مالمیر و شوشتر می کوچیدند.
درمقاله ام تحت عنوان “تاریخی لررا فقط به کوچ نشینی خلاصه نکنیم “درباره اینکه مردم لر آیا همگی یکجانشین بوده و سپس دراین دوره آغاز به کوچ نشینی کرده یا اینکه نه بخشی از مردم لر که نمی کوچ نشین بوده و ” کوچ کوتاه مدت کم مسافت “انجام می داند , آن بخش از لرها , به تاسی و تقلید مغولان , و با تصمیم اتابکان , کوچ های طویل المدت و پرمسافت را شروع کردند , مفصل توضیح داده ام .
اما مهمترین نکته راجع به علفزار و مرتع , که درآینده در مقاله چرا ایران , عرب یا کاملا ترک نشد ؟ مشروح شر خواهم داد , آن است که قبایل مهاجم و مهاجر مغول و ترک و حتی عرب , همیشه منطقه ای را برای استقرار خود بر می گزیدند که هم ییلاقی , هم قشلاقی و دارای زمین های مرغوب و علفچر و مرتع کافی برای احشام و چارپایان کثیر آنها باشد از همین هیچگاه مناطق کویری و بی آب و علف وجنگلی پرباران و یا به شدت کوهستانی صعب العبور و یخبندان و کم علف , “هدف استقرار دایم ” آنها نبود که منجر به اقامت دایم و کم کم تغییر ترکیب جمعیتی و تغییر زبان و فرهنگ آن مناطق گردد !
از همین رو مناطقی چون لرستانات که مغول-ترک ها به آن “قره اولوس”( مملکت بزرگ یعنی لرستان بزرگ و کوچک ) و آذربایجان و آسیای صغیر , مقصد و محل مناسب برای استقرار آنها بود ! اما اینکه چرا تصاحب آذربایجان و ترکیه امروزی , منجر به استقرار دایم ترکان و مغولان و در نتیجه تغییر زبان و هویت مردم آن مناطق شد اما در لرستانات نشد , را در همان مقاله (چرا ایران عرب یا کاملا ترک نشد ؟ حکیم ابوالقاسم فردوسی یا جغرافیا کوهستانی لرستانات و مردمان ایلیاتی لر ؟) مفصل شرح خواهم داد .
اولانگ övlang
در مغولی به معنی به علفزار و مرتع و چمنزار است . همیشه قبایل مغول و ترک , در فلات ایران , چنین مکان هایی را جستجو و ساکن می شدند .
آنچنانکه قبایل مغول -ترک به محض ورود به فلات ایران , در ناحیه سلطانیه کنونی چمنزار بسیار مشهوری که قبلا شهریار نامیده می شد را دیدند برای سکونت آن را انتخاب کرده آنجا ” قنقورالنگ -غنقور اؤلنگ” یعنی ” علفزار شاهین ” نامیدند و اقامت کردند و آنجا را پایتخت کردند که بعدها سلطانیه نام گرفت
درحاشیه این اصطلاح اضافه کنم که
برخی معتقدند که اصطلاح “لنگ” در چهارلنگ و هفت لنگ نیز از همین اصطلاح اولنگ ( علفچر و مرتع و چمن زار ) آمده که نادرست به نظر می رسد و مستندات تاریخی آن را تایید نمی کند و لنگ در چالنگ و هفتلنگ , یک اصطلاح مالیاتی ایلیاتی است ,,
یورشت
در لری به معنی هجوم گروهی مثلا ارتش است
از یورش ترکی آمده است . از فعل یورومک یعنی حرکت کردن
هلمت
معادل دیگر آن در لری “هلمت ” است که آن نیز از حمله عربی ریشه گرفته است
هئز/هیز آوردن
برای مفهوم حمله و یورش در لری اصطلاح ” هئز/هیز آوردن ” هست که حمله فردی است و نه گروهی .
گروجوم کردن
اصطلاح دیگر “گروجم کردن “(گرفتن و جمبیدن) هست که به معنی حمله نمایشی و ژست حمله را گرفتن است .
زبان لری مثل هر زبان دیگری, همانند ماده جامدی است که توسط گویشوران نخبه خود , قابلت جان بخشی و پویایی و واژگان سازی را دارد .
اما بدبختانه زبان لری از آنجا که ازسوی قاطبه نخبگان جامعه خودش (شاعران , نویسندگان , خوانندگان , تحصیلکردگان ) در دوره معاصر , بکار گرفته نشده و نمی شود , عملا به یک زبان “ایستا ” و غیر “پویا ” تبدیل شده است که یک مرحله قبل از “جان سپآری زبان” و یا همان “زبانمرگی “است .
همان گونه که اغلب ملت هایی که در فارس ها و عرب ها و ترک ها و کردها , حل و آسیمیله و بلعیده شده اند , پیش تر این مرحله را پشت سر نهاده اند .
بسیاری واژگان ترکی فقط دخیل در گویش مردمان لرستان فیلی شده است .علت همسایگی ایالت یا مملکت لرستان با امپراطوری عثمانی بوده و روابطی که والیان لرستان با عثمانی ها داشتند .
البته لرهای بختیاری و سایر لرهای منطقه لربزرگ (کهگیلویه , ممسنی , تا خلیج فارس ) نیز با عثمانی روابطی داشته اند آنچنانکه اصطلاح “عثمانی” دراشعار لری به کرات آمده و مراد تفنگ مرغوب ساخت عثمانی بوده است .
در داستان نیمه تاریخی , نیمه افسانه ایی “رستم لر یا رستم بختیاری ” که حکایت مشهور “آعلیداد “پهلوان و سوارکار تاریخی مردم بختیاری است , دو دارایی او زبانزد و مایه رشک دشمنان اش بود :یکی اسب اش که “باد ” نام داشت و دوم “حجی” یا “نه دال ” که تفنگی کلان و کارعثمانی بود که پاشای عثمانی (والی عثمانی همجوار با ایالت لرستان ) مخصوص برای وی سفارش ساختداده و به وی هدیه کرده بود .این تفنگ از آنجا که بایک شلیک نه عدد کرکس را زده بود به نه دال نیز معروف بود (در فرصتی دیگر به پهلوان نامی لر, زندگی , و نحوه کشتنش که همه داستان شورانگیزی است اشاره می کنم )
توز
درلری فیلی به معنی گرد و خاک است
توز
در ترکی گرد وخاک است
این لغت از طریق عثمانی وارد فرهنگ لرستان فیلی درهمسایگی عثمانی شده است .
تقریبا در زبان های همه گویشورانی که در قلمرو عثمانی , به یکی از زبان های ایرانیک(مثل زبان های ترکیک یک نام فرضی برای زبان های ایرانی است)صحبت می کردند از جمله کردها(سوران ها ) و کرمانج ها وهمچنین شاخه گوران/ زازا (زازاها و شبک) و همچنین لرهای فیلی عراق ) و رعایای ی عثمانی محسوب می شدند , لغات ترکی به وفور داخل شده و یافت می شود منجمله همین کلمه توز ..
آفرت aafrat
درلری فیلی به معنی زن است
آورات aavrat
درترکی عثمانی به معنی زن و همسر است ,اصل این کلمه عورت عربی است
آرواد aarvad
تلفظ ترکی آذربایجانی عورت به معنی زن هست
عورت avrat
کلمه ایی تحقیر آمیز و ترحم انگیزی در فرهنگ اسلامی که تا قبل از دوره معاصر در همه جوامع اسلامی به زن خطاب می شد ! عورت در فقه اسلامی یعنی آنچه انسان از آشکار شدنش اش شرم دارد . ابتدا خاصتا به آلت تناسلی و بیضتین و مخرج قُبُل و دُبُر زن و مرد اطلاق میشده ولی بعد به کل بدن زن تعمیم یافته و بالاخره لقب زنان در جامعه اسلامی شد . .
عورت در فرهنگ عرب و فارس و تلفظ ترکی شده آن “آورات” در فرهنگ عثمانی تا یک صد سال پیش برای نیمی از نفوس مسلمانان , یعنی زنان ,عنوان و نام رایج بود .
آورات /آفرت aavrat aafrat
تلفظ ترکی عثمانی “آورات ” به توسط رعایای کرد دولت عثمانی , به صورت “آفرت ” تلفظ شده و وارد فرهنگ لرستان فیلی شد
پانکردهای متوهم این لغت را کردی پنداشته , ریشه لغوی آن را به آفرینش ربط داده و دلالت به آفریدگاری زن و مقام متعالی زن در فرهنگ کردی دانسته , و خیال پردازی ها کرده اند
در زبان لری “زهنه , زینه ., زن
” پیرک “در زبان کرمانجی
در زبان تالشی “ژن “
زن در زبان اورامی هورامی “ژنی “
در زبان زازاکی “جنی “
بلکه بلگه
در لری بختیاری هدایا و پیشکشی هایی است که داماد به خانه عروس راهی می کند یا به خود عروس هدیه می دهد ! همچنین مراسمی هست به نام بلگه برون -بلکه برون , که خانواده داماد , هدیه ها یی به خانه پدر عروس می برند .
بلگ
در مغولی به معنی هدیه هست .
در متون تاریخی فارسی عهد مغول , به کرات این اصطلاح به کار رفته است
از آنجا که کلمه سوغات , نیز مغولی است که در ابتدا در زبان مغولی معنی “خراج ” “و “باج ” می داده اما سپس تغییر معنایی داده و در مفهوم هدیه سفر بکار می رود , این سوال پیش می اید که آیا کلمه” بله گ” نیز در مغولی ترکی , معنی خراج و باج (به زور) می داده و سپس تغییر و تلطیف ؟!مفهوم داده , در معنی هدیه به کار رفته ؟
سوغات
*سوغات نیز یک کلمه مغولی است که وارد هم زبان دری (فارسی ) و هم زبان لری شده است
توخوهی
در لری بختیاری برای کلمه سوغات , اصطلاح دیگری به کار می برند به نام توخوهی
اینکه این کلمه تغییر یافته توقعی (چیزی که از کسی توقع دارید ) است ,جای تحقیق دارد ؟
تشمال toshmal
یکی از قدیمی ترین القاب تاریخی است که وارد زبان لری شده است.این لقب تا قرنها , فقط مختص بزرگان لربود تاآنجا که از این لغت در فرهنگ ها تحت نام “رییس طوایف لر “ذکرشده است (ناظم الاطباء “
به شاهان و امیران و خوانین ایلات لر , تشمال گفته می شده است همچون تشمال کریم خان زند .
تقریبا اغلب بزرگان لرفیلی , در پشتکوه لرستان (استان ایلام )دارای لقب تشماال /توشمال بوده اند .
درلری بختیاری نیز از عناوین و القاب فراموش شده خوانین بوده آنچنانکه هنوز طایفه زلقی /زلکی چالنگ از اصطلاح تشمال در خطاب به بزرگان ایل استفاده می برند
همچنانکه تشمال نام یکی از طوایف وابسته به ایل جلیل زراسوند هست که ایلخانان بختیاری همه منسوب به همین ایل جلیل هستند
با این حال اما در لری بختیاری کم کم مفهومی حقیقی اش گم شده , و در مفهومی شاید متناقض و به “طبقه نوازندگان ایلی” اطلاق شده است
یعنی تشمال نه در مفهوم حقیقی خود بلکه مجازا به طبقه نوازندگان لر و از سر احترام خطاب می شده و می شود و این نام حقیقی طبقه نوازندگان ایلی نبوده بلکه لقبی از سر احترام است .
جالب است بدانید که این طبقه موسیقی دانان لر , هرچند درظاهر دردوره معاصر , از جایگاه مورد احترام از سوی لرها برخوردار نیست اما باشگفتی , بر عکس در گذشته ,همه القاب این طبقه نوازندگان , از سوی لرها به آنان , همگی القاب و عناوین “فاخر و پرطمطراق و لاکچری ” بوده و نه تنها هیچ نشانی از تحقیر نیست بلکه نشان از آن دارد که این طبقه موسیقی دانان لر , قبلا از احترام بسیار برخوردار بوده اند .
من باب مثال لقب هایی چون :
مهتر
یعنی کلانتر و بزرگتر (عکس کهتر که کوچکتر معنی دارد )که از سوی لرهای جنوبی به آنان خطاب می شده است
خطیر
به معنی بزرگ , شهریف , ارجمند و صاحب منزلت است که بازاز سوی لرهای جنوبی بخصوص لرهای پادریا یا لرهای بندری (لرهای بندرنشین سواحل خلیج فارس ) به آنان خطاب می شده است .
توشمال
در زبان مغولی و حکومت مغولان , اصطلاح تشمال , درابتدا به معنی کارگزارساده و صاحب منصبی مانند شحنه بوده است و سپس مفهوم وسیع تر و مهمتری چون مامور عالی مقام محرم حکومت , مامور جمع آوری مالیات , فرستاده شاه و وزیر در مجمع نظامیان و دیوانیان یافت و اما در دوره هایی از برد و بعد و عمق معنایی اش در دستگاه های حکومتی کاسته شده و به معنی مجازی خوانسالار و سرآشپز دربار , را افاده می کرد .
کرپه
درلری فیلی (محتملا لکی ) به نوزاد نورسیده گفته می شود
kِörpe
این کلمه ترکی است که از طریق همجواری با عثمانی وارد زبان مردمان لرستان فیلی شده است
برخی رعایای سابق عثمانی همچون سورانی زبانان نیز این کلمه را بکار می برند حال آنکه در میان کرمانج زبان زبانان خود ترکیه , کاربرد ندارد .
در ترکی عثمانی به معنی نو , نورسیده و تازه و مشخصا برای نهال سبزیجات و میوه جات به کار می رود
در ترکی آذربایجانی به معنی نوزاد حیوانات اهلی (گوسفند و ..) هست
kِörpe yani taze, temiz, yeni, canlı, serin
(bitki için) daha yeni filizlenmi؛, henüz büyümemi؛.
“kِörpe fidanları soğuk vurmu؛”
(meyve, sebze vb. için)
اینکه یک کلمه در دو زبان دارای دو مفهوم گاها متناقض باشد , نادر نیست
آنچنانکه در زبان کرمانجی “پوست “برای جلد حیوانات و “چرم “برای جلد انسان به کار می رود یعنی برعکس دری (فارسی )
یا در لری فیلی (لکی و کلهری) مندال برای بچه آدم بکار می رود در حالی که در لری جنوبی , مندال به معنی بچه حیوانات اهلی (گوسفند و بز ) به کار می رود
قر
در لری جنوبی(ممسنی ) یعنی قتل عام مرگ دست جمعی
در مستند داستان یک زندگی دوباره کاری از ارژنگ ضرغامی و رسول نیکنام صفحه اینستاگرام لیدوما تی وی که به زبان لری بود شندیم که فردی کهن سال از ممسنی از بیماری همه گیر یک قرن پیش و قر(مرگ دستجمعی ) ساکنین می گفت .
قر وندن (انداختن) در قومی ؛ همگی را کشتن.
- قر وست/اوفتا مینشوون: مرگ میانشان افتادن ؛ همگی مردن
اصطلاح دیگر لری برای مرگ دست جمعی, اصطلاح “مرگمون” هست همچنان که اصطلاح لری برای انتحار “خوکشون” است
قرلماق
در ترکی قرلماق به معنی تار و مار کردن. کشتن دسته جمعی. فنا. نیستی. مرگ. مرگ دسته جمعی
.البته از آنجا که من برگویش دری تاجیکی(به غلط فارسی تاجیکی ) و هم زبان کرمانجی هم تقریبا واقف هستم , باید خاطر نشان کنم که در تاجیکی و هم کرمانجی ,اصطلاح قر به معنی مرگ دستجمعی و کشتار هست . یعنی همزمان از ترکی وارد چند شاخه زبان های ایرانیک همچون ( لری , تاجیکی , کرمانجی ) شده است
سیسه
در لری به برف و بوران و باد به همراه هم گویند
سیس
در ترکی به مه گفته می شود .اصطلاح دیگر ترکی برای مه , دومان است که کرمانج زبان ها از ترکی گفته به کار می برند
چوول
در لری (چه لری شمالی و چه لری میانی و لری جنوبی ) به معنی خراب , خرابه , داغون است و اغلب به همراه خراب آمده و چول و خراب گفته میشود
چول
در ترکی به معنی بیابان و جای متروک و متروکه است
سرسلامتی /سرت سلامت /سرت خش
در لری این اصطلاح فقط و فقط به هنگام تعزیت و وقت تسلیت گفتن کاربرد دارد ,به معنی تسلیت گفتن به فرد سوگوار است . و کاربرد آن در مواقع دیگر قبیح شمرده می شود .
ba؛ın sağ olsun
درترکی به معنی سرت سلامت هست و درترکی نیز فقط هنگام تعزیت و تسلیت به بازماندگان گفته می شود
مشخص هست که منشا این اصطلاح در دو زبان و با یک مفهوم یکی است .البته در بین برخی جاهای ایران این اصطلاح رایج است اما نه به وقت تعزیت و تسلیت و چیزی است در مایه های زنده باشی و دستت درد نکنه و تشکر و …
سو /سوه
درلری بختیاری به معنی نژاد و ژن است
آنچنانکه گفته اند :
او , سر جو اره , سوسر سو !
یا
جو به جو ارسه , سو به سو
یعنی آب آخر جوی و مسیر همیشگی اش را پیدا خواهد کرد و نژاد و تبار آدمی یا حیوان نیز آخر ژن واقعی خود را بروز خواهد داد
مثلا سوه فلان قوم یا فامیل یا طایفه , چنان و چنین است یعنی خصوصیات فیزیکی یا حرکات و سکنات و افعال و اخلاق این آدم ها به خاطر ژن و تبار آنهاست .
کلمه دیگر لری نزدیک و مترادف آن “زات ” هست مثلا گویند زات فلان کس چنین و چنان است
زات با زاد دری (فارسی ) همریش است و نوشتن آن با ذال عربی و عربی پنداشتن آن غلط است
سو, در لری هم به معنی نژاد هست و هم به معنی نور است
من سال ها پیش یک متنی درگرامیادشت زبان مادری نوشته بودم که هم سوه (نژاد و تبار )و هم سو(نور , روشنایی ) را بکاربرده بودم
*سوووه م بختیاری و زونوم لوری
به فندو به جهد وبه جهر و به زوری
مو نهلم روه, زون و سومون به کوری
*نژادم بختیاری و زبانم لری
با دانش با تلاش با جنگ با زور!
نخواهم گذاشت زبانم و تبارم خاموش و نابود گردد !
سوی
در ترکی به معنی نژاد است
مثلا
سوی قرم یعنی قتل عام نژادی
کلمچه
درلری به معنی دستبند سارقین و مجرمین است
کلپچه
در ترکی نیز به همین معنی است
البته این کلمه در متون قدیمی دری آمده و منشا اخذ هردو زبان ترکی و لری , یک ماخذ بوده است احتمالا
درک
در مراسم چوبازی (رقص چوب ) لری ,که ورزش رزمی بین مردان لر است و به همراه مقام موسیقی چوبازی , انجام می شود , دو حریف , هرکدام یک چوب دردست دارند .چوب شخص مهاجم که نازکتر است “ترکه ” خوانده می شود , و چوب فرد مهاجم که ضخیم تر و بلند تر است “درک ” نامیده می شود .در حقیقت درک , حکم سپر دفاعی را دارد .
از همین رو یکی از معانی دیگر درک , در لری ,”سپر” است .
“ور درک , کسی واستادن “
یعنی سپر دفاعی در برابر کسی شدن , رویاروی کسی ایستادن
” فللونی کردم درک خوم”
فلانی را سپر خودم کردم
دیرک
درلری فیلی گویا به معنی ستون خیمه گاه بوده و مجازا به مفهوم تکیه گاه , به کاررفته است
فرضیه ایی طایفه دریکوند , را از کلمه دیرک به معنی تکیه گاه , راست و محکم , تفسیر کرده اند
دیرک
درترکی نیز به مفهوم ستون است آنچنانکه گویند :
دیرک خانه ام یعنی ستون زندگی ام
تقریبا همان مفهوم ستین درزبان لری را دارد آنچنانکه گویند :
ستین دلم ! ستین هونه ام !
از آنجا که اصطلاح دیرک مصغر شده آن “دیک ” و صورت اصلی آن تیرک(تیرک چوبی زیر سقف خانه ها )به معنی راست , ایستاده , عمود , محکم , در همه زبانهای ایرانیک (فارسی , لری , گیلکی , تالشی , تبری ..) رایج است , مشخص است که غیر ترکی بوده و توسط توسط زبان ترکی , قرض گرفته شده است .
در لری برای ستون های چادر(بهون ) کلمات دیگری هم استفاده می شود چون
اُستیم : چوبی که زیر بهون می گذاشتند تا بهون برافراشته شود(لری بختیاری )
پیشه : معادل دیگر آن در لری
نتیجه آنکه برخی واژگان مشترک زبان ترکی و لری , مثل اصطلاح بالا , به جهت وام گیری زبان ترکی از زبان های ایرانیک همجوارش بوده است (همچون سغدی , خوارزمی , تخاری و ایضا زبان دری (فارسی )
با اینحال ترک زبانان همجوار لرها بخصوص کنفدراسیون ایلی قشقایی بسیاری کلمات لری را اخذ کرده و بکار میبرند که من بدان وقوف ندارم و می باید که یک ترک زبان قشقایی که به این گویش ترکی آشناست درین باره بنویسد
دوواق duvagh
در لری بختیاری به تور یا شال یا سرانداز سرعروس (بئیگ, بهیگ , بهی ,ویی ), اصطلاحا “دوواق” گفته می شود که طی مراسم اسب سواری و نواختن مقام “ترات بازی “(سواربازی ) و رقابت اسب سوارها , توسط ماهرترین سوارکار , از سر عروس ربوده می شود که برای بازستاندن آن داماد باید هدیه ایی به آن سوارکار بدهد .
دوواک duvak
در ترکی -مغولی . به سرانداز و روانداز و روبند عروس , دوواک یا دووواق گفته می شود .دربین ترک زبانان خراسان و آذربایجان مراسمی تحت نام دوواق قاپما/قاپماک یعنی دزدیدن و قاپیدن روانداز عروس هست که البته مثل لرهای بختیاری باسوارکاری همراه نبوده بلکه روست چند پسربچه بدست یا با یک تکه چوب و در خانه , روانداز عروس برداشته می شود و در عوض بچه ها , پیشکشی کوچکی دریافت می کنند
بیشک این مراسم تلطیف و تصعید شده مراسم حقیقی دزدیدن عروس به زور در عهد کهن بوده که به مرور زمان به این شکل سمبلیک و نمایشی درآمده است . اما اینکه دزدین عروس در بین لرها , سنتی رایج و پسندیده بوده و هنجار اجتماعی به شمار می رفته است ؟ هرگز !
ربودن عروس در بین لرها ,امر نادر و آنچنان کم شمار بوده که همان چندین مورد اتفاق افتاده در مناطق لرنشین چون بمب صدا کرده و حکایت اش سقز دهن خاص و عام شده آنگونه که برای آن چندین مورد اتفاق افتاده شعر و تصنیف و مقام موسیقی و رقص لری , ساخته و معروف و زبانزد شده است (که شرح آنها خود مطلبی دیگر می طلبد مثلا حکایت عبده ممدللری و خدابس و یا حکایت ماه بس , یا حکایت قندی که همگی شعر و رقص موسیقی خود را دارد )
از این رو در بین لرها دزدیدن عروس بدون رضایت خودش و یا والدین اش , امری نکوهیده و خوار شمرده می شده است اما در بین بسیاری جوامع , امری رایج و عرفی و سنتی بوده و هست و عیب و گناه بزرگ برشمرده نمی شود و یکی از طرق همسرگزینی است ! من جمله در بین قبایل مغول و ترک .بخصوص در خاستگاه ترکان یعنی آسیای میانه و در بین قرقیز ها یکی از معمول ترین طرق همسرگزینی دزدیدن عروس حتی بدون رضایت خودش است و یک پسر چوپان مثلا با کمک دوستانش یک دختر دانشجوی پزشکی را به زور ربوده و مجبور به ازدواج با خود می کند . این امر آنچنان رایج است که به یکی از معضل های اجتماعی جامعه ترکان آسیای میانه بخصوص قرقیزستان تبدیل شده است . در ترکیه نیز کیز کاچیرماک “” یک امر معمول و رایج و از طرق معمولی همسرگزینی مخصوصا در دهات و شهرستان هاست .
محتملا با تسلط مغولان و ترکان برلرستان و اخذ فرهنگ اجتماعی آنان به توسط لرها , این سنت دزدیدن عروس , از آنجا که با سنت فرهنگی لرها به سختی سازگار می آمده , از همین رو این سنت تلطیف و سمبلییزه شده و به صورت آیین ربودن تورسر عروس , رایج و معمول شد
کدام لغات و اصطلاحات بیگانه, دیگر لری محسوب می شوند ؟
بسیاری از اصطلاحات و کلماتی که در این مطلب برشمرده شد یا مستقما دخیل از مغولی -ترکی بود یا آنکه اصطلاحات مشابه مشترک بودند که هم لرها و هم ترک ها , آن اصطلاحات را از یک منبع مشترک که زبانی ایرانیک بوده ( پهلوی , سغدی , دری ) وام گرفته اند
حال سوال این است طی این هزاروچندسال سال حیات زبان لری, آن کلماتی که ما لرها از مغولی -ترکی یا عربی یا دری ( فارسی), یا انگلیسی یا هرزبان دگری , به قرض گرفته وعموما با معیار آواشناسی زبان لری آنان را تغییر و تطبیق داده و به کار می بریم , آیا لری محسوب می شوند ؟ که صد البته جواب آری است .
درتعریف تاریخی بودن یا نبودن یک اثر در قوانین باستانشناسی , خاطرم هست که چنین می خواندیم که یک اثر و بنایی که حداقل صدسال از قدمت آن سپری شده بخشی از میراث تاریخی فرهنگی بشری است و تاریخی محسوب شده , تخریب آن مجاز نیست .
تقریبا تعمیم همین قانون , در حوزه زبانشناسی نیز رواست و آن کلمات و اصطلاحی که حداقل یک قرن از ورود آنها به زبان لری گذشته و با فونتیک و آواشناسی تطبیق داده شده اند لری محسوب می شوند ..
از همین رو کلماتی چون تماته (گوجه ), بریش (برس ), درام (بشکه ),بلکه (هدیه )گلوپ (لامپ ) بی گمان دیگر کلماتی لری اند .
وبرعکس آن کلماتی که سیل آسا از یک صدسال پیش به اینسو به زبان سخنوران لر , بی رویه سرازیر شده (از زبان دری یا همان فارسی )و جانساخت و ساختار و هویت زبانی زبان لری را فلج کرده آنچنانکه زبان لری را می رود که به یک گویش و لهجه ایی از فارسی مبدل کند ,این کلمات بیگانه بوده و برای جایگزینی آن با کلمات لری باید چاره ایی فوری اندیشید .
صرف اینکه زبان دری (فارسی ) و زبان لری هردو خویشاوند هستند نباید سبب رخنه وهجوم فاجعه آمیز لغات فارسی به زبان لری و بیرون کردن کلمات اصیل لری شود .
کما اینکه با اینکه زبان فارسی و زبان انگلیسی هردو خویشاوند و هندو اروپایی اند , اما دولتمردان و سیاست مداران و نویسندگان فارس و فرهنگستان زبان فارسی , هرگز اجازه دخول روزافزون و بی حساب و کتابب اصطلاحات انگلیسی به زبان فارسی و تابلو های شهری را نمی دهد و حتی مجازات و جریمه هم می کنند .
همچنانکه ادیبان فارس و زبانشناسان فارس جملگی بر این قول متفق اند که هجوم و ورود بی رویه لغات عربی به زبان فارسی , این زبان را فلج کرده و آن را به عنوان یک لهجه دست چندم عربی نمایانده است , بی شک هجوم و ورود بی رویه لغات زبان فارسی نیز به زبان هایی چون گیلکی و لری و مازنی و تالشی و سورانی و بلوچی و کرمانجی نیز چنین عواقب ناگواری دارد .
از همین رو برنخبگان لر (شاعران , تصنیف سازان , خوانندگان ) فرض و واجب است که نه تنها از اصطلاحات اصیل لری استفاده کنند تا که فراموش نشود بلکه کمر همت بسته , باستفاده از گنجینه زبان لری , واژه سازی نیز کنند
قرااولوس
و بالاخره آخرین و به نظر بنده پراهمیت ترین اصطلاح ترکی -مغولی , برای ما لرها , از اصطلاحآتی که برشمردم , اصطلاح “قرااولوس” است که مردمان اولوس لرستانات از سوی مغول ها و سپس ترکمن ها و ترکان عثمانی , خطاب می شد .
برای مطالعه این بخش آخر و ادامه این مقاله لطفا به مطلب بعدی در همین سایت ولات تحت عنوان “قرااولوس” مراجعه کنید