نورعلی مرادی بئوار الیما
قیاس هویت طلبی لری، که تا چندی پیش، بین پنجه های زوال و ممات جان می کند و چندی است برای حیات دوباره تقلا می کند ، با ناسیونالیسم های گردن کلفت عرب و فارس(تاجیک ) و کرد و ترک در منطقه ، که دارای هویت مهندسی شده و مدون شده و و حاصر و آماده اند و صاحب ده ها مملکت و اقلیم و دولت- ملت وارتش ها و دانشگاه ها و هزارها تریبون و رسانه و حمایت دول استعماری غربی و اپوزیسون های ضد دولتی منطقه من جمله گروه های چپگرا و حقوق بشری اند ؛ قیاسی خطا و کاملا به دور از انصاف است …
از همین رو هویت های زنده به گور شده ایی چون هویت های لر و تات و تالش و گیلک و اورامی/ گوران و زازا و آشوری و مندایی و بلوچ و لاری و لاز و کلدانی و قبطی و امازیغ /بربر,و … که در محاصر این امپریالیسم -ناسیونالیسم های توسعه طلب ترک و کرد و عرب و فارس اند و دارند نفس های آخر را شاید در این موزائیک خانه خاورمیانه ما می کشند , مستحق اغماض و مدارا و البته یاری بیشتر فعالان حقوق بشر و عناصر چپ هستند که مقوله حقوق قومی در ایده ولوژی آنها و فعالیت ها ی آنان ظاهرا باید منظور نظرباشد.
اما اینکه چرا جریانات چپ و حقوق بشری به جای اینکه از حقوق قومی این قومیت های بیدفاع و تریبون , حمایت کنند , همه هم و غم شان حمایت بی چون و چرا از ناسیونالیسم توسعه طلب , ستیزه جو , مسلح و خونخواری چون ناسیونالیسم کردی است که اتفاقا از حمایت همه جانبه امریکا و اسراییل و دول اروپایی و حتی روسیه هم برخوردار است , شاید برای انسان های عوام جای سوال باشد . انسان هایی عوامی که فاقد نازک بینی سیاسی نسبت به تعاملات مافیایی و امپریالیستی حاکم بر سیاست جهانی و منطقه ایی است .
در مطلبی جداگانه به چرایی حمایت عجیب همزمان و همگون .هم گروه های چپ , همحقوق بشری , هم دول استعماری غربی امریکا اسراییل اروپا و روسیه , و هم دول منطقه و هم ایضا اپوزیسیون های دول منطقه ایی , از ناسیونالیسم کرد و احزاب مسلح و ستیزه جوی آن , خواهم پرداخت .
اما در زیر بخشی از توصیه های لنین در حمایت از ملت های ضعیف و کوچک و بی دفاع در برابر ملت های بزرگ و توسعه طلب را گوشزد می کنم تا تناقض عملکرد احزاب چپ در حمایت شان از ناسیونالیسم زیاده طلب کردی که سابقه سیاهی در قلع و قمع و پاکسازی ملتهایی چون ارمنی و آشوری /سریانی دارد و هم اکنون نیز کمر به آسیمیله کردن و ذوب ملیت های کوچک زازا و گوران /اورامی و شبک و لر( فیلی / لک /کلهر ) بسته را با اصول بنیادی ایده ولوژی ادعایی خودشان آشکار کنیم .
بنده نه دانش و نه اندیشه چپ دارم اما گفته لنین را از مطلب آقای قهرمان قنبری رفرنس می آورم مقاله لنین درباب ناسیونالیسم ملل سرکوبگر و ملل سرکوب شده :
” ..در نوشته های من درباره مساله ملی پیشتر گفته ام که طرح انتزاعی پرسش ناسیونالیسم در کل اصلا به هیچ دردی نمیخورد. باید لزوما تمایزی قائل شد بین ناسیونالیسم یک ملت سرکوبگر و یک ملت مستضعف، همچنین انترناسیونالیسم یک ملت بزرگ و انترناسیونالیسم یک ملت کوچک. در خصوص دومین نوع انترناسیونالیسم، ما، اتباع یک ملت بزرگ، در عمل تاریخی با موارد بینهایت زیاد خشونت تقریباً همیشه گناهکار بوده ایم؛ از آن گذشته ما به دفعات غیرقابل شمارشی مرتکب خشونت و توهین میشویم بدون آنکه متوجه آن باشیم. کافی است که خاطراتام از ولگا که با روسها چه رفتاری میشد بیان کنم؛ چگونه لهستانیها را به جز لهستانی [پلیاچیسکا] نمیخواندند، چگونه به تاتارها لقب پرنس داده بودند، چگونه اوکراینیها همواره خوخولها [چوچولها] بودهاند و گرجیها و دیگر ملتهای قفقاز، قفقازیها [آپکازیها].به همین علت است که انترناسیونالیسم در بخش سرکوبگران یا به اصطلاح ملل «بزرگ» (گرچه تنها در خشونتشان و قلدری بزرگاند) باید نه تنها شامل نظارت بر مساوات رسمی بین الملل باشند، بلکه حتا در نابرابری ملت سرکوبگر، ملت بزرگ که باید در شکل گیری این نابرابری که در عمل به دست میآید نظارت کند. هرکسی که این را نفهمد نگرش پرولتاریایی واقعی به این مسالهی ملی را درک نکرده است، او هنوز اساساً در نقطه نظر خود خرده بورژوایی است، درنتیجه، مطمئنا به سمت نقطه نظر بورژوایی افول خواهد کرد. برای پرولتاریا چه چیز اهمیت دارد؟ برای پرولتاریا نه تنها مهم است بلکه ضروری است که اطمینان بیابد که غیر روسها به مبارزه طبقاتی پرولتاریایی بیشترین اعتماد ممکن را کنند. چه چیز برای ایجاد چنین اعتمادی نیاز است؟ نه صرفاً مساواتی رسمی. به هر روشی، چه از طریق نگرش کسی یا وجدان او، لازم است که بی اعتمادی غیر روسها، سوءظن و اهاناتی که دولت ملت «غالب» درگذشته به آنها روا داشته است جبران شود. من فکر میکنم لازم است که این مفهوم برای بلشویکها و کمونیستها با جزئیات بیشتری توضیح داده شود. و فکر میکنم در حال حاضر، تا جایی که به ملت گرجی مربوط میشود، ما با موضوعی معمول مواجه ایم که در آن نگرش پرولتاریایی واقعی موجب پدید آمدن احتااط، ملاحظه کاری و آمادگی برای مصالحه بر سر موضوعی که برای ما ضروری است میشود. آن گرجی (استالین) که به این جنبه مساله غفلت میورزد یا بی توجه، اتهام «سوسیالیسم ناسیونالیست» را با خشونتی به همه نسبت میدهد (درحالیکه خودش یک سوسیالیست ناسیونالیست واقعی و حقیقیا حتى یک قلدر رّجاله روس کبیر است)، در ذات منافع همبسته گی طبقاتی پرولتاریایی را نقض میکند، زیرا هیچ چیز به اندازه بی عدالتی باعث به تأخیر افتادن توسعه و تقویت همبسته گی طبقاتی پرولتاریا ملی نمیشود؛ اتباعی که مورد اهانت قرارگرفته اند نسبت به هیچ چیز به اندازه حس مساوات و نقض این تساوی حساس نیستند اگر تنها براثر غفلت و یا به شوخی گرفتن نقض مساوات توسط رفقای پرولتاریشان صورت پذیرد. به همین علت است که در این مورد بهتر است در دادن امتیازات و نرمی در برابر اقلیتهای ملی افراط ورزیم تا اینکه اهمال کنیم. به همین دلیل است که ،در این مورد ،نفع اساسی مبارزه طبقاتی پرولتاریا، لازم است که هرگز نگرشی رسمی نسبت به مساله ملی اتخاذ نکنیم اما همواره نگرش خاص پرولتاریایی ملت سرکوب شده (یا ملت کوچک) را نسبت به سرکوبگر (ملت بزرگ) لحاظ کنیم.
زنده باد نورعلی مرادی «بئوار الیما»
تمام هویت طلبی لری ام را مدیون این شخص هستم.
هر کجا هست خداوند یار و نگهدارش باشد و از خداوند عمر با عزت برایش طلب دارم.
بروهی شیر پیا بختیاری
مطالبتان عالی هستند ، همتبار عزیز درصد بسیار بالایی از هویت و حق طلبی خود را مدیون شما هستم و از این بابت کمال تشکر را دارم .
همتبار ، لطف بفرمایید مقاله ایی نیز به خطوط لوری بنویسید (خط لوری پاپریک و خط لوریتین) .
من یک آذربایجانی هستم ،وتقریبا درد ومشکلمان با برادران لر یکی است،وناخوداگاه تمام ملتهایی که حقوقشان مثل ما آذریها پایمال شده را همدرد ،وشریک غم میدانم و دوستشان میدارم،به آن سبب خواستم هم از نوشته های قشنگتان در مورد حقوق اقلیتها تشکر کنم،وهم ارادت خود وهمتبارانم را به لرهای عزیز وغیرتمند،برسانم ،که نزدیک صد سال است با تهاجم فرهنگی،اقوام فارس،وکرد روبرو هستیم، و انشاالله تا رهایی و استقلال کامل هم به مبارزه ادامه خواهیم داد، زنده باد خلق قهرمان لر واذربایجان،وبرقرار باد دوستی دو خلق مبارز،که تا نابودی دشمن مشترک از پای نخواهیم نشست.