لرستان ؛ خاستگاه آیین یارسان(اهل حق )!

نورعلی مرادی بئوار الیما

۱
تقریبا از ابتدای ورود اسلام به ایران تا پیش از عهد صفوی, آنچه هویت لرها را از همسایگان سنی مذهب “تاجیک (فارس )” شان در شرق و حاشیه مرکزی کویر و همسایگان سنی مذهب “کرد” در غرب و آنسوی رشته کوه زاگرس , متمایز می کرد , غیر سنی بودن و گرایشات شیعه گری آنها بود. البته نه تعلقات شیعه امامی اثنی عشری متشرع که بعدها زمان حکومت شیعی صفویه به توسط علمای عرب مذهب شیعه جعفری که از عراق و جبل عامل لبنان در ایران ترویج شد , بلکه عموم لرها , به ویژه عشایر لر تعلقات و گرایشات علوی گری داشتند و از عرفا و صوفیان و دراویش محلی(پیر ها , شاه ها , بابا ها ) پیروی می کردند و از عبادات شرعی و احکام شریعت چون نماز و روزه و حج و رعایت حجاب و مسجد و .. پرهیز و فقط به زیارت مزارات این (پیر ها , شاه ها , بابا ها ) بسنده می کردند.

حتی پس از رسمیت یافتن مذهب شیعه جعفری در ایران در عهد صفوی , لرها پایبند شریعت این مذهب نبودند , آنچنانکه در عهد محمد علیشاه قاجار , وی جمعی از علمای حوزه علمیه نجف را برای وادار کردن عشایر لر به قبول دین اسلام !؟ به سفر به مناطق لرنشین و ترویج اسلام شیعه راستین دعوت و ترغیب کرد !

فراگیرترین مذهب در بین لرها , گونه ای از آیین علویگری یعنی مذهب اهل حق یا یارسان بوده که در این منطقه زاده شد , بالید و بیگمان در روزگاری در همه مناطق لرستان و لرنشین پیروانی انبوه داشت و سپس این آیین به مناطق همسایه گورانی زبان اورامانات و آذربایجان و ..رفت اما هم اکنون این آیین از لرستان رخت بربسته , هرچند که هنوز لرها بویژه عشایر لر , باورهای غیررسمی اسلامی شیعی آیین نیاکان شان را نگاه داشته اند !

۲ 
آیین یارسان خاستگاهی لرستانی داشته و اغلب مفاخر و بنیانگذاران و شخصیت های تاثیر گزاردر بنیاد و رشد این مذهب لر بوده اند .عارفانی درویش مسلک چون بابالُره لرستانی، بابانجوم لرستانی،باباحاتم لرستانی و بابارجب لرستانی این آیین را در قرن دوم هجری شکل دادند. سپس با ظهور شاه خوشین لرستانی و سایر یاران لُرستانیش همچون فاطمه لره، باباطاهر، بابابزرگ لرستانی، بابافقیه لرستانی، باباحسین لرستانی، ریحان خانم لرستانی، خاتون می زرد، کاکه ردای لرستانی و … این آیین در لرستان به نضج و پختگی رسید و به سپس به سراسر غرب ایران از جمله منطقه گوران( اورامانات و شمال کرمانشاه ) صادر شد. نامبردگان شاعرانی و نوازندگانی هنرمند بودند که اشعار آیینی خود را به زبان گورانی کهن که زبان رسمی یارسان بوده است، سروده اند.

زبان گورانی دراصل در زبان اورامی که خویشاوند با زبان های خانواده کاسپین/خزری( زازایی , تالشی , گیلکی, مازنی ,شبک, ..),است ریشه دارد ,هرچند متاثر از لری (لکی , مینجایی ) و فارسی است و همچنین بر لری و مخصوصا کردی تاثیر بسیار نهاده است !این زبان ,صدها سال زبان میانجی و ادبی لرستان فیلی و منطقه همسایه اش منطقه گوران (اورامانات در ایران و عراق ) و منطقه امارت اردلان (به مرکزیتسنندج ) بود تا آنکه با تصرف منطقه اورامانات به توسط قبایل مهاجر کرد , این مردم واین زبان رو به زوال نهاد. آنچنانکه زبان کردی که تاکنون آثار ادبی بدان خلق نشده بود و به نوشتار در نیامده بود و در امارت بابان ( به مرکزیت سلیمانیه ) رواج یافته بود و سپس با حمایت دولت بریتانیا ی کبیروقت در عراق آن زمان , زبان اداری و نوشتآری شد و با ظهور ناسیونالیسم کرد , نخبگان تشویق به سرودن شعر و آفریدن اثر بدین زبان شدند و کم کم زبان ادبی کردها و همچنین اورامی غیر کرد اما سنی مذهب شد و تا آنجاکه زبان غیر کردی گورانی , و گویش وران آن به حاشیه رفتند آنچنانکه هم اکنون رو به انقراض هست .
با توسعه ناسیونالیسم کردی در دوره های متاخرتر در مناطق جنوبی تر در دوره معاصر , از آنجا که تعلقات مذهبی در دوره معاصر کم رنگ تر شده , این ناسیونالیسم , به بلعیدن اورامی های سنی مذهب همجوار بسنده نکرده بلکه بر گرد مناطق اهل حق و شیعه مذهب کرمانشاهان نیز چنبره زده و یک روایت کردی , برای تعریف هویت تاریخی این مناطق , تعریف و تدوین و ساخته و پرداخته کرده است .

اساسا مذهب یارسان و اهل حق ,همانگونه که گفتیم , هیچ ارتباط مستقیم و حتی غیرمستقیم با کرد و کردستان و ناسیونالیسم نوپای کردی ندارد و در اشعار گورانی یارسان صدها بار نام لرولرستان آمده حال آنکه یکبار نامی از کرد و کردستان نیست!؟ با اینحال به این مذهب در یک قرن اخیر با گسترش ناسیونالیسم کردی در منطقه گوران و هورامان , رنگ و لعابی کردی زده شده است و رنگ و لعاب لری آن و تاریخچه لرستانی آن , به عمد محو و زدوده شده است !

۳
از اخبار قبال توجه در احوال آیین یارسان یکی آن استکه بزرگ خاندان شاه هیاسی -شاه ایازی اهل حق یارسان , دو تن بودند که از طایفه شیاسی بختیاری مهاجرت کرده بودند .که در وصف ظهور افسانه ای سید محمد نوربخش از خاک بختیاری و عبور او از صیمره چنین آمده است :

محمّد بدی مظهر شابرام -پس از شا جلیل گشت ظاهر به جام 
هم از بختیاری نمودند ظهور- پس از صیمره هم نمودی عبور
که سید محمّد نوربخش آن بدی -که حقّ هم به جامش به مهمان بدی

همچنین در اخبار آمده است که سید محمد نوربخش ی از مریدان خواجه اسحق ختلانی که لقب نوربخش را از مراد خویش گرفته بود( که مشخص نیست همین سید محمد نوربخش باشد یا نه ) مریدی از جماعت صوفیه وابسته به او به جان شاهرخ گورکانی سو قصد کرد که این سوء قصد را کپنکپوشی” احمد لر”نام در مسجد جامع هرات در ۲۳ ربیع الثانی سال ۸۳۰ هجری انجام داد و جان بر سر مقصود نهاد.

فرزند سید محمد نوربخش , آتش بگ بر اثر فشارهای اواخر دوران صفوی از لرستان به آذربایجان رفته است و گروهی از ایلات ترک زبان نیز به لرستان کوچ کرد ند .چنانکه همزمان با رفتن آتش بگ طایفه دیوتوند از آذربایجان به لرستان آمدند.بعد از آتش بگ سید سرخوش بگ به جانشینی او انتخاب و در سال ۱۱۴۵ هجری قمری در اطراف کوه سهند درگذشت.کلامهای ترکی اهل حق عهد وی پایه گذاری شدند!

پیروان اهل حق امروز در بین لرها (لک ها )در کرمانشاه ( قلخانی ها ) دربین ترکهای آذربایجان (میاندو آب .اوخ تپه )تبریز (ایلخچی – گوران) پراکنده اند .

۴
شاید شاخص ترین چهره در بین اعاظم مکتب یارسان شاه خوشین لرستانی باشد. وی در قلب لرستان یعنی یافته کوه خرم آباد متولد گشته است. مبارکشاه یا شاه خوشین لرستانی یکی از بزرگان یارسان است که در سال ۴۰۶ هـ.ق در منطقه ی « Bawas باؤاس = باباعباس» در ۱۰ کیلومتری جنوب غربی خرم آباد دیده به دنیا گشوده است. بنا بر اعتقاد اهل حق، مادرش ماماجلاله -دختر میرزا امان الله لرستانی- به واسطه ی فرود آمدن نوری از آسمان که به دهانش می رود در عین بکارت آبستن می گردد.

ماماجلاله در این ماجرا از سوی پدر مورد افتراء قرار می گیرد لکن وی در دره ی باؤاس خرم آباد توسط فرشتگانی مقرب چون پیرموسی، پیربنیامین و پیرداوود از گزند برادرانش که قصد کشتن وی را کرده اند محافظت می گردد و «خوشین» ولادت می یابد. ماماجلاله، در دره ی باؤاس خرم آباد مدفون است. و بقایای آرمگاهش هنوز در این دره ی باستانی موجود است.
«زین الواصلین و فخرالعاشقین مبارکشاه، ملقب به شاه خوشین لرستانی فرزند جلاله خانم و نوه ی میرزا امان الله لرستانی بنا به اسناد موجود در سال ۴۰۶ هجری در لرستان متولد شده و در سال ۴۶۷ وفات یافته است. او عاشقی است جانباز و عارفیست خانه برنداز و فرزانه ایست محبوب و دیوانه ایست مجذوب و مستی است چالاک و رندی است بی باک.»

شاه خوشین دوران کودکی را در لرستان گذرانده و سپس به همدان رفته و در آنجا به تحصیل علوم زمان پرداخته و سپس به زادگاهش بازگشته است. وی معاصر با باباطاهر عریان بوده و در همدان نیز به دیدار وی رفته است. و ظاهراً بین این دو رابطه ی مراد و مرید برقرار بوده است؛ چنان که گویند در همدان شاه خوشین لگام اسبش را رها کرده و اسب خوشین را به خانقاه بابا می برد در این دیدار پرشور باباطاهر اشک شوق در چشم خطاب به شاه خوشین اینگونه می سراید:
هر کَه شاهش تونی حالش همینه ســرینش خـشت و بالـینش زمـینه
جرمم ایـنه که تــونه دوســت دارم هر که دوستش تونی حالش همینه

در این هنگام شاه خوشین گنج های پنهان زیادی برای باباطاهر هویدا می کند لکن بابا از آز وَرزی خوداری کرده و می گوید فرّ و شکوه تو برای من بهتر از تمام گنج های عالم است. فاطمه لره گوران که در آن زمان در خانقاه باباطاهر در همدان به سر می برده است قصد می کند در رکاب خوشین به لرستان بیاید اما باباطاهر که دیرزمانی است دلباخته ی وی شده است از این ماجرا ناراحت می شود اما شاه خوشین از وی دلجویی می کند و بابا را نوید می دهد که در سرای باقی پیوند آسمانی وی و فاطمه لره برای ابد بسته خواهد شد. فاطمه لره هم اکنون در جوار باباطاهر در همدان مدفون است.
دوبیتی هایی نیز در بین مردم لرستان شایع است که آنها را به باباطاهر نسبت می دهند که در آنها باباطاهر به شاه خوشین ابراز ارادت نموده است
دمِم قلف و مـــــــجال گـفتگو نئ
خُوشین بر او شد یادئ از او نئ
کـتاؤ آرزو گُـم بـیـه طـــــــــــاهر
نشـــــــــان از رد پـــای آرزو نئ
(عسگری عالم علیمردان،فهلویات،خرم آباد،افلاک، ۱۳۸۲، ص۱۱۵)

ورود ساز عرفانی تنبور به آیین یارسان را نیز به شاه خوشین لرستانی نسبت می دهند. شاه خوشین رهبر گروه ۹۰۰ نفره ای از تنبور نوازان چیره دست بوده است. که اشعار مذهبی خود را با تنبور می خوانده اند. در دفتر سرانجام دوبیتی های زیادی را به شاه خوشین نسبت داده اند از جمله :
«یارسان وَه را یارسان وَه را
رای حق راسین بیرانان وه را
پاکی و راستی، نیکی و ردا
قدم وَه قدم تا وَه مـــــنزلگا»
یعنی: ای مریدان یارسان، راه حق، راه راستی است آنرا در پیش بگیرید، پاکی، نیکی، راستی و ردا (نیست کردن بدی و آز در دل) را قدم به قدم تا رسیدن به سرمنزل مقصود در پیش بگیرید.
سرانجام شاه خوشین هنگامی که همراه یارانش مشغول شنا در رودخانه ی گاماسیاب است در آب فرو می رود و دیگر نشانی از او پیدا نمی شود. بعد از آن ماجرا تا مدت ها یارانش در ساحل آن رود به امید بازگشت پیر و مرادشان تنبور می نواخته اند. بنا بر اقوالی شاه خوشین حافظ قرآن کریم نیز بوده است. (غضنفری امرایی اسفندیار، گلزار ادب لرستان، ص۴۵۸)

آیین یارسان توسط «بهلول ماهی» در بیرون از لرستان گسترش یافت که همه یاران وی نیز لر و لرستانی بودند ! 
نام چند تن از یاران بهلول که با او همراز و هم عقیده بوده اند بدین سان است: «بابا لُره لرستانی، بابانجوم لرستانی، بابارجب لرستانی و باباحاتم لرستانی .
بهلول به همراه چهار نفر از نزدیک ترین یارانش که همگی لرستانی بوده اند نخستین بار به نشر عقاید خود در غرب ایران همت گماردند، آن ها و اصول اعتقادی خود را در قالب شعر و دوبیتی بیان نموده اند. در قالب یکی از این دوبیتی ها بهلول از این چهار یار لرستانی اش نام می برد:
از بهلولنان جه روی زمینی
چار فرشتانم چاکر کرینی
نجومم صالح، رجبم بینی
چنی لـُره بیم جه ما و هفتینی
(یعنی: من بهلول هستم و از روی زمین چهار فرشته را برای چاکری مردم برگزیده ام که «نجوم» ، «صالح» ، «رجب» ، و «لـُره» هستند و در میان ماه و هفت اورنگ با «لُره» بوده ام.)

بهلول و یارانش با توجه به وضعیت نامساعد سیاسی زمان برای نشر عقایدشان به ظاهر خود را به جنون زده اند :
دیوانه ظاهر دیوانه ظاهر
دانای یارانیم دیوانه ظاهر
ظاهر وه عبث کفتن نه باهر
رجبم، نسیم «لره» من آهر
(ما در ظاهر دیوانه هستیم، در بین یاران دانا ولی در ظاهر دیوانه ایم، بابارجب چون نسیم در همه جا حاضر است و بابا لُره نیز چون آتش دل های مردم را نرم می کند.)

۵
* شرح حال مختصری از «بابالره لرستانی، بابانجوم لرستانی، بابارجب لرستانی و باباحاتم لرستانی :

*بابا لُـرّه لرستانی (قرن دوم و سوم هجری)
بابا لـُره لرستانی از اعاظم و بزرگان یارسان بوده و طبق نامه ی سرانجام در هنگام جوانی به خدمت بهلول ماهی رسیده و در محضرش کسب فیض کرده و در زاویه خمول خزیده و باده ی توحید و معرفت نوشیده و بهلول در یکی از دوبیتی هایش او را به نام سروش و از یاران ویژه ی خود یاد کرده است. بنا به خلاصه ی سرانجام بابا لـُره از فرشتگان چهارگانه ی بهلول به شمار می رود و در قرن دوم هجری در لرستان چشم به جهان گشوده و در آغاز سده ی سوم هجری وفات یافته است. دوبیتی های از وی به جا مانده است که برخی از آنها نقل می شود 
«ساقی ناکامم، ساقی ناکامم
جامئ بــِـدر پیم ساقی ناکامم
جِِــــــو می کهنه برئز نه جامم
هانا سا بلکه ساریش بــو زامم»
یعنی: ساقی ناکام هستم، جامی به من ده که ناکام هستم. از آن می کهن جامم را لبریز ساز، بگونه ای که زخمهایم التیام یابند.

*بابا رجب لرستانی (قرن دوم و سوم هجری)
در بغداد به خدمت بهلول رسیده و در محضر او کسب فیض کرده و در هنگام انعقاد جَم تنبور می نواخته و اشعار خود را می خوانده. در خلاصه ی نامه ی سرانجام وی یکی از یاران و فرشتگان بهلول به شمار می رود. از بابارجب دو بیتی های نیز به جا مانده که در کتاب دوره بهلول نوشته شده اند 
«سـاقیا دستم، ساقیا دستم
جـــامئ تــر باؤر بگـیره دستم
از جه میخانه روی الست مستم
وَه مـــستی پیمان آئینم بستم»
یعنی: ساقیا دستم را بگیر، جامی دیگر بیاور و دستم را بگیر، من از میخانه ی الست مستم، چرا که پیمان آئینم را با مستی بسته ام.

*بابا حاتم لرستانی (قرن دوم و سوم هجری)
باباحاتم لرستانی که از بزرگان و اعاظم یارسان به شمار می رود، افضل فضلا و علمای زمان بوده و در عرفان شهرت افراشته و باده ی معرفت چشیده، اصلا لرستانی بوده و در جوانی به بغداد رفته و بهلول را زیارت کرده و سپس با وی در جَم شرکت کرده و در تقسیم جوز بهره مند گشته. در نامه ی سرانجام آمده است که باباحاتم یکی از یاران ویژه ی بهلول ماهی به شمار می رود و بهلول او را بسی دوست داشته. از او دو بیتی هایی به جای مانده که بسی دلنشین و شیواست: 
«ساقی جام می، ساقی جام می
پریــــم باؤرو ســاقی جـــام می
جو می کهنه، پئ ریشم سا دی
بـــدر پیم جامئ جـه جامکئ کی»
یعنی: ساقی جام می، ساقی جام می برایم بیاور، از آن می کهن برای تسکین زخمم، جامی برایم بیاور از جام کیان.

*بابا نجوم لرستانی (قرن دوم و سوم هجری)
بابا نجوم لرستانی که ار مشاهیر اهل حق محسوب می شود، از علمای زمان خود بوده و در حکمت و فلسفه ی اشراق ید طولایی داشته و در سن ۳۴ سالگی از لرستان به بغداد رهسپار شده و در آنجا بهلول را ملاقات کرده و یار جانی او شده است. وی پس از مدتی زندگی در بغداد به لرستان بازگشته است و در همان جا زندگی را به ارشاد مردم بسر برده تا فوت کرده است. از دوبیتی های بابانجوم برمی آید که وی در فلسفه اشراق و آیین ایران باستان و اصطلاحات عرفانی تسلط و تبحر کافی داشته است 
«زروان بیانی، زروان بیانی
نه دوره ورین، زروان بیانی
اهری و وَرمز یاران دیانی
کالای خاس یار او دم شیانی»
یعنی:در دوران گذشته زروان بود، اهریمن و اهـورامزدا و یاران بودند، در آن دم بهترین کالای یار برگزیده شد. 
پایان بخش اول

سازهای موسیقایی لرستان در متون‌ دینی یارسان

*لرستان ؛ خاستگاه آیین یارسان(اهل حق )
(بخش دوم ۲)

هر چند که تنها تنبور به عنوان ساز مقدس آئین یارسان معرفی می‌شود و در مراسم آئینی عمدتآ از این ساز و گاهی دف استفاده می‌گردد، اما در متون دینی یارسان علاوه بر تنبور از سازهای دیگری نیز نام برده شده است .
در سرانجام، که کتاب دینی آئین یارسان است و به گفت و گوی رمزی و سمبلیک سلطان اسحاق و یارانش اختصاص دارد، آمده است که سلطان اسحاق در عهد و پیمانی با یاران خود که به بیابس پردیوری معروف است، آئین یارسان را به شکل کنونی آن آشکار کرد. در دوره‌ی پردیور، یاران سلطان اسحاق که هفت تن، هفتوانه، هفت خلیفه، هفت سازچی، هفت گوینده، هفت کوزه چی، هفت سقا، چهل‌تن، شصت و شش غلام کمر زرین، هفتاد و دو پیر، نود و نه پیر شاهو، و … بوده‌اند، در حضور وی و دیگر یاران، ضمن معرفی تجلی‌گاه‌های ذات خداوندگار در گذشته( بیان و معرفی ذات مهمان‌ها و شاه مهمان‌ها)، گواهی دون‌های گذشته‌ی خویش را در زمان آنها بیان کرده و نقش خویش را در تحولات تاریخی مرتبط با این دوران‌ها تشریح کرده‌اند. یکی از این ذات مهمان‌ها، مبارک شاه ملقب به شاه خوشین لرستانی بوده که در قرن چهارم هجری و یا به تعبیری در نیمه‌ی اول قرن پنجم در لرستان تجلی کرده است. در یکی از دوره‌های سرانجام به نام” گواهی دون” نود و نه پیر شاهو، این پیران ضمن معرفی دون‌های خویش در گذشته، به معرفی شخصیت خود در زمان شاه خوشین نیز پرداخته اند و گواهی می‌دهند که هر یک وظیفه‌ی‌ هدایت و راهنمایی نهصد یار را به عهده داشته‌اند و از این رو دوره‌ی شاه خوشین را دوره‌ی نهصد نهصده هم گفته اند. یکی از زیبایی‌های کلام دوره‌ی نود ونه پیر شاهو آن است که حدود چهل و دو نفر از این پیران، خود را در استاد و نوازنده‌ی یک ساز موسیقایی معرفی می‌کنند. همچنین یکی از آنها استاد آواز، یکی استاد رقص، یکی استاد بند بازی، و یکی دیگر استاد سوارکاری بوده‌اند. نام چهل و پنج پیر از نود و نه پیر شاهو،‌ و یک بیت از کلامی که نشان دهنده‌ی شخصیت هنری و ساز موسیقایی آنها در دوره‌ی شاه خوشین است، در زیرآمده است. کلام‌های زیر از دیوانّ گّورّه، گردآوری سید محمد حسینی و مجمع‌الکلام سرانجام اهل حق گردآوری سام‌الدین تبریزیان است .

*پیر جبار مرمو:
… نامیم صیاد بی چا لرستانه , باش ناقوس ژن بیم چا خیمه گانه 
پیر جبار می‌فرماید
… نامم در لرستان (در زمان شاه خوشین) صیاد بود. در آن خیمه‌گاه استاد نوازندگی ناقوس بودم، 
ناقوس یا گنگ از سازهای کوبه‌ای است.

*پیر ستار مرمو
… نا لرستاندا نامیم بی قنیاغ باش موکش ژن بیم نا اردو و بیداغ…
پیر رستم می‌فرماید
… در لرستان نامم قنیاغ بود. در آن سپاهی که پرچم برافراشته بود، استاد نوازندگی موکش بودم…
موکش کمانچه است. موکش احتمالآ ساختمانی ساده تر از کمانچه داشته .

*پیر وشیار مرمو
… نامیم قباد بی هم چا لرستان باش تنبور ژن بیم چا گاه بیانان…
پیر وشیار می‌فرماید
… در لرستان نامم قباد بود. در آن زمان استاد تنبور نوازی بودم…
تنبور، تمبور، تمویره از زمان شاه‌‌‌ خوشین به بعد به ساز مقدس آیین یارسان تبدیل شده و در مراسم آئینی نواخته می‌شود.

*پیر قاسم مرمو
… چا لرستانت نامیم بی سلمان باش تارژن بیم چا سپای دوران…
پیر قاسم می‌فرماید
… در لرستان نامم سلمان بود و در آن سپاه آن دوران استاد تارنوازی بودم…

*پیر حاتم مرمو
… نامیم بی نعیم چا لرستانی باش سنتور ژن بیم چاور زمانی…
پیر حاتم می‌فرماید
در لرستان نامم نعیم بود و در آن زمان استاد نوازندگی سنتور بودم…

*پیر صفیار مرمو
… هم چا لرستان نامیما غفور باش چنگ زن بیم نا سپای سرمور…
پیر صفیار می‌فرماید
… در لرستان نامم غفور بود و در آن سپای پر رمز و راز استاد نوازندگی چنگ بودم…

*پیر قلندر مرمو
… چا لرستانی نامیم بی زغن باش نای ژن بیم نا ورو کمن…
پیر قلندر می‌فرماید
… در لرستان نامم زغن بود و در آن دوره (کوهسار؟) استاد نوازندگی نی بودم…

*پیر جمال مرمو
… نا لرستان بی نامیم کیانوش باش گیره چیت بیم نا چوار گوش…
پیر جمال می‌فرماید
… در لرستان نامم کیانوش بود ودر آن چهار گوش( اتاق، و یا سرزمین) استاد گیره نوازی یا گیره گیری(؟) بودم …

*پیر نهیدار مرمو
… چا لرستانت نامیم بی خم‌خاش باش دَول ژن بیم چا سپای تلاش…
پیر نهیدار می‌فرماید
… در لرستان نامم خم‌خاش بود و در آن سپاه ِ ( تلاش‌گر؟) استاد دهل نوازی بودم…

*پیر شجاع‌الدین مرمو
… چا لرستانت نامیم بی جلاو باش دکمه چیت بیم جا سپای سیلاو…
پیر شجاع‌الدین می‌فرماید
… در لرستان نامم جلاو بود و در آن سپاه سیل‌آسا استاد نوازنده‌ی دکمه(؟) بودم …

*پیر نامدار مرمو
… چا لرستانت نامیم بی سبحان باش کرنا چیت بیم من چه آمکان…
پیر نامدار می‌فرماید
… در لرستان نامم سبحان بود و استاد نوازنده‌ی کرنا بودم…

*پیر قباد مرمو
… چا لرستانت نامیم بی فرات باش نفیر ژن بیم چا بیحد سپات…
پیر قباد می‌فرماید
… در لرستان نامم فرات بود و در سپاه بی‌کران تو نوازنده‌ی نفیر بودم…

*پیر باقر مرمو
… چا لرستانت نامیم بی زریل باش بلویل ژن بیم نا سپای دلیل…
پیر باقر می‌فرماید
… در لرستان نامم زریل بود و درآن سپاه دلیر(؟) استاد نوازندگی بلویل (؟) بودم…

*پیر زمان مرمو
… چا لرستانت نامیم تراوه باش شیپور چیت بیم چا اردوی کاوه…
پیر زمان می‌فرماید
… در لرستان نامم تراوه( تراب) بود و در سپاهی که مثل سپاه کاوه بود استاد نوازنده‌ی شیپور بودم…

*پیر قیصر مرمو
… چا لرستانت نامم بی جمشیر باش رباب چیت بیم چا سپای قدیر…
… پیر قیصر می‌فرماید
… در لرستان نامم جمشید بود و در آن سپاه استاد نوازندگی رباب بودم…

*پیر باقی مرمو
… چا لرستانت بی نامیم سعید باش قانون ژن بیم ناسپای شدید…
پیر باقی می‌فرماید
… در لرستان نامم سعید بود و در آن سپاه فراوان استاد نوازندگی قانون بودم…

*پیر عادل مرمو
… چا لرستانت نامیم بی نازدار باش شوتان ژن بیم نا سپای هزار…
پیر عادل می‌فرماید
… در لرستان نامم نازدار بود و در آن سپای بی‌اندازه استاد در نواختن شوتان بودم…
شوت معنی سوت است .

*پیر الماس مرمو
… هم چا لرستان مولایوش نجاش باش زمار ژن بیم نا سپای نور باش…
پیر الماس می‌فرماید
… در لرستان نامم مولایوش نجاش(؟) بود و در آن سپاه نور، استاد نواختن زمار بودم…

*پیر زواره مرمو
… چا لرستانت نامیم بی زروشت باش شمشال ژن بیم چا سپای پرشت…
پیر زواره می‌فرماید
… در لرستان نامم زروشت بود و در آن سپاه ِ پرشت(؟) استاد نوازندگی شمشال بودم…

*پیر کمر مرمو
… چا لرستانت نامیم بی بقر باش مهره ژن بیم چا سپای سرور… 
پیر کمر می‌فرماید
… در لرستان نامم بقر بود و درآن سپاه سرور استاد مهره نواز بودم…

*پیر ذکریا مرمو
… چا لرستانت نامم بی مهره باش طپل ژن بیم چا سپاه و بهره…
پیر ذکریا می‌فرماید
… در لرستان نامم مهره بود و در آن سپاه استاد نوازنده‌ی طبل بودم

*پیر چراغ مرمو
… چا لرستانت نامیم بی رضا باش دف ژنت بیم چا اردو سپا…
پیر چراغ می‌فرماید
… در لرستان نامم رضا بود و در آن اردو و سپاه استاد دف نوازی بودم…

*پیر روضان مرمو
… چا لرستانت نامیم بی خرم باش سنقره ژن بیم چا سپاه اعظم…
پیر روضان می‌فرماید
… در لرستان نامم خرم بود و در آن سپاه اعظم استاد سنقره نواز بودم…

*پیر آلتون مرمو
… چا لرستانت نامیم خمرایی باش قرنا ژن بیم من نا سپاهی…
پیر آلتون می‌فرماید
… در لرستان نامم خمرایی بود و در آن سپاه استاد کرنا نوازی بودم…

*پیر نصرالله مرمو
… چا لرستانت نامیم بی منجر باش سور ژن بیام چا سپا و لشکر…
پیر نصرالله می‌فرماید
… در لرستان نامم منجر بود و در آن سپاه و لشکر استاد سور نوازی بودم…

*پیر جامی مرمو
… چا لرستاندا نامیم بی معین باش جبار ژن بیم نا سپاو خوشین…
پیر جامی می‌فرماید
… در لرستان نامم معین بود و در سپاه شاه خوشین استاد جبار نواز بودم…

*پیر قاضی مرمو
… باش قوقو ژن بیم چا سپای بیشو نوصد شاگردم بیا چا ارجو…
پیر قاضی می‌فرماید
… در آن سپاه بی حد استاد قوقو نواز بودم و نهصد شاگرد در آن سرزمین(؟) داشتم…

*پیر صالح مرمو
… چا لرستانت نامیم بی قارون باش تنبور ژن بیم نا سپای افزون…
پیر صالح می‌فرماید
… در لرستان نامم قارون بود و در آن سپاه بزرگ استاد تنبور نواز بودم…

*پیر کنعان مرمو
… چا لرستانت نامیم بی حیاس باش تنبور ژن بیم نا سپای خاص…
پیر کنعان می‌فرماید
… در سپاه لرستان نامم حیاس (الیاس؟) بود و در آن سپاه خاص استاد تنبور نوازی بودم…

*پیر امین مرمو
… چا لرستانت نامیم بی سلیم باش سمطور ژن بیم نا سپای عظیم…
پیر امین می‌فرماید
… در لرستان نامم سلیم بود و در آن سپاه عظیم استاد سمطور( سنتور نوازی؟) بودم…

*پیر فاضل مرمو
… چا لرستاندا نامیم بی‌نظر باش قمطور ژن بیم چا سپای سرور…
پیر فاضل می‌فرماید
… در سپاه لرستان نامم نظر بود و در آن سپاه سرور استاد قمطور نوازی بودم…

*پیر رحیم مرمو
… چا لرستانت نامیم بی سعود باش کورنگ ژن بیم نا سپای موجود…
پیر رحیم می‌فرماید
… در لرستان نامم سعود بود و استاد نوازندگی کورنگ بودم…

*پیر سلطان مرمو
… چا لرستانت نامیم بی نجف باش زیل ژن بیام نا سپای سر قف…
پیر سلطان می‌گوید
… در لرستان نامم نجف بود و در آن سپاه سرقف (؟) استاد نوازندگی زیل بودم…

*پیر بشارت مرمو
… چا لرستانت نامیم بی مصری باش مفتویل ژن بیم نا سپاو سحری…
پیر بشارت می‌فرماید
… در لرستان نامم مصری بود و در آن سپاه سحر انگیز استاد نوازندگی مفتول بودم…

*پیر نجف مرمو
چا لرستانت نامیم بی شملاق باش تومری ژن بیم نا سپای رواق…
پیر نجف می‌فرماید
در لرستان نامم شملاق بود و در سپاه آن سرزمین استاد نوازندگی تومری بودم…

*پیر طومار مرمو
… چا لرستانت نامیم بی زرخاک باش بورک ژن بیم نا سپای تیغ چاک…
پیر نجف می‌فرماید
در لرستان نامم زرخاک بود و در آن سپاهی که شمشیر بران داشتند،استاد نوازندگی بورک بودم…

*پیر حاجی مرمو
… چا لرستانت نامیم بی سمن باش دمار ژن بیم نا سپا و قوشن…
پیر حاجی می‌فرماید
… در لرستان نامم سمن بود ودر آن سپاه و قشون استاد نوازندگی دمار بودم…

*پیر اکابر مرمو
… چا لرستاندا نامیم بی قیوم باش پورنک ژن بیم جا سپای عموم…
پیر اکابر می‌فرماید
… در لرستان نامم قیوم بود و در آن سپاه فراگیر استاد نوازندگی پورنک بودم…

*پیر نوروز مرمو
… نامیم نوذر بی چا لرستاندا باش قامقور ژنت نا سپای وفا…
پیر نوروز می‌فرماید
… در لرستان نامم نوذر بود و در سپاه وفادار تواستاد نوازندگی قامقور بودم…

*پیر نمام‌الدین مرمو
… چا لرستانت نامیم میناوی باش موسیقار ژن از بیم چا قاوی…
پیر نمام‌الدین می‌فرماید
… در لرستان نامم میناو بود و در آن هلهله‌ای که بر پا شده بود استاد موسیقار نوازی بودم…

*پیر گوهر مرمو
… چا لرستانت نامیم بی زرشال باش چقوانه چیت بیام چا محال…
پیر گوهر می‌فرماید
… در لرستان نامم زرشال بود و در آن سرزمین استاد چقوانه زدن بودم…

*پیر جامی مرمو
… چا لرستانت نامیم بی خمیس باش آوازخوانت نا سپاو ویس…
پیر جامی می‌فرماید
… در لرستان نامم خمیس بود و در آن سپه ایستاده (؟) استاد آواز خوانی بودم…

*پیر کردار مرمو
… چا لرستانت نامیم بی عجیاز نا سپای رموز بیام باش رقاز…
*پیر کردار می‌فرماید
… در لرستان نامم عجیاز بود و در آن سپاه پر از رمز و راز استاد رقص بودم…

*پیر نسیح مرمو
… چا لرستانت بی نامیم قیور باش طناف چیت بیم چاه سپاه منشور…
پیر نسیح می‌فرماید
… در لرستان نامم قیور بود و در آن سپاه منشور(؟) استاد بند بازی بودم…

*پیر حاتم مرمو
… چا لرستانت نامیم بی قایی باش سوارت بیم چا سپاه شاهی… (در نسخه تبریزی، … نامیم قم‌ قایی آمده است.)
پیر حاتم می‌فرماید
… در لرستان نامم قایی بود و در آن سپاه شاهی استاد سوارکاری بودم…

در جمع بندی نهایی می توان گفت ک در زمان شاه خوشین لرستانی ، که در قرن چهارم و یا نیمه اول قرن پنجم می‌زیسته است در لرستان می زیسته ,، در بین نود و نه پیر، چهل و دو تن آنها در زمان شاه خوشین از نوازندگان برجسته‌ی موسیقی بوده‌اند. به استناد گواهی آنان، سازهای موسیقایی یارسان به شرح زیر بوده‌اند:
وجود این گروه بزرگ از نوازندگان و هنرمندان که هریک نهصد شاگرد نیز داشته‌اند، عظمت فکری، هنری و اجتماعی دوره‌ی شاه خوشین، و وسعت اندیشه‌ی این رهبر دینی- اجتماعی یارسان (اهل حق) در قرن چهارم هجری و نیمه‌ی اول قرن پنجم در لرستان آن روز را نشان می‌دهد.
منابع و مآخذ
۱- دیوانّ گّورّه، گردآورنده سید محمد حسینی، انتشارات باغ نی 
۲- مجمع الکلام سرانجام اهل حق، گردآورنده سام‌الدین تبریزیان 
۳-غضنفری امرایی اسفندیار، گلزار ادب لرستان 
۴-عسگری عالم علیمردان،فهلویات،خرم آباد،افلاک، ۱۳۸۲
۵-لرستان و یارسان مهدی ویس‌کرمی
۶-منوچهررضابیگی سازهای موسیقایی در متون‌ دینی یارسا ن
۷-ساکی، علی محمد,مشعشعیان لرستان

لرستان ؛ خاستگاه آیین یارسان(اهل حق )!

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Scroll to top