نورعلی مرادی بئوار الیما
*تعیین و تخمین متقدم یا متأخر بودن ظهورو حضور زبان ها در یک جغرافیای مشترک
*علل همگرایی جوامع ترکیک (ترک زبان) و بالعکس واگرایی جوامع ایرانیک (ایرانی زبان )
*چرا زبان های ترکیک(ترک زبان ) به هم نزدیک اند؟
- دلایل و شواهد اینکه دری (فارسی ), زبان بومی سرزمین ایران نیست؟
- زبان میانجی چیست ؟ و چرا فهم این مسئله حائز اهمیت بسیار است
- متد “کربن ۱۴”: جوامع یهودی خاورمیانه (فلات ایران و پیرامون آن ) به مثابه “کربن ۱۴” , شاهد و سندی در تعیین و تخمین متقدم یا متأخر بودن و بومی یا غیر بومی زبان های منطقه
- الگوی گسترش و شیوع زبان دری و ترکی !
- زبان میانجی , در مناطقی که پیشتر واکسینه نشده ,پیشروی کرده اند .
دری و ترکی فقط در مناطقی که پیشتر, فاقد زبان میانجی و پشتوانه حکومتی بوده اند , پیشروی کرده اند . - زبان مرگی
مرگ تدریجی زبان “زبانمرگی “
*چرایی لزوم دولتی شدن زبان لری
چرا مقام دولتی و اداری یافتن زبان و تدریس اجباری زبان شرط بقای زبان است و لزوم و لازم است
یک پرسش مهم در مبحث مردمشناسی قومی , این بوده و هست که که چرا جوامع هم تبار بایک ریشه زبانی در یک اقلیم جغرافیایی , با وجود نزدیکی جغرافیایی , اغلب اختلافی شدید در ساختار و واژگان زبانی آن جوامع هم تبار, مشاهده می شود و برعکس , اما جوامعی هم تبار باریشه زبانی مشترک اما هزاران کلومتر دور از هم و در اقلیم های جغرفیائی بسیار دور از هم , اختلاف فاحشی درساختار و واژگان زبانی آنها , مشاهده نمی شود . از نمونه ها و مصداق های مشخص و بارز آن , مثلا گویشوران زبان های ترکیک(ترکی )از آسیای میانه تا قاره اروپا است که ساختار و واژگان زبانی آنان , بسیار به هم نزدیک است اما بالعکس سخنوران زبان های ایرانیک (ایرانی ) حتی در جغرفیایی کوچکی در ایران و تنیده و چسبیده به هم , اختلاف فاحش در ساختار زبان ها چه نحو و صرف و واژگان وجود دارد .
این مساله از آن جهت شایان اهمیت هست که این نزدیکی و قرابت زبانی , یکی از چندین دلیل همگرایی دولت ها و ممالک و ناسیونالیسم های ترکی زبان , به همدیگر در دوره معاصر بوده است
این موضوع از آنجا حائز اهمیت است که یکی از چندین سبب و چرایی و پاسخ به این پرسش مهم را درخواهیم یافت که چر همگرایی جوامع ترک زبان(ترک , قرقیز , آذربایجانی , ازبک, قزاق , گاگوز, تاتار ,ایغور ..) ناسیونالیسم هایشان , به همدیگر ,بسیار بسیار بیشتر و افزون تر است به نسبت جوامع مثلا ایرانیک زبان ( فارس -تاجیک و پشتو و لر وکرد و زازا و بلوچ و.. ) که اساسا نه تنها همگرایی ندارند بلکه, هویت طلبی و ناسیونالیسم هایشان رویارو و در تقابل همدیگر است که علل زیرسبب این قضیه است
۱- نخست نزدیک بودن زبان همگی جوامع ترک هست که برای همگان کم و بیش قابل فهم است چرا که از جدایی این جوامع از هسته مرکزی و مستقل شدن شان , کمتر از هزارسال و بسیاری شان حتی چند صد سال نمیگذرد از این رو زبان ها , چندان از هم جدا و دور نیفتاده اند
۲- دوم ,همگی جوامع ترک زبان ,کشور مستقل و دولت مستقل یا حداقل قلمرو خودمختار و مستقل و ناسیونالیسم مستقل خودرا دارند و در تقابل و تهدید ازسوی یک ناسیونالیسم مرکزگرا و توسعه طلب دیگر ترکی و به اصطلاح برادربزرگتر نیستند که مثلا همچون ناسیونالیسم مرکزگرای فارس در ایران, هویت مستقل لری , و بلوچی و کردی و لاری و تاتی و گیلک و تالش و پشتو را اساسا منکر شود و سعی در هضم و ذوب و آنها و بلعیده شان در ناسیونالیسم فارسی یا به تعبیر خودشان ناسیونالیسم ایرانی داشته باشد . این جوامع و ملت های ترک , همگی حدود و ثغور جغرافیایی شان و هویت شان به عنوان ملت مستقل مشخص و از سوی دیگر جوامع ترک زبان محترم و به رسمیت شناخته شده است حال آنکه ناسیونالیسم فارس , هیچ جامعه ایرانی زبان را به عنوان ملت و ان هم مستقل به رسمیت نمیشناسد و زبان فارسی و هویت پارسی را تنها نماینده و تمثیل گر , هویت ایرانی می شناسد ولاغیر ! و از هرگونه تلاش جهت از بین بردن و کمرنگ کردن هویت های غیر فارسی زبان چون لری و بلوچی و کرمانجی و گیلکی و …دردایره تنگ زبان فارسی و کوره ذوب ناسیونالیسم ایرانی , دریغ نکرده و نمی کند .
۳- سوم ,همگی جوامع ترکی این شانس و اقبال را داشته اند که در چارچوب جماهیر شوروی در قالب دولت های مستقل , و از لحاظ چارچوب و شالوده سیر مدرنیته را سپری کنند .دولت ترکیه نیز این اقبال را داشت که درروند همگرایی با غرب و غربگرایی با ضمانت حمایتی عضویت در ناتو , , یک شالوده مدرن اجتماعی و فرهنگی را درطول این هشتاد نود سال اخیر در ترکیه براساس ناسیونالیسم سکولار پایه ریزی کند . هم در دول ترکی جماهیر کمونیستی شوروی و هم ترکیه , ناسیونالیسم برپایه زبان و تبار ترکی در اولویت و بالعکس مذهب به اولیت های واپسین بوده و حتی به حاشیه رانده شد . آنچنانکه گرایش و همگرایی به ترکیه ,در جمهوری آذربایجان شیعه , نه تنها از دولت های ترک سنی مذهب آسیایی مرکزی(ازبکستان و ترکمنستان و غیره ) , نه تنها کمتر نبوده بلکه بیشتر است .اما بالعکس در جوامع ایرانی زبان چون که اغلب جوامعی واپس مانده و توسعه نیافته اند , هنوز عنصر مذهب(شیعه یا سنی بودن ) بر دین (مسلمان بودن ) و مهمتر از همه عنصر دین بر هویت قومی و زبان , نقش بارز تر و بااهمیت تری دارد . کافی است به نقش نفرت و تعصبات مذهبی شیعی در مرکز و شرق ایران در بین تاجیکان دری زبان ایران که به عنوان فارس شناخته می شوند(اصفهان و یزد و کرمان و مشهد و ) نظری بیندازیم در تقابل با نقش نفرت و تعصبات مذهبی شیعی در تاجیکان دری زبان یا همان فارس زبانان افغانستان و تاجیکستان , که اینان از عهد صفوی به اینسو به خون هم تشنه اند یا رویارویی و نفرت مذهبی اکراد سنی در تقابل با فارس های شیعه یا نفرت مذهبی بلوچ های سنی از فارس های شیعه و خود برآمدن نظام مذهبی شیعی حکومت جمهوری اسلامی در ایران به خوبی نمایانگر عمق گرایشات و تعصبات مذهبی غالب مردم ایران و تفوق این احساسات مذهبی بر گرایشات سکولار قومی زبانی و ملی است که حتی فارس ها یا همان تاجیکان ایران و افغانستان و تاجیکستان را در کنار هم که رویاروی هم قرار داده است حال چه برسد به آن پشتو یا بلوچ یا زازا یا کرد سنی غیر فارسی زبان که همگرایی با فارس زبان شیعی , غیر محتمل تر بوده و هست .
چرا زبان های ترکیک به هم نزدیک اند؟
با یک فرمول ساده زبانشناختی , زبانشناسان به راحتی تخمین می زنند که که آیا از ورود و شیوع یک زبان به یک منطقه زمان بسیار درازی می گذرد ویا بالعکس آن زبان , تازه وارد به منطقه است و از قدمت و پیشینه و سابقه طولانی در آن منطقه برخوردار نیست .در این مطلب به شرح این فرمول پرداخته و پاسخ این پرسش ها را خواهیم یافت که :
- چرا واژگان و گرامر درزبان های ترکیک( ترکی , آذربایجانی , ازبکی , ترکمنی , قرقیزی , قزاقی ) به هم نزدیک و برای همدیگر قابل فهم است اما واژگان و گرامر در زبان های ایرانیک( لری , فارسی , اورامی , تاتی , تالشی اوستی , کرمانجی , گیلکی , گورانی , بلوچی , پشتو ) بسیار از هم دور بوده و برای همدیگر قابل فهم نیست
-چرا گفتار تاجیک ها یا همان فارس ها در ایران و افغانستان و تاجیکستان , به هم نزدیک و قبل فهم است اما زبان لری به گویش های متعدد تقسیم شده که گاه برای همدیگر قبل فهم نیست
و چرا این شیوه ایی که از زبان دری در ایران امروزی , اصفهان و تهران و همدان و شیراز و یزد قم و .. (به جز استان خراسان ) رایج است و به فارسی موسوم است, نسبت به گویش های دری خراسان بزرگ (افغانستان و تاجیکستان و ماوراالنهر ) یکلخت تر و یکدست تر ,و همسان تر و امروزی تر است به نسبت گویش های دری در خراسان بزرگ که زادگاه این زبان است و کهنه تر و گوناگون تر و گاه فهم اش مشکلتر است ؟
شما اگر در نقشه خاورمیانه به اطلس زبانهای ایران به دقت نظری بیندازید و آن را با اطلس زبان های ترکیه یااطلس زبانهای رایج در ممالک عربی خاورمیانه و شمال آفریقا مقایسه کنید , شگفت زده خواهید دید که درایران درهر چند ده کیلومتر و چند صد کیلومتر , ناحیه به ناحیه , کوهستان به جلگه , شهر به شهر و گاها قصبه به قصبه ,به صدها زبان و گویش , برمی خورید که برای منطقه و شهر و روستای همجوار یا متفاوت و یا گاها نافهم هست و خود گویش یا زبان مستقلی محسوب می گردد .در ایران مخصوصا در غرب و شمال کشور , بسیاری شهرها هستند که زبان و گویش شان اساسا با مردم روستاهای اطراف آن شهر متفاوت هست و حتی شهرهایی کهنی وجود دارند که که محله های خود آن شهر, محله به محله ,لهجه و حتی گویش آن محلات متفاوت است !
حال اینکه برعکس شما درترکیه از مرز قارص و ایغدیردرآسیا تا استانبول و ادرنه در اروپا , ما فقط و فقط یک زبان ترکی یکسان و یکنواخت داریم , که شهر به شهر گاها فقط آکسن یعنی لحن و گاه لهجه شاید تغییر کند و شما در این محدوده جغرافیایی وسیع هیچ گویش دیگر از ترکی نمی یابید که درکلمات و گرامر انقدر متفاوت باشد که برای دیگران در فهمش مشکلی پیش بیاید ! در حاشیه دریاه سیاه (کارادنیز) در شمال ترکیه نیز شما فقط لهجه لازی را میشنوید یعنی مردمان لاز گرجی تبار که دیگر صددرصد ترک شده و فقط اکسن و لحن و لهجه زبان مادری چند صدسال پیشترشان را , هنگام صحبت به ترکی , هنوز حفظ کرده اند …
یا در اورفا و غازی آنتپ و دیاربکر , گونه ای لهجه ترکی رایج است که هیچ تفاوتی با ترکی معیار ندارد مگر در لحن و آواز و یک یا مورد مورد نحوی و گرامری , ( مثلا گداخ یا گدک به جای گیده ریز یا گیده لیم یعنی برویم , میرویم ) که حاصل تاثیر گویشی ترکمانی یا ترکی آذربایجانی است .
حتی از قارص و ایغدیر به اینسو که گستره زبان ترکی آذربایجانی است تا تبریز و ارومیه و باکو , وهمچنین ترکمنی کرکوک و اربیل و توزخرماتو , اختلاف درحد اختلاف فارسی ایرانی تهرانی با فارسی تاجیکی دوشنبه ایی , خجندی , سمرقندی و بخارایی است و نه بیشتر ..
درممالک عربی نیز , از شبه جزیره عربستان تا مصر و سوریه و سودان و ..اختلاف آنقدر نیست که زبانی جدید از دل عربی پدید آمده باشد یا حتی گویشی که دیگران از فهم آن ناتوان باشند …مگر گویش داریجه در مغرب که حاصل دوزبانه شدن بربرها (امازیق ها ) غیر عرب شمال آفریقا و سپس عرب شدنشان در قرون اخیر هست که گویشی عربی پدید آمده سخت متاثر از زبان مادری فراموش شده امازیقی شان …
یعنی برعکس جغرافیای ایران , که شهر به شهر و ناحیه به ناحیه و گاه روستا به روستا , اطلسی رنگارنگ از زبان های کهن و گویش های برای همدیگر گاه نامفهوم هست , در جغرافیای پهناور ترکیه . در جغرافیای پهناور آذربایجان شمالی و جنوبی , در ممالک عربی , شما یک سطح هموار و یکنواختی از یک گونه زبانی می بینید که یک ترکی یکسان و همه فهم است همچنانکه یا یک عربی یکسان و همسان , و قابل فهم برای حدود صدمیلیون عرب زبان شهری و روستایی و عشایری , رایج است .
همچنین از اویغورستان چین وقلب سیبری در شوروی سابق , قزاقستان , قرقیزستان , ازبکستان, ترکمنستان , و جمهوری های ترک زبان روسیه همچون تاتارستان و غیره تا آذربایجان و ترکیه و ترک زبانان گاگووزمولداوی و ترکان بلغارستان دراروپا, صرف و نحو زبان های ترکی و بخصوص واژگان کلیدی , چندان تفاوت فاحش ناهمدیگر ندارد مگر در لحن و اکسن و لهجه که احیانا سبب نا فهمی می شود و یک ترک زبان باهوش متوسط , پس از یک دوره یک تا سه ماهه , بامراوده , قادر به فهم همه زبان های ترکی خواهد شد …
یعنی مثلا هزراران کمالت کلیدی و افعال اصلی (کلمات پدر و مادر و پسر و دختر و, چشم و صورت و دماغ و ابرو و دهن و آب و خاک و سنگ و ماه و خورشید و افعال رفتن و آمدن و خوردن و شمارش اعداد , ) یکسان است مگر در لحن و لهجه مثال ؛ سنگ در ترکی “داش” در آذربایجانی و ازبکی و ترکمنی ” تاش (تبدیل ت به د و سین به شین )و در قزاقی “تاس “یا فعل رفتم و آمدم ( گیدیم و گلدم , کتیم , کلدیم , تبدیل گاف به کاف ) ..حالا شما مقایسه کنید با تفاوت کلمات کلیدی و صرف افعال ´درزبان دری (فارسی ) درمقایسه با زبان های خویشاوندش همچون گیلکی و تالشی و لری و بلوچی و کرمانجی و پشتو و تاتی و ..که هرچند هزارسال زیر تاثیر و هجمه زبان فارسی بوده اند مخصوصا در این دوره معاصر, ولی اغلب واژگان و صرف و نحو و گرامر متفاوت از فارسی است .درزبان هایی ایرانیک خویشاوندش هچون اوستی و زازاکی , زبان های پامیری , پشتو , که خوش شانس بوده و زیر تاثیر فارسی نبوده اند چرا که در محدوده سیاسی ایران نبوده اند , و اصالت کهن خود را حفظ کرده اند , حتی شمارش اعداد (یک و دو سه ,,) با فارسی صد در صد فرق می کند ..
در خانواده زبان های ترکی , تنها زبانی که حالتی مشابه لری و بلوچی و کرمانجی و..درمقایسه با فارسی دارد از جهت تفاوت فاحش صرف و نحو , زبان ترکی “”چوواش ” است
سبب این تنوع اطلس زبان ها در ایران و بالعکس یکنواختی و همسانی اطلس زبانی ممالک ترک و عرب چیزی نیست جز “دیرینگی ورود و انتشار زبان های ایرانیک در ایران (حداقل از دوهزاروپنج صد سال به اینسو )وو بالعکس نوظهوری و تازگی ورود و انتشار زبان های ترکی به ماوراالنهر وآذربایجان و ترکیه و همچنین نوظهوری و تازگی ورود و انتشارزبان عربی به ممالک عربی عراق و شام و مصر و فلسطین و مصر و الجزایر و مراکش و ..
در حققت یک زبان کهن , وقتی در یک جغرافیای مدت مدیدی از ورود و استقراش می گذشته , پس از قرن ها و هزاره ها , از آنجا که همچون امروز. زبان رسمی و معیاروهمچنین ابزار و راهکارنوشتاری و گفتاری همگانی و سراسری نبوده , همچنین مدیا و رسانه ها ی امروزی جهت نشر این زبان و گویش معیار هم نبوده , راه های ارتباطی صعب العبور بوده و ارتباطات جمعی به مانند امروز گسترده نبوده , اندک اندک , بین گویشوران و سخنوران آن زبان , در آن جغرافیای , به تناسب کوهستان و جلگه و شهری و روستایی و ایلیاتی , به مرور فاصله افتاده , و آن زبان خود به زبان ها و هر زبان خود به گویش ها و هرگیش خود به لهجه ها تبدیل می شده است آنگونه که دیگر آن مردمان به سختی زبان همدیگر را درک می کردند .این اتفاق البته مستلزم گذشت حداقل بیش از یک و نیم هزارسال یا دوهزارسال هست و نه کمتر …..
به عنوان مثال در این جغرافیا که ما الان جمهوری اسلامی ایران اش می خوانیم زبان هایی چون , فارسی و مردمان فارس (تاجیک ) از خراسان تا اصفهان و تهران و یزد و کرمان و حتی تاجیکان یا فارس های افغانستان و تاجیکستان , ازانجا که همدیگر را به راحتی می فهمند و فارسی در این پهنه صاحب لهجه هست اما فاقد گویشی هست که برای دیگران نافهم باشد , نشانگر آن است که این زبان از یک هزارسال به اینسو درین پهنه گسترش و شیوع یافته و نه بیشتر و این زبان دراین خطه نوظهور است
در زیر مختصر شرح میدهیم که چگونه بفهمیم یا دریابیم که در یک سرزمین, کدام زبان بومی وقدیمی تر است و کدام زبان جدید بوده از ورود و گسترش اش در آن سرزمین , دیر زمانی نیست که می گذرد .
اینکه زبان مردمان یک قومیت در یک جغرافیای واحد , آنچنان از هم دور افتاده که که به شاخه ها و گویش های مختلفی تقسیم شده که گاه حتی برای دیگر همتباران شان یا به سختی مفهوم یا غیر مفهوم شده است نشان از آن دارد که از قدمت حضور این مردم همزبان در آن سرزمین آنچنان زمان طولانی گذشته که پس از هزاران سال مردم هر قصبه و شهر و ایل و طایفه , آنچنان از هم دور افتاده و و درتماس مستمر نبوده و مستقلانه مسیر این چندین هزارسلانه را طی کرده که واژگان و افعال این همزبانان هرکدام سیر مستقل خودرا در این مدت طی کرده است و بسیاری از لغات و افعال دچار سایش و فرسایش و دگرگونی تلفظ و نحوی و نحوی و گرامری شده است که ازدیگر گویش های همتبار , فاصله تلفظی و صرفی و نحوی گرفته است آنچنان که در برخورد اول گویش آنان برای هم نیمه مفهوم و گاه نامفهوم است مگر بادقت و مگر با نگاه تیزبین یک زبانشناس !
همانند گویش های مختلف زبان لری در لرستانات که گاه برای همدیگر نامفهوم است یا گویش های مختلف زبان گیلکی در گیلان برای همدیگر یا گویش های زبان تالشی در تالش ایران و جمهوری آذربایجان برای همدیگر یا گویش های زبان مازندرانی برای یکدیگر یا گویش های زبان گوران/اورامی /زازاکی در ایران و ترکیه که با اینکه از یک ریشه و خویشاوند اند اما پس از نزدیک به هزار و اندی سال جدایی دیگر برای یکدیگر به سختی مفهوم ند .
و اما بالعکس اینکه زبان مردمان یک قومیت نه تنها در یک سرزمین واحد بلکه علی رغم پراکندگی در پهنه وسیعی از چندین کشور , از هم فاصله چندانی نگرفته و زبان شان هنوز برای همدیگر مفهوم است ویا اینکه علی رغم آنکه درظاهر به چندین زبان و گویش تقسیم بندی شده اما واژگان مشترک و افعال باتغییر اندک از هم فاصله آنچنانی نگرفته و از همین رو , با کمی کوشش و دقت , تفهیم و دیگر فهمی , ممکنو آسان است , نشانه آن است که از زمان “حضور” و “گسترش” و “پراکندگی” این زبان و گویشوران این زمان در آن جغرافیا “مدت مدید”ی نیست که می گذرد.
مثل زبان دری (که درایران به فارسی مشهور است )که برای گویشوران آن که تاجیک ها هست (در ایران به فارس مشهور اند ) از تاجیکستان و افغانستان تا خراسان و شرق و مرکز ایران (مشهد و اصفهان و تهران و یزد ), این زبان برای سخنورانش کاملا مفهوم بوده و به هیچ زبان دیگر و گویش های نامفهوم دیگری تقسیم نشده که برای یک تاجیک ایرانی یا افغانی یا تاجیکستانی قبل فهم و ارتباط نباشد چرا که از حضور و گسترش این زباندر ایران و افغانستان و تاجیکستان , هزار وچندی سال بیشتر نمی گذرد و حضور و گسترش و شیوع اش بخصوص در فلات مرکزی ایران ( ری و تهران و اصفهان و ایالت فارس و شهر شیرازوقزوین و همدان ..)کمتر از هفتصد (قرن هفتم به بعد تا امروز )است یا مثل زبان ترکی در آذربایجان ایران و جمهوری آذربایجان که برای همه گویشورانش در هردوسوی مرز کاملا قبل فهم بوده و آنچنان نیست که این زبان ترکی به گویش هایی تقسیم شده باشد که برای دیگر آذربایجانی ها قابل تفهیم یا ارتباط نباشد ,
یا مثل زبان ترکی در ترکیه که در تمامی مملکت ترکیه از مرز ایران تا مرز یونان , ترکی همه شهرها و روستا برای دیگران قابل فهم و ارتباط بوده واساسا در ترکیه هیچ گویش و شاخه ترکی وجود ندارد که نشود آن را فهمید و اگر اختلافی هست در برخی واژگان و لهجه و لحن هست .(یعنی مثل ایران نیست که هرشهر و بعضا روستا , زبان و گویش خودرا دارد که برای دیگر ایرانی ها مفهوم نیست مثلا ؛زبان خوانساری زبان گلپایگانی , زبان سمنانی , زبان نایینی , زبان تفرشی ,زبان آشتیانی, زبان بشاگردی,زبان گزی ,زبان گورانی زبان اچمی زبان نطنزی زبان سیوندی زبان سوی زبان وفسی , زبان دری بهدینی (زردشتی یزد ) و…اینها که برشمردم همگی زبان شهرها و قصبات ایران هستند و از نگاه زبان شناسان حقیقتا زبان مستقل هستند . من دیگر از زبان قومیت ها در ایران یعنی لری و مازندرانی و تاتی و اورامی / گوران , گیلی و تالشی و و بلوچی و کرمانجی و اچمی و سورانی و صرف نظر میکنم . )
و این نشان از آن دارد ک مدت مدیدی از ظهور و حضور و گسترش زبان ترکی در روم شرقی یا آسیای صغیر (ترکیه کنونی ) نگذشته آنچنانکه این زبان به گویشهایی تقسیم شود که برای همدیگر نامفهوم شود چرا که این اتفاق مدت مدیدی فراتر از هزار تا دوهزارسال میخواهد !
یا اساسا همه شاخه زبان های ترکی از قزاقستان تا ترکیه (قزاقی , قرقیزی , ایغوری , ازبکی , ترکمنی , آذربایجانی , استانبولی ) که در ظاهرنسبت به همدیگر زبان های متفاوت و غیرقابل فهم می نماید اما در حقیقت اینها همگی برای یک ترک تبار که از یک هوش حتی متوسط برخوردار باشد پس از یک یا هفته ارتباط کاملا قبل فهم است مثلا در ترکی استانبولی تاش (سنگ ) در ترکی آذربایجانی داش (سنگ ) در قرقیزی و قزاقی (داس تاس ) و نه تنها کلمات که افعل نیز نزدیک به هم هست گلدم (آمدم ایستانبولی ) کیلدم (آمدم قرقیزی )
برعکس زبان ترکیک (ترکی ) که جدید اند و از سابقه انتشارشان در منطقه بیش یا کمتر از هزارسال نمی گذرد و اغلب واژگان و افعال هنوز از هم دورنشده و از هم فاصله نگرفته ند زبان های ایرانیک (ایرانی )پس از حداقل سه هزارسال که از سابقه حضور و انتشارشان در منطقه گذشته که اینگونه است
مثلا :
فارسی: سنگ
لری: (برد, کوچوک )
گورانی -اورامی :کوچک .
کرمانجی که ور(همان کمر فارسی به معنی کوه )
یا:
در فارسی فعل “آمدن “
دراچمی _لاری (هندن)
در لری بختیاری( اویدن , ویدن )
در زازاکی( آماین )
درزبان پشتو (راځی)
من باب مثال شما کمی اگر از شهر تهران فاصله بگیرید در روستاهای اصیل و بومی اطراف تهران با تعجب می بینید که زبان مردم , فارسی (دری) نیست بلکه کاملا متفاوت هست و به آب و نان خاک و سنگ ماه و ستاره رفتن و آمدن و خوابیدن و گفتن چیزی دیگری می گویند و مثلا با کمال تعجب به نمک می گویند” زول ” همانطوری که در زبان زازاکی رایج در ترکیه به نمک سول می گویند و این جای تعجب نیست چراکه شهر تهران جدیدا دری (فارسی) زبان, تا سیصد و اندی سال پیش , نه به دری (فارسی) که به زبانی دیگر از خانواده زبان های کاسپین (حوزه دریای مازندران ) صحبت می کردند که خانواده زبانی (زازاکی /اورامی /گوران ) هم با همه بعد مسافت ولی شاخه ای از زبان های کاسپین و هم خانواده زبان های حوزه دریا مازندران(تالشی , گیلکی , طبری , سنگسری , سمنانی ..) هستند .
نمک در دیگر زبان های شاخه ایرانی (ایرانیک ) نمک در فارسی , درلکی خوی , در پشتو مالکه , در زازاکی سول و در بختیاری نوک هست حال اینکه نمک در اغلب شاخه زبان های ترکی و حتی مغولی یکی است (توز ترکی ترکیه و قزاقی وقرقیزی و ازبکی و ترکمنی , دوز در ترکی آذربایجانی و بالاخره دوس درمغولی )
تنها زبان شاخه های ترکی که برای دیگر ترک زبانان جهان قابل فهم نیست, زبان ترکی چوواش و ترکی یاکوتی، ترکی تووایی است چرا که این زبان ها نه مثل بقیه شاخه زبان های ترکی که در این هزارسال و حتی چند صد اخیر (آذربایجانی و ترکی استانبولی ) از شاخه اصلی جدا و شیوع یافته اند , بلکه حدود حداقل دوهزارسال پیش از شاخه اصلی در شمال مغولستان و جنوب سیبری جدا شده و به روسیه (کوه های اورال ) یا به سمت چین یا شمال سیبری رفته و هنوز ساختار کهن خودرا حفظ کرده و آن تغییرات و تحولاتی را که دیگر زبان های ترکی تجربه کرده , به خود ندیده است .
به استثنای زبان ترکی (چوواش , یاکوتی، تووایی) زبان های ترکی بهطور کلی شباهت زیادی به هم دارند و در برخی موارد با یکدیگر تفاوت چندانی ندارند شباهت برخی از زبانهای ترک تبار در حد لهجهاست مثلاً تاتاری و باشقیری تقریباً تفاوتی باهم ندارند و ترکی قاراقالپاق و قزاقی تفاوت چندانی باهم ندارند. زبانهای ازبکی، ترکمنی، ترکی استانبولی، قزاقی و ترکی گاگوز با کمی کوشش قابل فهم برای یکدیگر هستند . ترکی آذربایجانی و استانبولی هم که مثل افغان و فارس هست تفاوت لهجه هاشان.
همه شاخه های زبان ترکی در ایران(ترکی آذربایجانی و خراسانی ترکی و ترکی جنوب و مرکز ایران و حتی ترکمنی ) از آنجا که همه از صفویه به بعدتا اواخر دوران قاجار در ایران شیوع یافته ودیری نیست که از هم جدا و پراکنده شده اند , به همین خاطر برای هم قابل فهم اند مگر زبان ترکی خلجی چرا این زبان ورود ش به عهد مغول و قبل از صفویه برمیگردد و با سایر شاخه زبان ترکی در ایران تفاوت بارز دارد .
این مطلب که شرح دادم مولفه ای مهم و متدی در زبانشناسی برای تعیین قدمت حضور یک شاخه زبانی و یک اتنیک در یک قلمرو جغرافیایی است
این را علاوه کنم که این متد و روش زبان شناسانه, دربسیاری از مناطق جهان برای کمک به علم مردمشناسی و قوم شناسی , به کار گرفته شده است . به عنوام مثال در جنوب آفریقا مردمانی کهن زندگی می کنند به نام خویسان ها , که نسبت به مردم دیگر آفریقا در همسایگی شان مثلا بانتو ها و زولو ها , دارای پوست به مراتب روشن تر(سفید و مسی رنگ ) و چشمانی مورب (شبیه چینی ها ) و قدی کوتاه ترند . وجود این مردم یک معمای قوم شناسی بود و بسیار گمان می رفت که اینان مهاجران و تازه واردان به جنوب آفریقا هستند و شاید حتی از طریق دریا از جنوب شرق آسیا (چین و ژاپن و مالزی و اندونزی ) آمده اند . تا آنکه پژوهش های مردمشناسانه به کمک علم باستان شناسی (اسکلت شناسی ) و به خصوص دانش زبان شناسی , دریافت که برعکس این همسایگان خویسان ها هستند (بانتو ها و زولوها ) که از مرکز آفریقا به جنوب آفریقا مهاجرت کرده اند و بومیان جنوب آفریقا در حقیقت همین خویسان های با پوست روشن تر و چشمان مورب هستند .باستان شناسان و زبان شناسان, با بررسی زبان و گویش های مردمان خویسان به حضور دیرینه خویسان ها در آفریقای جنوبی , از عصر حجر به اینسو پی بردند . شواهد زبان شناسی دال بر این امر , توزیع امروزی زبانهای آنان بود که با وجود نزدیکی جغرافیایی طوایف خویسان ها به همدیگر ,اغلب اختلافی شدید در ساختار و واژگان طوایف آنها دیده می شد . این بیانگر آن است که خویسانها طی یک دوره زمانی طولانی در این مناطق ساکن شده و سپس پراکنده و هرتیره و گویش به گونه مستقل رشده کرده است و به همین دلیل تفات زیادی بین زبانهایشان ایجاد شدهاست. حال آنکه بانتو ها و زولوها , که مدت زمانی زیادی نیست که از آفریقای مرکز به جنوب آفریقا مهاجرت کرده بودند , تفاوت چندان زیادی بین گویش های آن هنوز پدید نیامده بود .
همچنین بررسی زبان شناسان بر روی مردم پشه ایی(مردمی که خود را و زبان خود را پشتون می پندارند) در جنوب افغانستان در مناطقی که امروز دیگر عمدتا پشتون ها جمعیت غالب را تشکیل می دهند , نشان داد که روزگاری ساکنین اولیه اطراف کابل تا ننگرهار و ,..را پشه ای ها تشکیل میدادند که با مهاجرت پشتون ها , کم کم در پشتون ها آسیمیله و حل شده اند , پشه ای ها با داشتن جمعیت اندک , زبان شان به چندین گویش تبدیل شده که برای همدیگر قابل فهم نیست و برای فهم همدیگر از زبان میانجی پشتو یا دری(به غلط فارسی) کمک می گیرند حال آنکه زبان پشتو و یا دری(فارسی ) , از آنجا از زمان ظهور و گسترش اش از هزارسال به اینسو و در برخی مناطق , حتی کمتر از چند قرن است , با همه پراکندگی جغرافیای , اما گویش های آن زبان ها معدود , به هم بسیار نزدیک و برای همدیگر قابل فهم است.
چرا میگوییم که دری (فارسی ) زبان بومی فلات ایران نیست؟
دراشاره به اینکه چرا دری (فارسی ) زبان بومی فلات ایران نیست و خاستگاه اولیه نشو و نمای آن ایران امروزی نبوده بلکه در شمال افغانستان امروزی نشو و نما کرده و سپس قرن ها بعد به ایران نفوذ کرده و جایگزین پهلوی اشکانی و پهلوی ساسانی (پارسیگ ) شده است, این مطلب مهم شایسته توجه است زبانی که بومی است و از زمان انتشارش در یک سرزمین مدت زمان بسیاری بگذرد , حتما ادبیات غیر مکتوب و بومی و اصطلاحا “ادبیات و اشعار فولک ” خود را به آن زبان به وجود می آورد و دارد از همین رو زبان دری در تاجیکستان و افغانستان (خراسان و ماوراالنهر ) و دری زبانان , ادبیات فولکلوریک مردمی بسیار بسیار غنی به این زبان دارند حال آنکه در تهران و اصفهان و یزد و همدان و شیراز ادبیات مردمی به زبان فارسی یعنی همان دری بسیار فقیر هست و حتی فاقد ادبیات منظوم مردمی فارسی است چراکه این زبان در خراسان رشد کرده و بالیده و سپس در چند سده اخیر به فلات ایران و بین اقشار عمدتا شهرنشین نفوذ کرده و زبان مادری آنان شده است و ازهمین رو ادبیات زبان دری در ایران منحصر به ادبیات مکتوب است . در توضیح و تایید این موضوع , یک ویدوی اجرای موسیقی افغانستانی از هرات هست را با توضیحات قبلا در صفحه فیسبوکم نشر کرده ام که اینجا بازپخش می کنم
و شرح داده ام که برخلاف ایران که ادبیات فولکلور و مردمی به زبان دری (فارسی ) فقیر و اندک است چرا که ابیات فولکلور محلی مردم تهران و همدان و شیراز و قزوین و اصفهان و .. به گویش های پهلوی بوده است که با انقراض آن زبان ها و جایگزین شدن زبان دری (فارسی ) , آن ادبیات فراموش شده است اما برعکس در خراسان بزرگ (استان خراسان ایران افغانستان و تاجیکستان و ماوراالنهر ) که از ابتدا خاستگاه زبان دری بوده است و تاکنون نیز این زبان تداوم داشته و دارد ادبیات فولکلور و مردمی به زبان دری بسیار بسیار غنی و اقیانوس بی کرانه ایی است حاوی صدها هزار ابیات و چاربیتی و دوبیتی عامیانه .
من خاطرم هست که در تحصیلات دانشگاهی در خوابگاه دانشگاه تهران که برای نخستین بار من با فارس هایی غیر از فارس زبان های اصفهان و یزد و تهران , یعنی با فارس های خراسان برخورد نزدیک داشتم , متوجه یک نکته جالب شدم و آنکه برخلاف فارس زبانان غرب و مرکز ایران (اصفهان و یزد و کرمان و همدان و تهران و ..) که قبلا پهلوی زبان بوده و بعدا در قرون اخیر دری زبان شده اند , و همگی تقریبا به یک گونه تقریبا استاندارد و همگون از زبان فارسی صحبت می کنند که برای ما غیر فارس ها ی تحصیلکرده تقریبا مفهوم هست , اما اهالی خراسان (سبزوار , نیشابور , مشهد ) که خاستگاه زبان دری است , هنگام صحبت به فارسی بین خودشان , فارسی آنها , برای من غریب و گاه نامفهوم بود .جملاتی چون ” هرکه کیده کیده , هرنکیده , نکینه که حمام وربترقیده ” هرکس حمام کرده , کرده و هرکس حمام نکرده نکند که شیر حمام ترکیده ! یا بکار بردن همیشگی فعل رفتن به جای شدن (خراب رفته , پیر رفته , سرد رفته یعنی خراب شده , پیر شده , سرد شده ) که همیشه اسباب شوخی ما بود .. و بعدها که با مردمان فارسی زبان خراسان بزرگ (افغانستان و تاجیکستان ) که ارتباطات ام بیشتر شد به همین ویژگی با ابعاد گسترده تری برخوردم و دریافتم که زبان گفتاری مردمان دری زبان افغانستان و تاجیکستان که خاستگاه زبان فارسی یا همان دری است بسیار متنوع و از هم بسیار دور شده است آنچنانکه گاه فهم اش برای یکدیگر با اندکی مشکل روبروست . و برای ما ایرانی ها گاه پنجاه درصد نامفهوم است سبب آن است که زبان دری در خاستگاه حقیقی جغرافیایی و تاریخی خود یعنی خراسان بزرگ , طی هزاروچند صد سال که رشد و نمو کرد و بالید, به تور طبیعی اندک اندک گویش شهرها و قصبات از هم فاصله گرفت و شیوه های خاص هر منطقه پدید آمد و این طی هزار و اندی سال رشد این زبان امری طبیعی است اما در ابتدای قرون ششم و هفتم که زبان دری در مناطق مرکزی و غربی فلات ایران نفوذ کرد و دربین اقشار شهرنشین جایگزین زبان پهلوی شد , یک گونه استاندارد و کتابی آن که در دربار و در بین منشی ها و میرزابنویس ها رایج بود در بین مردم ایران هم مروج شد و تاکنون هم همین گونه رایج و استاندارد رایج است و آن قدر داصله زمانی و عمری از این زبان در ایران نگذشته است که خود به گویش های مختلف تقسیم شود که برای یکدیگر نامفهوم شود
در ایران امروزی(به جز استان خراسان که زبان مادری شان از ابتدا دری بوده و هست )و بیشتر در مناطق مرکزی و جنوبی(تهران , شیراز و اصفهان و همدان و قزوین و یزد و کرمان ) از قرن هفتم هشتم به توسط منشی ها و اهل قلم یک ورسیون و سبک و گویشی متاخر اززبان دری جایگزین پهلوی شد و کم کم مروج شد که با وجود وامگیری و تاثیر بسیار از زبان زیرین و قبلی (پهلوی و پارسیک ) معذالک یکلخت و همسآن و مشابه و استاندارد است و فاقد گویشی متفاوت است که برای دیگری نامفهوم باشد که نشان از آن دارد که انتشار این زبان در ایران مرکزی جنوب و غرب ایران اتفاق و حادثه ایی متاخر است از همین مناطق فارسی زبان ایران به یک گویش تقریبا همسان و استاندارد از دری صحبت می کنند که هم اکنون به فارسی ایرانی مشهور است .
اگر دقت کنید در اروپا در آلمان یا فرانسه یا سوئد یا هر کشور اروپایی دیگر همیشه خارجی ها , زبان آلمانی ی فرانسوی و زبان آن کشور را کتابی تر و رسمی تر و معیار تر صحبت می کنند تا خود اهالی آن کشور که هر کدام طبعا با لهجه شهر و منطقه خود و بستگی به قشر و طبقه اجتماعی خود , شکسته و گاه نامفهوم صحبت می کنند ! علت این است که مردمان بومی این کشورها به طور طبیعی همان زبان و گویش و لهجه ابا و اجدادی خود را صحبت می کنند و نه مجبورند و نه نیازی می بینند که ادای پایتخت را که غالبا لهجه معیار هست را دربیاورند و طوطی وار تقلید کنند اما نوآموزان آن زبان که غالبا خارجی ها هستند طبعا درابتدای ورود به آن کشور زبان معیار و آموزش و پرورش که زبان رسمی هست را یاد میگیرند که کتابی تر و فصیح تر هست
کودکی از خویشاوندان ما ,که اصلا فارسی نمیدانست و لری تهت (صاف و غلیظ )صحبت میکرد , از روستای پدری به خانه ما آمده و برای مدت یکسال مهمان بود . ودراین مدت یکسال فارسی را اینطور فراگرفته و صحبت می کرد : من سفره را پهن خواهم کرد ! . نان را بیاور ! دقیقا همینطور ..
درست به همین جهت هست که در ایران, ما غیر تاجیک ها (غیر فارس ها ) یعنی ما لرها یا گیلک ها یا ترکان آذربایجانی یا بلوچ ها یا عرب ها , دری (فارسی ) را هرچند بالهجه اما کتابی تر و فصیح تر صحبت می کنیم تا تاجیکان دری زبان تهرانی و مشهدی و کرمانی و یزدی که ما آنهارا فارس می خوانیم چرا که چون زبان فارسی برای ما بیگانه هست و زبان مادری و خاستگاه ما نبوده و نیست طبعا ما مجبورا هنگام یادگیری درمدرسه , زبان فارسی کتابی و رسمی را آموخته ایم و یا اگر مدرسه نرفته باشیم , فارسی کتابی را ازطریق رادو و تلوزیون فراگرفته ایم و یک لخت تر و استاندارد تر صحبت می کنیم به نسبت از دری زبان های اصفهانی و تهرانی و شیرازی که هشتصد , هفتصد سال قبل تراز ما دری را فراگرفته اند و در این هشتصد سال کم کم در آن لهجه و گویش مخصوص شهرشان را پدید آورده اند ..
یکی از دلیل فاصله گرفتن زبان های خویشاوند از هم دیگر درطول تاریخ گذر از مرحله کوچنشینی به یکجانشینی و اقامت در قصبات و قریه ها دورافتاده و محصور از هم بود که دیگر آن ارتباطات تنگاتنگ و تماس های فردی و گروهی و به به غول معروف فیس تو فیس (رو در رو ) ناممکن شد و اندک اندک لهجه ها و گویش ها و بالاخره زبان ها پدید آمد از دل یک زبان مادر ..حال آنکه در شیوه زندگانی صحراگردی و کوچنشینی , که لطمه اش آیند و روند و تماس و ارتباط همیشگی قبایل و تیره ها با هم هست , زبان و فرهنگ و سنت ها ی شاخه های یک ایل همیشه در تعامل و تبادل با همدیگراست و اگر هم است تغییر و تحولی عظیم رخ دهد البته که به یک طایفه محدود نبوده و تغییر و تحول همگانی و فراگیر است
از این رو اتراک و اعراب از آنجا که تا هزار سال پیش همگی و تا چند قرن پیش اغلب شان و حتی هم اکنون برخی طوایف زندگی عشایری داشته , طبعا تیره ها و شاخه های آنان همیشه با هم ارتباطات فیزیکی ب تنگاتنگ داشته و به این سبب زبان از هم فاصله چندان نگرفت وفقط وقتی که آن عشایر یکجانشین و در قریه ها پراکنده و محصور شدند تماس ها قطع و در زبان اندکی فاصله افتاد
دو نکته مهم و شایان توجه در این موضوع , که نباید از توجه به آن قصور کرد این است که
۱- ما از انتشار و شیوع و رواج “زبان” و پدیده “گفتاری ” صحبت میکنیم و نه انتشارو مهاجرت انبوه آدمیان و جماعات انسانی و گویشوران و سخنوران آن زبان یعنی ما اغلب با پدیده ایی فرهنگی و نه یک پدیده فیزیکی و مهاجرت انبوه انسانی مواجه می شویم .یعنی اغلب زبان ها بدون مهاجرت ی هجوم فیزیکی انبوه جمعیتی و حضور گسترده گویشوران آن زبان , به علل سیاسی , فرهنگی , اقتصادی , نظامی بین ملت های مغلوب, انتشار و شیوع و گسترش یافته ورایج شده اند .جایگزین شدن زبان آریایی تبآرآن ( پهلوی , پارسیک ) به جای زبان های ایلامی , کاسی , لولوبی , مانایی , کادوسی , لزوما با هجوم و مهاجرت انبوه جمعیتی آریا ها و انقراض جمعیت بومی همراه نبوده ,بلکه هجوم جمعیت اندک از قبایل مهاجم آریایی که اغلب عشایر و جنگاور بوده اند و تسلط نظامی و سیاسی درابتدا و سپس به تبع آن , استیلای مذهبی فرهنگی (که تغییر مذهب بومیان را به دنبال دآشت ) راه را بر جایگزین شدن زبان استیلاگران به جای زبان بومی هموار می ساخت . کما اینکه در دوران معاصر نیز استعمارگران انگلیسی و فرانسوی و حتی هلند یک میلیونی , با سواره نظامی فقط چند صد هزارنفره , زبان و حتی مذهب خودرا بر جمعیت چند صد میلیونی مستولی کردند نه مهاجرت انبوه انسانی و تغییر بافت جمعیتی .همچنانکه که قبلا در مطالب پیشین خود مفصل شرح داده ام روند غلبه قبایل کوچرو که سوارکاری و جنگاوری شیوه معمول زندگانی شان بودد , وتسلط شان بر مردمان یکجانشین شهری و روستایی که از هنر جنگاوری بی بهره و توان مقابله نداشتند , تا دوران معاصر امری معمول بوده و اساسا تپش از دوران مدرن معاصر که نظام خدمت نظام و سربازگیری از مردمان شهری و روستایی معمول و اجباری شد , اصولا مردمان یکجانشین از خدمت نظامیگری و عساکری , فی الواقع معاف بودند و همین قبایل و عشایر بودند که نقش عساکر و قشون و سپاه را بازی میکردند !(دردوران متاخر معاصر می توان غلبه و تسلط یک روزه اقلیت طالبان را که عمدتا ازمنشا قبیله ایی پشتون را دارند بر اکثریت تاجیک و هزاره و ازبک و ..که مردمانی یکجانشین و بدون پیشینه و تجربه جنگاوری اند , مثال آورد که بی هیچ مقاومتی , تسلیم سلطه طالبان شدند ! و قیمومیت انحرا پذیرفتند .درتاریخ شواهد فراوان از وقایع مستند تاریخی داریم که ده تن یا صد تن یا حد اکثر هزار تن وارکر ایلیاتی شهری و ولایتی را با نفوس چند صد هزارنفری از مردمان یکجانشین , تصرف کردهاند و مسلط شده اند . .پس نتجه میگیریم که ایرانیان امروزی , ترکان آسیائی صغیر و آذربایجان , و اعراب عراق و شام و مصر و مغرب , اکثریت غالب نود و نه درسی شان , حقیقتا همان بومیان کهن و باستانی اند که فقط زبان مهاجمان آریایی و ترک و عرب را پذیرفته اند .
۲- دوم اینکه ما وقتی از انتشار یک زبان مثلا زبان های آریایی تبار پهلوی و پارسیک درفلات ایران از ۲۵۰۰ سال پیش از این به این سو صحبت میکنیم این “به این سو ” بسیار بسیار حائز اهمیت است .یعنی آغاز انتشار زبان های آریایی تبار هرچند در ۲۵۰۰ سال پیش استارت اش زده شد اما این به آن معنی نیست که بومیان ایلامی ولولوبی و کادوسی و گوتی , همگی و همزمان و دریک برهه زمانی زبان خودرا واگذاشتند و پهلوی زبان یا پارسی زبان شدند بلکه این روند چند هزارسال و تاپایان عهد ساسانی به طول انجامید کما اینکه تاواخر عهد ساسانی و قرون اول اسلامی, نیاکان ما لرها , یعنی مردمان الیمایی زبان و بازماندگان ایلامی که خوزی/هوزی نامیده می شدند در اهوازو رامهرمز و برخی نواحی دیگرهنوز به زبان اجدادی صحبت میکردند و مورخان مسلمان شهادت داده اند که مردمان این نواحی به زبانی صحبت می کنند که نه عربی و نه فرس (ایرانی ) و نه سریانی بوده است که یقینا الیمایی بوده است .
یعنیوقتی از انتشار زبان ترکی در فلات ایران صحبت میکنیم این اتفاق همزمان نبوده است طوایف خلج به زبانی صحبت میکنند که برای دیگر ترکان ایران تقریبا فهم اش مشکل است چرا که مهاجرت آنان به پیش از مغول می رسد ولی زبان ترکی آذربایجانی , عمدتا انتشارش به عهد صفویه به اینسو است . حتی برخی نواحی تالش گیلان در این صد و اندی سال اخیر, تالشی را فراموش کرده و به ترکی متکلم شده اند یعنی در همین دره معاصر و این روند ترکی شدن ادامه دارد کما اینکه روند فارسی شدن لرزبانان مناطق استان فارس یا در بختیاری(در چهارمحال ) یا در مناطق ثلاث , یک روندی متاخر است که هنوزهم متاسفانه ادامه دارد .
یا شیوع زبان کردی (کرمانجی) و پراکندگی قبایل کرمانج در ترکیه کنونی , فراتراز عهد عثمانی نمی رود و درحد عثمانی با ترغیب و بکارگیری قبایل کرد , و تصرف و غصب و قتل و تهجیر اراضی و مردمان مسیحی ارمنی و سریانی به توسط اکراد , و اجبار به اسلام آوردن مردمان بومی , مذهب اسلام و طبعا زبان کرمانجی بر بسیاری بومیان قبلا مسیحی ارمنی و سریانی تحمیل شد .در مناطق سورانی زبان کرکوک و اربیل و دهوک و ..نیز که قبلا اراضی مسیحیان (فله ) سریانی و ارمنی و یزیدی ها, تحت سلطه عثمانی بود, همین سیاست بدست اکراد عملی شد و نوکیشان مذهب اسلام را به ناچار پذیرفتند ودر کردها حل شدند و اینچنین شد که زبان کرمانجی و سورانی تا قلب آناتولی و نزدیک مدیترانه انتشار یافت .که اتفاقی متاخر و مربوط به دو سه قرن اخیر است
زبان میانجی
- زبان میانجی چیست ؟ و چرا فهم این مسئله حائز اهمیت بسیار است
فهم این مسئله از آنجا حائز اهمیت بسیار است که شما پاسخ این پرسش تاریخی را درخواهید یافت که چرا زبان های کهن مردمان متمدن (چون ایلامی کهن و آرامی کهن و سریانی,و قبطی و نبطی و حتی یونانی کهن و ارمنی کهن ) غالبا مغلوب زبان های جدید مردمان غیر متمدن( قبایل آریایی پارسی , قبایل ترک , قبایل عرب ) شدند . یکی از دلایل مهم کهن بودن آن زبان ها بوده که به مرور زمان و طی هزاران سال ,زبان گویشوران آنها از همدیگر چنان دور افتاده و به زبان ها و گویش های متفاوت تقسیم شده بود که دیگر برای همدیگر مفهوم نبود و مردم یک اقلیم و شهر و قریه زبان مردم هم تبار اقلیم و شهر و قریه همسایه را نمی فهمیدند . و ازانجا که درآن روزگاران پدیده ای تحت نام زبان مشترک و رسمی و حکومتی و همدیگر فهم که آموزش اش همگانی و اجباری باشد , موجود نبود و چنین امکانی دردسترس نبود با تغییر حکومت ها که غالبا همگی منشا عشایری داشتند , زبان حکومتی قبلی منسوخ و زبان قبایل و عشایر جدید که بر مملکت مستولی بودند حاکم میشد و اغلب عده قلیلی تحت نام منشی و میرزابنویس , توان آموختن زبان جدید حکومتی را داشتند که در مراسلات و کتابت از آن بهره می بردند .
زبان های نوظهورجدید که اغلب منشا عشایری داشتتند , غالبا یک دست و یکلخت و همگون و همسان بودند و هنوز خود به گویش های متفاوت غیرقابل فهم تقسیم نشده بودند (چرا که بعد از دوره کوچنشینی و در مرحله یکجانشینی روستایی هست که گویش های یک زبان کم کم از همدیگر دور می افتند و به شعبات مختلف تقسیم می شوند ). از آنجا که زبان نوظهور جدید بامنشاء عشایر صورت یکسان و همه گیر و همه فهمی داشت و از همه مهمتر زبان حاکمیت و استیلاگران و اقتدار و قشون هم بود , به سرعت و به طورطبیعی به عنوان زبان” میانجی” برای مردمان باستانی و کهنی که دیگر زبان همدیگر را نمی فهمیدند , برای مراوده و مکاتبه استفاده می شد حداقل از سوی منشیان و اهل قلم و تجار و اهل بازار که با اقشار مختلف با زبان های گوناگون , درارتباط بودند لزوم یک زبان میانجی لازم ب نیاز اساسی بود .از همین رو , سوای زور و اجبار , و تغییر مذهب که به دنبالش بالتبع و بالطبع پیامدش تغییر زبان هم بود اما اساسی ترین و طبیعی ترین دلیل اینکه مردمان باستانی ایلام کهن و کاسی ها و لولوبی ها و کادوسی ها و ..درفلات ایران , تن به زبان پارسی و زبان های آریایی دادند و کمکم بدان زبان متکلم شدند این بود که زبان های ایلامی و کاسی و لولوبی و قدوسی و گوتی , طی هزاران سال , به لحاظ سابقه یکجانشینی چنان از دور شده بودند که برای همتباران شان دیگر نامفهوم و غیرقابل ارتباط بود و زبان قبایل هرچند غیرمتمدن استیلاگر آریایی , نقش میانجی را به اجبار یا به ناچار ایفا کرد . هرچند که خود زبان قبایل آریایی نیز(سکایی پارتی( پهلوی) پارسییک , کوشانی(دری ) , پس از یکجانشین شدن گویشوران اش , خود نیز پس از هزاران سال , چنان از هم دور افتاده که برای همدیگر قابل فهم نشد .
همچنین یا آرامی زبان و مردممان بین النهرین نبطی ها و سریانی زبان که چنان زبان هایشان به آرامی کهن و میانه و نووتقسیم شد و از هم دور افتاد که با استیلای قبایل هرچند غیر متمدن عرب , زبان نوظهور اما یکدست عربی به عنوان میانجی رایج شد و سپس جایگزین زبان مادری آن مردمان شد
یا مردمان آریایی سغدی زبان و خوارزمی زبان درماورالنهر یا زبان کهن مردمان یونانی زبان مردمان ارمنی زبان , بعد هزاران سال زندگانی یکجانشینی , زبان آن مردمان دردوره های مختلف به یونانی یا آرامی کهن و میانه و نو و شرقی و غربی , تقسیم و از هم چنان دور افتاده بود که برای همدیگرفهم ناپذیر بود که استیلای قبایل ترک , این زبان بدوی اما نوو یکدست تحت عنوان زبان میانجی , نقش واسطه بین آن مردمان را بازی کرد …
درمطالعه روند تسلط زبان های جدید که غالبا دین و مذهب جدید را نیز تمثیل میکردند دربرابر زبان های کهن مردمان متمدن که عمدتا زبان شان تمثیل گر دین کهن شان بود , دو عامل برجسته , جلب توجه می کند:
الف : همه این زبان های نوظهور و جدید , صبغه دینی و حمایت و پشتوانه مذهبی داشته و غالبا دین و مذهب جدید را تمثیل گری و سخن گویی می کردند در رویارویی با سخنوران بومی که زبان شان دین و مذهب کهن کهن شان را تمثیل و نمایندگی می کرد
ب :همگی این زبان های جدید ملت های نوظهور و استیلاگر , زبان شان حکم و نقش میانجی را برای مردمان بومی کهنی یافت و بازی کرد که پس از هزاران سال زبان آن مردمان بومی خود به صدها زبان و گویش نامفهوم تفکیک و انشقاق یافته بود و برای همدیگر مفهوم نبود ,
مثلا به همین سبب و دلیل بود که برای قرن ها , زبان دری (که به غلط مصطلح به فارسی مشهور شده است ) نیز در هند و عثمانی و ایران, زبان میانجی بین قومیت های گوناگون با صدها زبان و گویش شد .
درهند با تمدن کهن چندین هزارساله و ادبیات پربار به زبان های سانسکریتی ودراویدی , ازانجا که طی این چند هزارسال زبان های بومی سانسکریت و دراویدی(گجراتی , هندی/اردو , تامیلی , تلگو , کشمیری ,..) , به صدها زبان و گویش برای همدیگر نامفهوم تبدیل شده بود , ابتدا به ناچار زبان دری(فارسی ) که “زبان کاربردی کتابتی” مهماجمان مسلمان فاتح هند (غوریان خراسان , قبایل پاتان که همان پختون ها یا پشتون ها بودند , قبایل ترک غزنوی , قبایل مغول تبار بابری ها و گورکانی ها ) به عنوان زبان میانجی بین هندوستانی ها رایج شد . که هم صبغه اسلامی داشت و دین جدید مسلمانان را تمثیل گری و سخنگویی می کرد وبه عنوان زبان میانجی , میانجیگری میکرد و سپس زبان اردوجایگزین آن شد که آمیزه ایی از زبان دری (فارسی ) مهاجمان و هندی بومیان هند بود .و نام اش به خوبی بیانگر ماهیت اجتماعی رویش و رشد این زبان در هند است یعنی زبان “اردو” به معنی زبان “قشون و عساکر ” مهاجم و استیلاگر مسلمان که که پس از قرن ها تسلط و آمیزش با هندی ها , به فارسی و هندی مخلوط صحبت می کردند که زبان” اردو” نام گرفت .
در روم شرقی و آسیای صغیر که بعدها عثمانی نام گرفت در عهد سلجوقیان , که این سرزمین مسیحی نشین از سوی مسلمانان فتح شد ,زبان کتابتی مهاجمان و مهاجران مسلمان اولیه (که مخلوطی از قبایل ترک که نقش قشون را داشتند و همچنین مردمان شهری تاجیک” کاتب و منشی و وزیر و مشاور و ملا و شاعر بازاری و نخاس و برده فروش و درویش و آهنگر و نمد مال ورمال ..) که غالبا از خراسان و ماوراالنهر به طمع ثروت و مکنت و غلام و کنیز و به اسم یاری غازیان اسلام و گسترش دین مبین اسلام , قشون ترک را همراهی می کردند (که از آن جمله خاندان مولوی بلخی از ان زمره بوده اند ). در چنین اتمسفری , بالطبع زبان کتابتی و دینی و مشترک غازیان مسلمان زبان دری (فارسی ) بود چرا که قبایل ترک زبان کتابتی نداشتند مگر به دری , از همین رو , زبان دری , هم نقش نمایندگی دین جدید را (اسلام) را در مناطق اشغالی و متصرفه جدید ایفا می کرد و هم نقش میانجی را هم بین قشون ترک و طبقه مهاجر تاجیک و هم بین استیلگران مسلمان و مردمان بومی یونانی و ارمنی و سریانی و لاز که خود این مردمان کهن بعد هزاران سال , زبان هایشان به صدها زبان و گویش خردتر انشقاق یافته بود که برای یکدیگر , دیگر مفهوم نبود و وجود یک زبان یکدست و نوظهور جدید همچون دری فارسی , که زبان حاکمیت نیز بود به عنوان زبان میانجی , بسیار مغتنم و پذیرش اش منطقی بود
لازم به ذکر است که , یکی از دلایل اصلی و مهم جایگزین شدن زبان اردو به جای زبان فارسی در هند و همچنین جایگزین شدن زبان ترکی به جای زبان فارسی در قلمرو عثمانی , سبب اش تغییر مذهب در ایران از تسنن به تشیع به حکم و جبر حکام صفویه بود چراکه به نوعی زبان فارسی, دیگر اسلام راستین ,یعنی تسنن را که مذهب غالب مسلمانان بود را تمثیل و نمایندگی نمیکرد بلکه از نگاه اکثریت مسلمان عثمانی و هند ,زبان فارسی ,دیگر نماد تشیع محسوب و قلمداد می شد و از همین خاطر از نظرغالب مسلمانان بخصوص حکام ترک در عثمانی برافتاد آنچنانکه در عثمانی آن زمان علمای دینی گویا فتوا به نفی زبان فارسی دادند و گویا این ضرب المثل ترکی یادگار آن زمان است که هرکس به فارسی سخن گوید نیمی از دین و ایمان اش از دست می دهد تقریبا کم و بیش بدین مضمون :
: biri konu؛ursa Farsı ;
Dininin kaybeder yarısı !
حتی در ماوراالنهر (آسیای میانه و ازبکستان و تاجیکستان امروزی ) پس از روی کارآمدن کمونیست ها که اکثریت تمایلات پانترکیستی زیر برق چپگرایانه داشتند , از همین قضاوت رایج جهان تسنن که پس از روی کار آمدن صفویه شکل گرفته بود , نسبت به زبان دری(فارسی ) , استفاده بردند و شایع کردند که زبان فارسی زبان ایرانیان شیعه هست و ریشه در سمرقند و بخارا و ماوراالنهر ندارد!هرچند از لحاظ تاریخی این قضیه معکوس و عکس بود و خاستگاه و رویشگاه زبان دری نه ایران که افغانستان و ماوراالنهر بود که بعد ها به ایران کنونی رسوخ کرد و شیوع یافت و جایگزین زبان پهلوی گردید که مذهب زردشتی پیش از اسلام را تمثیل و نمایندگی می کرد .
وجنبه مضحک قضیه اینکه , این درحالی بود که استیلای صفویه به یاری قبایل مهاجر ترکمن آناتولی عثمانی (قزلباشان ), سبب ضعف و ناتوانی زبان دری(فارسی ) که زبان غالب مردمان نجد ایران (تاجیکان مرکز و شرق ایران ) شد و می رفت که زبان دری (فارسی ) در ایران همچون هند و عثمانی رو به زوال آورد و بالعکس سبب گسترش زبان ترکی ترکمنان در شمال غرب ایران و جایگزین شدن اش با تالشی و تاتی (آذری کهن ) گردید و اساسا ترکی شوی و ترکیزه شدن و دگرگونی زبان درآذربایجان عهد صفوی یکی از عوامل اش , این تغییر مذهب تات ها و تاجیک های سنی زبان و شیعه شدن شان بود که به همراه اش تغییر زبان را به همراه دآشت چنانچه هر تالش زبان و تات زبانی که شیعه می شد هم زمان ترک زبان هم میشد چرا که زبان دری(فارسی )تمثیلگر تات و تاجیک و مذهب اهل تسنن را نمایندگی می کرد و بالعکس زبان ترکی ترکمنان مهاجر قزلباش آمده از آناتولی , مذهب شیعه را نمایندگی میکرد .
در این عهد برای اولین بار در ایران ,شآهان به ترکی شعر می گفتند(شاه اسماعیل با تخلص خطایی )و دفاتر به ترکی امضا و مهر می شد (“بیزیم سوزوموز” به ترکی یعنی این فرمان ماست )و برای نخستین بار طبقه ایی میرزابنویس و منشی از طبقه قبایلی ترکمن: افشار و استاجلوو شاملو و ..پدید آمد که دفاتر و تواریخ را می نوشتند! در غیاب منشی ها و میرزاها و دیوانسالاران قدیمی تاجیک تبار سنی مذهب و دری زبان که همگی از کشتار و حبس و غارت صفویه شیعه , به ناچار به هند و عثمانی و ماوراالنهر گریختند و آنجا پناه گرفتند ! این روند زوال زبان فارسی و رشد و گسترش زبان ترکی تا پس از عهد صفویه و تا افشار حتی دوام داشت آنچنانکه در عهد وی فرمان و کتیبه سنگ نوشته وی را حتی به ترکی می بینیم (در نزدیکی درگز خراسان ) !و شاید اگر حکومت کریمخان و لرهای زندیه برسرکار نیامده واین ” وقفه تاریخی” مهم به توسط این قومیت بومی ایرانی پدیدار نشده بود , ما قومیت های ایرانی همگی من جمله ما لرها هم اکنون به جای اینکه مجبورباشیم دری (فارسی ) بیاموزیم که برد و کاربردش تا افغانستان است مجبور می شدیم که ترکی بیاموزیم که برد و کاربردش البته بسی فراتر و دو صد میلیون (جهان ترک و چند میلیون اترک اروپا ) را دربر میگرفت .
و این به روشنی بیانگر آن است که هویت امروزی ما , موقعیت ماهوی ما , موقعیت ما به عنوان هم فردی , اجتماعی , قومی , مذهبی اقتصادی , فرهنگی ما , چقدر بیش از آنکه حاصل رجزخوانی و خیالوردازی ها و جعلیات گویی ها و یاوه گویی های ملی گرایانه و ناسیونالیستی احمقانه : فارسی , ترکی کردی , عربی , …باشد , متاثر از موقعیت های جغرافیایی , تاریخی گذشته ماست که گاه بسیار مضحک می نماید .
زبان دری عملا درخاستگاه و رویش گاه خود هیچ آبرو و اعتبار و حیثیتی ندارد ! در ماورالنهر, در بخارا و سمرقند , (به قول خود شاعر بومی تاجیک عبیدالله رجب ): در بخره و سمرقند که درگاه دری است , با دری گفتار , بیرون از دریم ! یعنی کسی فارسی سخن می گفت تو سرش می زدند !
البته این برای گذشته است ! امروز آزاد هم بگذاری , کسی تمایلی ندارد که به فرزندش فارسی بیاموزد !توسعه یافتگی ازبکستان و ترکیه و قزاقستان را با اقتصاد فلاکت زده تاجیکستان و وضعییت قرون وسطائی فرهنگی افغانستان و ایران فارسی زبان مقایسه می کنند , بالطبع گزینه بهتر را سرمشق بهتر برای فرزندان شان می بینند ! ترکی بهتر !آینده توسعه یافته تر !
و این بخشی است از سیر و روند تاریخی و شرح دلایل و اسباب و علل اینکه مردمانی (گر نگوییم وحشی اما غیرمتمدن آریایی و ترک و عرب) چگونه زبان شان بر زبان مردمان بومی متمدن باستانی پیش از خود آنان چیره شد .
تاریخ گذاری کربن ۱۴
متد “کربن ۱۴”: جوامع یهودی خاورمیانه (فلات ایران و پیرامون آن ) به مثابه “کربن ۱۴” , شاهد و سندی در تعیین و تخمین متقدم یا متأخر بودن و بومی یا غیر بومی زبان های منطقه
تاریخ گذاری کربن ۱۴, جهت تعیین سن نمونههای باستانشناسی، زمینشناسی و آبزمینشناسی استفاده می شود
تاریخ گذاری رادیوکربن بر اساس تجزیه و تحلیل ایزوتوپ کربن رادیواکتیو C-14 است که موجودات زنده در طول زندگی خود از هوا و غذا میگیرند.
تمام موادی که از موجودات زنده سرچشمه میگیرند و حاوی کربن هستند را میتوان با رادیوکربن تاریخ گذاری کرد. حتی برخی از نمونههای معدنی مبتنی بر کربن نیز مناسب این کار هستند. هنگام اندازه گیری مقدار C-14 در یک نمونه با GPC یا LSC، تقریباً به ۱۰۰ میلی گرم از نمونه نیاز است
موجودات زندهای که از کربن برای تنفس استفاده میکنند، در طول حیات دائماً در حال مبادلهٔ ایزوتوپ کربن-۱۴ با محیط میباشند. درچنین موجودی، هنگام زندگی نسبت مقدار این ایزوتوپ کربن به مقادیر دیگر ایزوتوپهای غیر رادیواکتیو کربن مشخص است. زمانی که موجود میمیرد تبادل ایزوتوپ کربن-۱۴ با محیط متوقف شده و این ایزوتوپ کربن آغاز به تغییر و کاهش میکند میزان آن هر ۵۷۳۰ سال تقریباً نصف میشود .
حال با دانستن مقدار ایزوتوپ کربن-۱۴ در هنگام مرگ و اندازهگیری میزان ایزوتوپ کربن-۱۴ فعلی در بدن موجود مرده، میتوان با در نظر گرفتن نیمهعمر این ایزوتوپ، زمان مرگ موجود را تخمین زد.
در علم باستان شناسی , با یافتن مواد آلی واجد کربن(گیاهان , درختان , بقایای استخوان انسان ها و حیوانات و برخی مواد معدنی ) در یک سایت باستان شناسی, و تخمین سن و عمر آنها , می توان قدمت و سابقه تاریخی سایرآثارو اشیا جانبی یافت شده به همراه آن مواد آلی را و کل سایت را دققیقا حدس زد .
وجود کلنی ها و جوامع یهودی در فلات ایران و گرداگرد آن (در قفقاز و ماوراالنهر و عراق ) عملا به مثابه همان مواد آلی حاوی کرن ۱۴ عمل می کند که حداقل با مطالعه زبانشاختی این جوامع پراکنده یهودی , می شود پیشینه تاریخی زبان و گویش , جوامعی گرد و اطراف آنهارا تعیین کرد و تخمین زد .حداقل از دوهزار و پانصدسال پیش که دیاسپور و مهاجرین یهودی , پس از آزادی از بند بخت النصر بابلی , به توسط کوروش هخامنشی , آزاد گشته و در قالب جوامع و کلنی های کوچک و بسته و “گتو” مانند عمدتا پیشه ور و بازاری , در سرتاسر خاورمیانه و بخصوص قلمرو هخمنشی ها و ایران و قفقاز و ماوراالنهر , اقامت کردند که یا اساس شهرهایی را خود پی افکندند و یا عموما در حاشیه شهرهای مردمان بومی , در دجگل محلاتی مخصوص به خود , ساکن شدند !
یهودیان که پیش از مهاجرت در سرزمین خود اسراییل کنونی , به زبان قومی خود عبری از شاخه زبان های سامی صحبت می کردند و متون دینی و ادعیه و مراسم و زبان کنیسه هایشان به این زبان نیز بود , پس از مهاجرت , زبان عبری همچنان به عنوان زبان متون دینی و ادعیه و مراسم و زبان کنیسه هایشان باقی ماند اما به عنوان زبان محاوره در کوچه و در خانه , به زودی کاربردش را ازدست داد و یهودیان مهاجر هر شهر و ناحیه به زبان همان شهر و ناحیه از مملکت میزبان سخن می گفتند .یعنی یهودیان ایران به زبان های پهلوی و پارسی و سپس دری و یهودیان عراق به آرامی و یهودیان اروپا به زبان یدیش(با ریشه آلمانی ) متکلم شدند (این اتفاق برای ده میلیون قبطی مسیحی هم اتفاق افتاده که پس از استیلای اعراب , از قرن چهارده میلادی دیگر فقط به عربی سخن می گویند هرچند زبان متون و کتب و کشیشیان و زبان کلیساهایشان قبطی است . یا پارسیان هند که زبان مادری خود (محتملا پهلوی و نه دری فارسی آنطور که به غلط پنداشته می شود )را ازیاد برده و به زبان مردمان میزبان , زبان گجراتی گپ می زنند !
در ایران نیز تا هجوم اعراب , یهودیان به زبان مردم بومی یعنی پهلوی سخن می گفتند اما پس حجم اعراب و زور یا دلخواه گرویدن مردم به مذهب اسلام , به مرور زمان , زبان پهلوی که زبان دینی زرتشتی و موبدان و آتشگاه ها ی زرتشتی بود و زبان شرک و منتسب به دین منسوخ شده قلمداد می شد , منسوخ و جایش را به زبان فارسی که دین عرب و اسلام را تمثیل گری و نمایندگی می کرد داد .و فرایند “دگرگشت ” زبانی عظیمی حداقل در شرق و مرکز ایران مخصوصا در شهرها(اصفهان و شیراز , همدان و ,,) اتفاق افتاد ! اما این فرایند شامل جوامع یهودی که مذهب جدید یعنی اسلام نپذیرفتند و لجوجانه با تحمل همه گونه باج و جزیه و خرج و آذر و اذیت و تهدد به تغییر مذهب تن ندادند و به دین یهود وفادار ماندند , اتفاق نیفتاد درنتجیه آنان در شهرهایی چون اصفهان و شیراز و همدان و کاشان و …هنوز به زبان قدیم مردم اصفهان و شیراز و همدان و کاشان که گویش هایی از پهلوی است , متکلم هستند .
در ماوراالنهر نیز باینکه اغلب مردمان آن حد و بخصوص سمرقند و بخارا , دگرگشت زبانی را از دری (فارسی ) به ترکی ازبکی تجربه می کنند , جوامع یهودی بخارا و سمرقند هنوز به زبان دری سخن می گویند و مقاومت کرده اند .
در قفقاز نیز , با اینکه پروسه ترکیزاسییون و ترکی شوی منطقه اران یا آذربایجان شوروی و دربند قفقاز قرنهاست که تکمیل شده و اهالی ایرانی زبان آن حدود مسلمان و ترک شده اند اما تنها یهودیان شروان و شماخی و دربند , همچنان به زبان تاتی که زبانی ایرانی است , لجوجانه وفادارند تا آنجا که نام تات عملا با نام یهودی مترادف شده است (حال آنکه در نواحی کوهستانی درمعدود روستاها هنوز تاتی توسط مردم بومی هرچند مسلمان و شیعه , تکلم می شود هرچند نفس های آخر را می کشد ).
در عراق نیز اغلب یهودیان آن سرزمین تا دوره معاصر و پیش از اخراج جمعی به اسراییل , به زبان آرامی صحبت می کنند که پیش ازرتسلط اعراب و اسلام زبان بومی عراق بود ,
در ایران همه یهودیان به گویش های پهلوی پیش از تسلط اعراب و اسلام و همه گیری زبان دری (به غلط فارسی ) صحبت کرده و می کنند . به جز دو شهر که زبان یهودیان اش , کلدانی (گویشی آرامی ) است یکی سنندج و دیگری کرمانشاه . علت آن است که شهر سنندج , شهری نوبنیاد است در دوره قاجار که با رونق گرفتن شهر , یهودیانی عراقی تبار از کشور همسایه عثمانی (عراق کنونی ) که آرامی زبان بوده به این شهر مهاجرت کرده و در محله ای ,کلنی تشکیل دادند .
در کرمانشاه نیز با اینکه این شهر , شهری کهن هست و می باید یهودیان بومی متکلم به گویشی پهلوی , میداشته است اما یهودیان آن شهر با یهودیان سنندج همتبار و همزبان اند و حتی شاید ورودشان همزمان و متاخر باشد . سبب آن است که شهر کرمانشاه در قرون اخیر دو یا سه مرتبه ویران , و خالی از سکنه و سپس در جایی دیگر و نه مکان قبلی بنا شد با مهاجرین و باشندگان و ساکنان جدید ..از این رو محتملا دریکی از این ویرانی ها , یهودیان بومی , به نواحی و شهرهای دیگر کوچیده اند .
این مطلب کوتاه جدا از آنکه نشان دهنده آن است که تغییر مذهب یا تغییر ندادن مذهب , چه اندازه در تغییر هویت یا حفظ هویت اهمیت به سزایی دارد همچنین نشانگر اهمیت کلنی ها و جوامع کوچک اما کهن و باستانی یهودی در محلات شهرهای ایران بخصوص هست که همچون نقش مواد آلی در تاریخگذاری کرب ۱۴ , می تواند به تعین وتخمین تاریخ آن شهرها حداقل در قضیه زبان , کمک بسزا کند مثال ها
الگوی گسترش و شیوع زبان دری و ترکی !
یکی از جفنگیات تاریخی , این ادعای ناسیونالیست های فارس است که زبان های ترکی و عربی به ضرب شمشیر گسترش یافته است لیکن زبان دری فارسی چنین نبوده است
درپاسخ ابتدا باید پرسید که اساسا زبان دری را چه کسانی و چگونه و به چه بهانه و منظوری گسترش دادند؟
نخست اینکه اساسا این اسلام بود که زبان دری را که گویشی مهجور در خراسان (افغانستان کنونی ) از گمنامی بدر آورد وبه عنوان زبانی حکومتی که دین اسلام را تمثیل گری می کرد , برکشید و سپس این حکام و سلاطین ترک و مغول (غزنویان , سلجوقیان , ایلخانیان, تیموریان , مغولان هند , ..) بودند که زبان دری را به عنوان هم زبان و هم زبان حکومتی , تقویت و جایگاه اش را تضمین کردند ! ..یعنی هم زبان منبر و مدرسه و هم زبان تخت ودربار و دیوان و منشی و میرزا وشاعر .. این گروه اخیر که اغلب استیللاگران ترک بودند از غزنویان و سلجوقیان و مغولان ایلخانی و …قبایلی صحراگرد بودند و پیشینه شهری نداشتند و تا اواسط همین آوآخر (اواسط عهد عثمانی ) هیچ وقت به طور جد زبان ترکی یا مغولی خودرا , به نوشتار و کتابت درنیاوردند بگونه ای که زبان حکومتی و منبر و مدرسه و تخت و پایتخت شود .پس اگر بهانه دین اسلام نبود و شمشیر غازیان ترک که بدین بهانه کشورگشایی کنند , زبان دری شهر به شهر و ولایت به ولایت گسترش نمی یافت.
کما اینکه زبان ترکی و زبان عربی , به همین بهانه در این پهنه گسترده از خاورمییانه و آفریقا گسترش یافت و پهن شد و اگر امروز ترکان در سواحل اروپایی اژه و مرمره و اعراب در سواحل جزایر قناری در شمال آفریقا تن به آب می زنند و آب بازی می کنند همه به برکت و صدقه گسترش اسلام است که تا هرکجا سم اسبان غازیان اسلام رسید و شمشیر خونین غازیان مسلمان برید , به پیامدش یا زبان دری فارسی یا عربی یا ترکی, ترویج و تحمیل شد !و یا حتی پشتو و کردی همچنین در کافرستان و بالتستان درشمال هند و پاکستان چرا که قبایل پاتان (پختون یا پشتون ) قرنها بر هند شمالی تاختند و حکومت کردند یا یا منطقه مزوپوتومیا /بین النهرین ( شمال عراق و جنوب ترکیه و شرق سوریه )که قبایل کرد , مردمان بومی مسیحی آرامی , سریانی , و ارمنی آن را یا کشتار کردند یا دین اسلام و زبان کردی را را بر آنها تحمیل کردند .
فقط تنها اختلاف در الگوی گسترش زبان دری(فارسی ) است که با الگوی گسترش زبان ترکی و عربی( وایضا حتی پشتو و کردی) متفاوت بوده است و آن اینکه در الگوی گسترش زبان ترکی و عربی عامل مهاجرت انبوه انسانی که همان قبایل صحراگرد ترک و عرب(غازیان مسلمان ) بوده اند سهم اساسی داشته است اما در الگوی گسترش زبان دری , عامل انسانی نه از لایه یا طبقات اجتماعی قبیله ایی, بلکه اغلب لایه و طبقات شهری و نه به صورت انبوه انسانی بلکه در دسته جات پراکنده و بیشتر خرد و منفرد اما پراهمیت و تاثیر گذار بوده است .
روشن تر آنکه , در هر حرکت کشورگشایی خواه به منظور گسترش و تحمیل دین اسلام و خواه تسخیر و استیلا و حکمرانی ممالک جدید , در این حرکت عظیم انسانی , جدا از قبایل ترک که حکم قشون ولشکر را داشتند, همچنین انبوهی از مردمان و اصناف و طبقات جوامع شهری عمدتا تاجیک و دری زبان تحت نام وزیران و وکیلان و منشیان و میرزا ها و شاعر آن و دیوان سالاران و معماران و بازرگانان و پیشه وران و علما و عرفا و خطیبان و قاریان قران و مدرسین و دراویش و صوفیان و رمالان و گدایان و معرکه گیران و مطربان و رقاصان و مخنثان و امردان و روسبی ها , برده فروشان و نخاسان و ..غیره هم با حاکمان جدید پس از استیلا یا حاکمیت بر امارت جدید , همراهی و مهاجرت می کردند که کلنی اصلی و مرکزی شهر , برگرد امارت را تشکیل می دادند و اینان بودند که نخست ,هم زمان هم میخ و ستون دین اسلام و هم میخ و ستون زبان دری را در شهر و و ولایت جدید و گرد امارت , می کوبیدند و بر می افراشتند و رسمیت می دادند و بالتبع اندک اندک انتشار می یافت و پهن و پهن تر می شد .
از همین رو شما می بینید که در ایران بخصوص در مناطق مرکزی و غرب که اصالتا فارس زبان نبوده بلکه گویش های زبان پهلوی چون گیلکی و تبری و راجی و لری و ..رایج بوده است ,در شهرهایی که مقر حکومتی و امارت نشین شاه یا شاهزادگان بوده مثلا شیراز و اصفهان و تهران و قزوین و همدان و و بروجرد و کرمانشاه و حتی خرم آباد و ملایر و یا منطقه چهارمحال بختیاری چون دهکرد و بروجن , به مرور زمان ,یا زبان اساسا دری (فارسی ) شده است با ته مایه و لحن زبان پیشین شان یا اینکه زبان آنها به شدت تحت تاثیر فارسی قرارگرفته به لحاظ هم واژگان و هم صرف و نحو و گرامر …
از همین رو بود که در گسترش زبان ترکی همیشه الگوی پهن شوی و گسترش زبان ترکی از روستا بود و نه از شهر ! چرا که قبایل ترک اغلب در مراتع و در جوار روستاها مجاور و ساکن می شدند و بالعکس الگوی حرکتی و پیشروی و رشد زبان دری , از شهر و مرکزیت شهر یعنی حول و حوش دربار و گرد امارت بود که شکل می گرفت و گسترش می یافت –
مثلا در نمونه های قدیم در بخارا و سمرقند در اصفهان در شیراز در تهران که با اینکه این شهر ها فارس زبان شده اند ولی روستا ها و شهرستان های اطرافشان لجوجانه هنوز به زبان پیشین صحبت می کنند . دردوره معاصر کرمانشا , بوشهر , آبادان ..
و بالعکس در الگوی ترکی می بینیم که با اینکه گرداگرد باکو همه قریه ها ترک زبان شده بودند ولی باکوی صد سال پیش هنوز تات زبان باقی مانده بود یا تبریز قرن یازده با اینکه همه قریه های اطراف ترک زبان شده بودند ولی هنوز آذری زبان باقی مانده بود ..
البته فراموش نکنیم که بسته به شرایط تاریخی و جغرافیایی , هرچند به ندرت اما گاها زبان ترکی در خارج فلات ایران , به دلایلی همان الگوی زبان فارسی که پهن شوی و گسترش و انتشار از شهر ا دنبال کرده است و نه از حول و حوش و حوالی و حومه و از روستا ! به عنوان مثل الگوی گسترش زبان ترکی (ترکمنی ) در شهرهای کرکوک و اربیل به این صورت بود که با آمارت نشینی ترکان عثمانی در این دو شهر و همراهی کردن آنها از سوی چندین قبیله ترکمن که در محلاات شهر ساکن شدند , شهری هایی که که مردمان بومی اش اکثریت مسحیان آشوری سریانی و اقلیت مسلمان عرب بودند , پس از چند قرن , دیگر غآلب سکنه اربیل و کرکوک یا ترکمن بودند یا ترکمن شده بودند حال آنکه درمقابل زبان کردی که زبان غآلب غازیان مسلمان که همان قبایل کرد بود , از آنجا که جایگاه حکومتی و امارتی , نداشت(حداقل در مرکز بین النهرین نداشت برعکس شمال بین النهرین که امارت نشین های کرد دشت ), االگوی انتشارش از روستا و حومه بود , از همین رو درحالیکه مردم این دو شهر کرکوک و اربیل و حتی دیاربکر آرارام آرام ترکی می شد در مقابل مردمان و قبایل مسیحی آرامی -سریانی -ارمنی روستا های گرداگرد شهرها بدست کردها به تدریج اشغال و مردمان اش مجبوررا مسلمان و بالتبع کرد زبان شده بودند !
زبان میانجی , در مناطقی که پیشتر واکسینه نشده ,پیشروی کرده اند .
دری و ترکی فقط در مناطقی که پیشتر, فاقد زبان میانجی و پشتوانه حکومتی بوده اند , پیشروی کرده اند .
در دانش پزشکی , سد شدن شیوع بسیاری از بیماری های مسری , منوط به پیشگیری آن , باتوسل به عمل واکسیناسیون است که بیماری در بدنی که پیشتر به آن همان نوع ویروس و بلا , مبتلا شده و مصون شده باشد , پیشرفتی ندارد .
در شیوع و گسترش یک زبان میانجی نیز , آن زبان میانجی , فقط در مناطقی پهن می شود وبین مردمان گسترش و رایج می شود که قبلا زبان میانجی دیگری , که جایگاه حکومتی و منبری و بازاری داشته , رایج نشده باشد وگرنه امکان جایگزین شدن زبان میانجی دوم با زبان میانجی اولی به سختی و حتی نا محتمل است
می بینیم که با اینکه ترکان در شرق فلات ایران ظهور کردند و خاستگاه شان شمال مغولستان امروزی است اما همچنان زبان دری در ماوراالنهر (بخارا , سمرقند ) و خراسان بزرگ (بلخ و بدخشان و هرات و مشهد و سبزوار و ..تداوم دارد حال آنکه در جانب شمال و شمال غرب و حتی غرب فلات ایران در آذربایجان و گیلان و همدان و زنجان و قزوین و تا آبیک کرج در دروازه های تهران , زبان ترکی انتشار و شیوع یافته است چر ؟
هرکجا که قبلا زبانی “حکومتی , میانجی گر ,تمثیل گر دین و مذهب ” پا به میدن گذاشته و به قولی آنجا واکسینه شده بود , زبان میانجی جدیدی به سختی و حتی محال است که در آن مناطق شانس پهن شوی و انتشار را یابد و بالعکس در مناطقی که در فلات ایران که نه زبان میانجی فارسی بلکه یکی از صدها گویش کهن پهلوی (چون تاتی و آذری و تالشی و ,,که خود به ده ها گویش و لهجه نامفهوم برای یکدیگر تقسیم شده ) وجود داشته , زبان ترکی به سهولت جایگاه زبان میانجی را یافته و جایگزین آن زبان های کهن که ده ها گویش نامفهوم برای یکدیگر تبدیل شد بوده , مبدل گشت
می شود گفت که با سقوط ساسانیان و مذهب زرتشت و تضعیف زبان پهلوی , تقریبا به طور کم و بیش همزمان , به مرور زمان و گام به گام , از دو سو , زبان دری از شرق و زبان ترکی از شمال غرب, این دو زبان از دو سو , عرصه را برزبان های بازمانده از زبان های پهلوی اشکانی و ساسانی , هر روز , تنگتر و تنگتر کرده و می کنند و زبان دری تا مرکز و جنوب فلات ایران زبان های پهلوی تبار را از میدان بدرکرده و جایگزین آنها شده است و از سوی شمال و شمال غرب , زبان ترکی تا زنجان و قزوین و هشتگرد و دروازه های تهران پیش رفته است و زبان های پهلوی تبار آن حدود را از سد راه برداشته و خود جایگین آنها شده است .
یعنی نه دری فارسی توانسته است که گویشوران زبان ترکی در آذربایجان و زنجان و قزوین و فارسی زبان کند علی رغم حکومتی بودن این زبان در این یک قرن گذشته و حمایت همه جانبه رادیو و تلویزیون و نشریات و آموزش اجباری زبان فارسی در مدارس و دانشگاه و … و نه همچنین زبان ترکی در مناطق اصالتا تاجیک (فارس ) و دری زبان (فارس زبان ) هرگز پیشرفی داشته است بلکه این دو زبان , فقط و فقط گویشوران و سخنوران اصیل بومی فلات ایران که پهلوی زبان بوده اند, و زبان و فرهنگ و هویت شان , بی دفاع و فاقد هرگونه حمایت و متولی است و بدون تریبون و رسانه و اند , را هدف توسعه طلبی خود قرار داده اند .
زبان مرگی
مرگ تدریجی زبان “زبانمرگی “
تا پیش از دوره معاصر وطرح پدیده دولت -ملت و ظهور ناسیونالیسم فارس و ترک و عرب و کرد و پشتو و این و آن ..وظهور پدیده زبان رسمی و امر اجبار آموزش و پرورش همگانی وگسترش رسانه هایی به زبان رسمی چون رادیو و تلویزیون و غیره , بی گمان ,احتمال بقا و حیات همه زبان ها ی بشری, نزدیک به صدر در صد بود و همه زبان ها من جمله زبان هایی با سخنوران چند هزار نفری , حتی , همچنانکه از هزاران سال پیش تا به روزگار ما رسیدند و دوام یافتند , این شانس را داشتند که همچنان درآینده به بقا و حیات خود ادامه دهند اما پس از ایجاد نظام های ناسیونالیستی دولت ملت , که تاکید اش بر یکسان سازی فرهنگی قومی و زبانی است هیچ زبانی به جز زبان حکومتی شانس بقا را ندارد مگر جایگاه رسمی در ارگان های دولتی محدوده خود حداقل , در مدارس , در رادیو و تلویزیون و مطبوعات و شبکه های مجازی پیدا کند وگرنه برق اسا رو به نیستی خواهد رفت
چرایی لزوم دولتی شدن زبان لری ؟
چرا مقام دولتی و اداری یافتن زبان مادری و تدریس اجباری آن , شرط بقای زبان است و لزوم هست و لازم است ؟
تا پیش از ظهور پروسه دولت-ملت ایران در دوران پهلوی ها , در ولایت بختیاری , در مناطقی چون چهارمحال و فریدن ,که از تنوع قومی ارمنی و گرجی و ترک و لر برخوردار بود , ازانجا که حکومتگران بختیاری بودند , زبان میانجی بین قومیت ها , لری بود و نه فارسی! چرا که نه فقط به جهت آنکه منطقه فاقد نفوس قآبل اهمیت تاجیک ( فارس زبان) بود ,بلکه آن زمان هنوز نظام دولت -ملت و اندیشه ناسیونالیسم ایرانی فارس محور و شعار یک دولت یک ملیت یک زبان , شکل نگرفته بود و طبعا درهر ولایت زبان میانجی و حاکم , زبان حکومتگران همان منطقه و اکثریت آن ایالت و ولایت بود و ازآنجا که حکومتگران محلی و مردم محلی لر بودند , قاطبه مردم اعم از بومی و مهاجر , زبان میانجی شان برای تبادل و گفتگو , طبعا لری بود(جدا از آنکه پوشاک و موسیقی همگی نیز لری بود ) و من به شخصه بارها ترک ها و گرجی ها و ارمنی های کهن سال و میان سال بسیاری دیدم که با لحن و اکسن ترکی و گرجی و ارمنی , به لری بختیاری صحبت می کردند ( از جمله همچنانکه سالها پیش , در فیسبوکم نوشتم خاطره ام ازآقای گوگوش , ارمنی فریدنی , از همکاران پدرم بود که لری بختیاری را با لحن ارمنی بریده بریده ,اما بسیار صحیح و شیرین صحبت میکرد (آن موقع از نظر ما بچه ها این طور به نظر میرسید که لحن لری صحبت کردن گرجی ها و ارمنی هاو ترک های ی فریدن به لحن صحبت کردن آن شخصیت بدبین در کارتون گالیور , آنجا که می گفت :من میدونم ! ما آخرش فلان میشیم , بیسار میشیم!! شباهت دارد ؟! از همین خاطر به شوخی آن طرز صحبت کردن را سبک لری” لی لی پوتی” میگفتیم )
حتی در مناطقی که جمعیت لرها غالب نبود اما حکمرانان محلی لربودند , ازانجا که خوانین با مردم بختیاری و سایر رعایا فقط و فقط به زبان مادری خود صحبت می کردند واگرچه علاوه بر فارسی به زبان های چون فرانسه هم آشنا بودند اما فارسی را روان نمی توانستند صحبت کنند چرا که در پیش “ملا لری ” ها یا همان مکتب لری و محلی , سواد آموخته بودند و فارسی را با لحن لری و آمیخته بالری صحبت می کردند و حتی آمیخته با لری می نوشتند (اگر دست نوشته ها , کتاب ها و دفتر خاطرات و سفرنامه های خوانین و بی بی های بختیاری , را مطالعه کنید , متوجه سبه ادبیات فارسی لری آنان می شوید منجمله کتاب های خاطرات اسکندرخان عکاشه یا سردار مریم یا حسینقلی خان خطیری و غیره ..).
که داستان نخست وزیری صمصام السلطنه بختیاری و اعتراض کتبی برخی سیاسیون فارس زبان هم عصر وی به او ,که نخست وزیر مملکت ایران , که صمصام باشد , چرا نتواند فارسی را روان و درست صحبت کند , مشهور و مسند است .
از همین جهت , منشی ها و میرزا بنویس ها و معتبرین محلی که لرهم نبودند , لری را فراگرفته و با خوانین به لری صحبت می کردند (من جمله دو تن از برادران روح الله خمینی یعنی سید نورالدین هندی و سید مرتضی پسندیده که در دستگاه امیر مفخم بختیاری , حاکم خمین و پیرامون آن , پیشکاری ومنشیگری و وکالت می کردند و به سبب همین نزدیکی به بختیاری ها هم بعدها سید نورالدین هندی بخصوص , مورد غضب رضاخان قرار گرفت , هردو به خوبی به لری مسلط بودند و صحبت میکردند (درمطلبی پیرامون خانواده مادری ام , پدربزرگ ام و دو برادرش کوچکترش که از جنگجویان و شرکت کننده گان در قیام مشروطه بودند و کوچکترین برادر پدربزرگم که در التزام و معیت امیرمفخم بخیتاری , از همان جوانی در خمین, ساکن و متأهل و ماندگار شد در منطقه امیریه (منتسب به امیر مفخم و جایگاه قصر امیر مفخم که بعد از سرکوب بختیاری ها در عهد رضاشاه , تغییر نام یافته به شهابیه موسوم شد ) جداگانه مطلبی خواهم نوشت و به این موضوع هم (لرهای بختیاری خمین و اطراف اش که غالبا چالنگ و سرلک اند و روابط خاندان خمینی و بختیاری ها , قتل پدر خمینی به دست بختیاری ها و غیره اشاره خواهم کرد )..
…
با شواهدی که برشمردیم و از همین جهت, زبان لری , دردوره اقتدار خوانین بختیاری مخصوصا , پیش و پس از مشروطه , از آنچنان پویایی و آنچنان اهمیتی برخوردارشد که حقیقتا یک شبهه رنسانی در دایره زبان لری , گویش بخیری شد آنچنانکه خوانین بختیاری خود از نخستین گویندگان اشعار لری شدند و میرزاها و منشی های لر (ملالری ها )برای تقرب به حکومتگران منطقه و در مدح آنها شعر لری می سرودند و به خواهش آنها اشعار و قصاید لری می خواندند و لری چنان مروج و مقبول و خواستار داشت که دیوان لری می نوشتند .
اولـین آنهـا حسـینقلی خـان ایلخانی با تخلص سیاره است. که طبق بررسی ها ,نخسـتین کسـی اسـت کـه بـه لری , گـویش بختیاری شعر دارد. او در سال ۱۲۶۷ ه. ق. و در دورۀ ناصرالدینشاه، ایلخانی بختیاری بوده است. از اشعار معروف او این سه بیـت نقـل شده است
دونی ز چه ری نزیده افتو ؟ یارم نوریستاده از خو !
ِمو با دل تنگ تی تو آیوم تو بنگ ایزنی که های کری رو
آبروی تو ور همه خلق دادم مو نشون که هی مه نو
همزمان با صدارت و نخست وزیری صمصام السلطنه بختیاری ,ملا زلفعلی کرونی متخلص به مجرم , ظهور کرد که لری نویسی و لری سرایی به حد علای زمان خود رساند و “مناجات نامه”” و حدیث کساء” را به لری سرود و نوشت که چاپ سنگی نخست آن نزدیک به صدسال پیش در اهواز ازسوی ناشر شوشتری به نشر رسید ! از این بزرگوار اشعار پراکنده زیادی باقی و بین مردم بختیاری رایج و زبانزد است . نقل قول است که در عنفوان پیری , به پاس سرود شعری لری در مدح صمصام السلطنه , صدراعظم به وی مبلغی و همچنین عصایی گرانبها و قیمتی , تحفه فرستاد !
درست به فاصله پس از وی , دوتن دیگر از سرایندگان مشهورشعر لری بختیاری ظهور کردند که دو برادر داراب افسربختیاری و مهراب بختیاری از خانزادگان و اعیان زادگان لربودند که منظومه بلند لری ” همیلا ” داراب افسر , که مناظره ای عاشقانه بین پسر لر و دختر فارس است که مشهورو زبانزد همه بختیاری هاست و و کتاب ایشان در اغلب خانه های بختیاری ها موجود بود و هست .(بعدها آقای دانشور نامی ؟ ازبختیاری ها , در تقابل با این کتاب, منظومه عشق پسر فارس (که گویا یک نظامی بوده به دختر را به لری سرودند )! همچنین منظومه لری دیگر داراب افسر بختیاری یعنی “جدل لر با خدا ” که با این یکی , نه تنها بختیاری ها که دیگر همتباران لر هم آشنا هستند و بسیار مشهور است .
منظومه لری دیگر داراب افسر بختیاری , که به نظرم از مهمترین , آثار ایشان است ,منظومه و اثر نمایشنامه ای” تیارت»یا همان « تئاتر »که به « رستاخیزمسجدسلیمان» معروف شد. که تقابل لر با مدرنیته است و البته مفهوم ” استعمار” که اولین مفهومی است از مدرنیته که لر و مرم لر و سرزمین لرها با آن آشنا می شود به واسطه صنعت نفت و بهره جویان و کارفرمایان استعمارگر خارجی اروپایی (انگلیسی ) و استعمارگر وطنی( فارس / تهرانی / اصفهانی / یزدی.. و دولت مرکزی )..
یادآوری کنم که اشعار لری داراب افسر , چنان همه گیر بوده که وارد ادبیات عامه و ترانه ها و موسیقی معاصر بختیاری نیز شده است .
و بالاخره پژمان بختیاری که آخرین حلقه از این سلسله است , چرا که همزمان است با اوجگیری اندیشه مرکزگرایانه ناسیونالیسم ایرانی فارس محور وافول اندیشه هویت گرایانه قومی و بومی گرا لری ,که همگی نخبگان قومی درآن برهه زمانی عهد پهلوی اول و دوم , چنان جذب ملی گرایی ایرانی مرکزگرای فارس محور شدند که اساسا اندیشه و تمایلات هویت گرای لری و بومی قومی خویش را یاسرکوب کرده یا به کناری نهاده به فراموشی سپردند و تمام و کمال و باتمام وجود ذوب در ملی گرایی ایرانی مرکزگرای فارس محورشدند و توجه به زبان مادری رو به افول نهاد ! و این در آن برهه زمانی , نه تنها مختص نخبگان ما لرها که در دیگر اقوام نیز اتفاق افتاد ( همچنانکه ما همزمان در خطه شمال علی اسفندیاری را داریم که ابتدا با رگه های گرایش های قومی , اندیشه قوی بومی گرایانه ظهور کرد .با انتخاب تخلص شعری مازندرانی(نیما , نیماور سپهبد طبرستانی ) و فامیلی به زبان مازندرانی (یوشیج ) و اشعاری که اتمسفر مازندران را توصیف می کرد و سرشار از واژگان کلیدی طبرستانی بود که حادثه ایی تاریخی و بی نظیر بود پس از هزارسال از فروپاشی حکمرانان و اسپهبدان مازندرانی و افول ادب و فرهنگ طبرستانی که قدمت کتابت به این زبان , با اثاری چون قابوس نامه و مرزبان نامه و حتی ترجمه قران به این زبان زبان در هزارسال و اندی قبل,از قدمت زبان دری(فارسی ) هم فراتر , فراتر می رفت. اما با ظهور ملت -دولت مدرن . برپایه ناسیونالیسم فارس محور و مرکز گرای ایرانی در آن بحبوحه , همهگی نخبگان قومیت های ایرانی را به ناگاه از توجه به زبان مادری شان , بازداشت و همه توجه را را به زبان حکومتی, به ناچار معطوف داشت .
پژمان بختیاری به جز چند غزل به لری , هرچند بسیار زیبا , دیگر شوربختانه به لری شعری نسرودند و همه زندگانی خود را معطوف به شعر به زبان فارسی کردند . مرحوم پژمان بختیاری که ملی گرای دو آتشه ای بود سراینده این شعر معروف فارسی است که بیت آخر عصاره و چکیده و ماحصل تربیت استثماری ناسیونالیسم مرکز گرا فارس محور ایرانی است :
اگر ایران به جز ویران سرا نیست
من این ویران سرا را دوست دارم
اگر تاریخ ما افسانه رنگ است
من این افسانهها را دوست دارم
نوای نای ما گر جان گداز است
من این نای و نوا را دوست دارم
اگر آب و هوایش دلنشین نیست
من این آب و هوا را دوست دارم
اگر “بر من ز ایرانی رود زور”
“من این زور آزما را دوست دارم”!؟
و ازین پس با قدرت گرفتن و تثبیت شدن سیاست های مرکزگرایانه حکومت پهلوی ها , عملا شما از بدو تاسیس حکومت پهلوی اول و دوم به اینسو تا دوران اخیر خود ما , در مقایسه با دوران پیش از آن , شما نه تنها هیچ شاعر و ادیب لر و توجه به زبان مادری نمی بینید بلکه در مقایسه با دوران قاجار و مشروطه و اوایل پهلوی اول , شما هیچ شخصیت سیایی و سرشناس و معتبر لرو هیچ لری که سرش به تنش بیرزد , را ندیدید و نمی بینید !!؟؟
llllllllllllllllllllllllllllllllllllllllllllllll
که این خود یکی از عواقب و پیامدهای متمرکز کردن قدرت سیاسی واقتصادی وفرهنگی , فقط در مرکز ایران و شرق ایران است که عمدتا تاجیک (فارس زبان ) اند چرا که ملی گرایی مرکزگرای ایرانی درحقیقت همان ناسیونالیسم فارس بوده و هست و نه چیز دیگر …
در دیگر ممالک گرداگرد ایران نیز که همچون ایران در این یک قرن اخیر برپایه ناسیونالیسم قومی خودشان , دولت -ملت مدرن بنا کرده اند همچون ایران(ترکیه , عراق و افغانستان , ازبکستان , آذربایجان , تاجیکستان , ..) , نیز,همه قدرت سیاسی ,اقتصادی ,فرهنگی , در مرکزیت و حول قومیت برکشیده خودشان و زبان برگزیده خودشان , متمرکز بوده و هست و همچون ایران با توسل به نظام آموزش اجباری زبان حکومتی در آموزش و پرورش و دانشگاه و رادیو و تلوزیون و ..زبان عربی یا ترکی, ازبکی , آذربایجانی , پشتو یا فارسی را بر دیگر قومیت های محدوده ممالک خود ,به اجبار تحمیل کردند بدون آنکه در کنار زبان حکومتی , شانسی برای آموزش و ترویج زبان مادری دیگر قومیت ها و ملیت ها باقی گذآرند .
آنچنانکه در ازبکستان که سمرقند و بخارای آن , مهد زبان دری (فارسی ) و به اصطلاح خاستگاه پدر شعر فارسی “رودکی سمرقندی” است , مردمان شهرهای بخارا و سمرقند , به سختی قادرند زبان مادری شان را صحبت کنند ! مگر در کوهستان های دورافتاده که از مدنیت و توسعه دور افتاده اند ! در شهرهای بخارا و سمرقند , نیز فقط پدربزرگ ها و مادربزرگ ها , می توانند خوب تاجیکی (فارسی ) گپ زنند ! جوانان و نوجوانان یا نمی دانند یا شرم می کنند یا هم اگر صحبت کنند , پنجاه , شصت درصدش , چه لغات و چه صرف و نحو , به ترکی ازبکی آمیخته هست .
من گزارشی ویدویی را از تاجیکان ازبکستان می دیدم که شرح می داد دربخارا که مهد زبان دری فارسی است , در این چند ساله ,به همت و اصرار چند تن نخبه تاجیک , دولت ازبکستان , به باز کردن مدارس تاجیکی اجاره داد اما با کمال تعجب , هیچ پدر مادر تاجیکی , فرزند خودرا به این مدارس برای آموزش زبان مادری خود نفرستاد !!؟ و مکاتب خالی مانده و دوباره تعطیل شد .
چرا ؟ چون تاجیکان به عنوان شهروندان ازبکستان , آینده ایی برای برای فرزندشان که به فارسی آموزش می دیدند , درامروز و فردای ازبکستان نمی دیدند ! آینده ای و پیشرفت کاری ! ازجهت پیشرفت کاری درآینده وتعامل با جهان, آتیه ای برای فرزندان خود که به زبان فارسی در ازبکستانی که زبان رسمی اش ترکی ازبکی است , نمی بینند ! حد آخرش آنکه در تاجیکستان که کشور به مراتب عقب مانده تری از ازبکستان توسعه یافته است , کاری پیدا کنند یا در افغانستان عقب مانده تر از تاجیکستان یا در کشور واپسگرا ی جمهوری اسلامی ایران ! که برای یک جوان تحصیلکرده در ازبکستان مدرن سکولار , تصورش هم کابوس خوفناکی است ! حال آنکه با آموزش ترکی ازبکی , جوانان سمرقندی و بخارایی , حداقل می توانند با ده بیست مملکت ترکی زبان مدرن , تماس گرفته , و آینده بهتری برای خود جستجو کنند ! بخصوص در ترکیه اروپایی , که اینجا حتی درخود اروپا , جمعیت میلیونی ترک ها و موسسات و شرکت های ترکی فراوان است و شما در هر سازمان و اداره و بانکی , در هرکجای اروپا ,که رجوع کنید در دستگاه های خودکار جهت راهنمایی , یکی از چند زبان انتخابی در کنار انگلیسی و آلمانی و فرانسه , البته زبان ترکی است! کجا دردنیای مدرن , این زبانی که تاجیکی یا دری یا فارسی خوانده می شود , از این منزلت و جایگاه برخوردار است ؟!
والدین سمرقندی و بخارایی , با نفرستادن فرزندانشان به مکاتب زبان فارسی تاجیکی , عملا زبان فارسی را ” زبان به درد نخوری ” دانستند که در جهان مدرن امروزی نسل جوان و آینده کاری و پیشرفت جوانان شان نه تنها امتیازی نیست بلکه مانع است از این رو حتی در خانه هم با فرزندان خود به ازبکی صحبت کرده و می کنند ! این دقیقا همان کاری است که ما لرها و دیگر غیرفارس زبان ها در ایران, با فرزندان خود می کنیم !یعنی به زبان مادری با آنها صحبت نمیکنیم تا مگر زبان فارسی را که زبان حکومتی و رسمی است را بهتر فرا بگریند تا آتیه ای بهتر از ما , داشته باشند !! حال اینکه در سمرقند و بخارا که مهد زبان فارسی است از آموختن زبان فارسی به فرزندان خود ابا و پرهیز دارند تا مبادا آینده کاری آنها آسیب ببیند ! نه تنها در آنجا که حتی در خود تاجیکستان که زبان حکومتی فارسی (تاجیکی ) است , کسانی که سرشان به تن شا بیرزد , نه فارسی که روسی صحبت می کنند وفقط مردم دهات و بیسوادند که فارسی گپ می زنند, جوانان بخصوص تحصیلکردگان , روسی می آموزند و روسی صحبت کردن فخر است چرا باتصلت بر زبان روسی , آینده بهتری پیش روی خود می بینند !
من حتی پا را فراتر نهاده و سرگشاده و رک و راست به شما می گویم که این نه تنها در سمرقند و بخارا و تاجیکستان , بلکه حتی در ایران در شهرهایی فارس نشینی چون تهران و اصفهان و یزد و مشهد و شیراز, هم اگر همین امروز , والدین و اولیا و پدران و مادران فارس , را مخیر کنند که بین زبان فارسی و انگلیسی و آلمانی یا فرانسه , فقط یکی را برای تدریس کل دوران آموزشی فرزندان خود انتخاب کنند , انتخاب اکثریت این پدر و مادران فارس و فارس تبار , بدون شک زبان فارسی نخواهد بود ! وکسی از زبان فارسی حداقل برای آموزش کل دوران آموزشی فرزندانش که آتیه و آینده او را رقم می زند , بی گمان استقبال نخواهد کرد ! پس این اجبار و الزام حکومتی بوده است که ما آحاد مردم ایران از فارس و لر گیلک و بلوچ و ترک و عرب , به ناچار تن به آموزش زبان دری , به عنوان زبان کل دوران آموزشی از مدارس تا دانشگاه , داده ایم .
شاهد و گواه آن جمعیت میلیونی دیاسپورا و مهاجرین ایرانی خارج کشور در اروپا و امریکا و استرالیا است که با یقین به شما میگویم و مشاهدات خودم شاهد مدعای من است که تقریبا بالای ۹۰ درصدشان به فرزندان خود در خارج از ایران نه تنها فارسی را آموزش نداده و نمی دهند بلکه به عمد از یادگیری فارسی توسط آنها هم سخت جلوگیری کرده و می کنند چرا که معتقدند نه تنها فارسی دیگر بدرد شما نمیخورد بلکه مانع یادگیری زبان کشور میزبان ( انگلیسی و آلمانی و فرانسه و سوائدی و دانمارکی و ..) می شود و حتی به اینکه فرزندانشان اصلا نمیتوانند فارسی صحبت کنند یا فارسی را با لهجه اروپایی -آمریکایی صحبت می کنند , از صمیم قلب لذت می برند ! بخش عمده ایی از پدران و مادران چنین فرزندانی , همین ناسیونالیست ها و ملیگرایان دو آتیشه ایرانی و آریایی گرا و پارسی گرا اند که در مدیا و رسانه ها ی خارج کشور در مدح زبان فارسی به عنوان عامل وحدت ایرانیان , داد سخن داده و بسیار متعصب اند .! گل سرسبد این جماعت نوادگان شاهنشاه آریامهری , فرزندان رضا پهلوی اند که توان صحبت کردن به فارسی را ندارند و به سختی دو کلام و بالکنت و با تمرین قبلی صحبت می کنند !یعنی فرزند شاهنشاه آریامهری , کسی پدرش و پدربزرگش , آموزش اجباری زبان فارسی را بر من لر و شمای فارس و آن بلوچ و تالش و گیلک و ترک , ..تحمیل کرد , خود در خارج از آموزش این زبان به فرزندانش خوداری کرد !؟
به قول شاعر :تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل !
تدریس به زبان مادری الزامی است چون تدریس به زبان فارسی الزامی شده است .
قبلا , نه آن(زبان حکومتی ) و نه این(زبان مادری ) , تدریس عمومی و سراسری شان و آنهم تا تا سطوح بالا در بین جوامع الزامی, همگانی و اجباری نبود مگرفقط برای عده قلیلی تحت نام طالب و طلبه مکاتب دینی , که درهرجامعه,عده ای انگشت شمار و لایه ای نازک بودند , که اکثرعلما و شعرا و منشی های پارسی گو و دری نویس , فارغ از آنکه اصالتا تاجیک بودند(رودکی , مولانا ) یا نبودند(خاقانی , نظامی , سعدی , حافظ ), ازین لایه برمی آمدند .
تبعا حال که آموزش سراسری آن یکی(زبان حکومتی ) الزامی است و تبعا با الزامی شدن اش , از مزایا هایی برخوردار شده که آن دیگری(زبان های مادری ) برخوردار نیست , درنتیجه کفه ترازو به نفع آن یکی پایین رفته , توازن طبیعی برهم خورده , و احتمال به حاشیه راندن و منزوی شدن و در نهایت زوال و انحطاط زبان های مادری دیگر , صد درصد است, برای بقای زبان های مادری , که عمدتا نیز زبان حکومتی نیستند , باید چاره ای اندیشید. چرا که ازانجا که والدین و خود دانش آموزان , آتیه ای در آموزش زبان مادری نمی بینند , بخت و اقبال و استقبالی برای فراگیری زبان مادری , به هیچ وجه متصور نیست , پس چاره در ان است که آموزش زبان مادری درکنار آموزش زبان دولتی , در هرجغرافیای قومی ,همگانی و الزامی شود .آنچنانکه در ممالک چند قومیتی و چند زبانی , چون هندوستان , پاکستان , چین , فدراتیو روسیه , سویس و غیره چنین است همچنانکه در هند , که پهناورترین دمکراسی جهان است درهرایالت درکنار آموزش زبان انگلیسی و هند , زبان قومی مردم آن ایالت , نیز آموزش داده می شود(نزدیک به پنجاه زبان ) ومشکلی نیست چرا که کودکان از عنفوان طفولیت تا نوجوانی , توانایی یادگیری چندین زبان را همزمان دارند یا در کشور چین که به عنوان مثال ایغورها هم خط و هم زبان خودرا درکنار زبان حکومتی , تا مقطع بالا آموزش می بینند .
وگرنه درغیر اینصورت, زبان های مادری , حتی با جمعیت های میلیونی , پس از چندی رو به افول و انحطاط خواهند نهاد . یعنی نخست مردم دوزبانه می شوند که این خود آغاز و شروع آسمیلاسیون و مرگ زبانی است .سپس زبان مادری موردهجوم واژگان و اصطلاحات زبان رسمی قرار میگیرد و سپس حتی صرف و نحو و گرامر و جانساخت و ژرف ساخت زبان , متاثر زبان رسمی می گردد واز درون فاسد می شود و کم کم در حد یک نیم زبان , گویش و سپس لهجه کمرنگ می گردد (همین شیوه گفتاری لری که ما هم اکنون در زبان بلاگر های اغلب جوان لر یا کاربرها در اینستاگرام و یوتوبر ودیگر شبکه های مجازی می بینیم که اغلب جوان و هویت گرا اما زاده شهر و ناآشنا به زبان لری اند و زبانی درظاهر لری اما سخت متاثر از صرف و نحو و گرامر و لغات فارسی را مروج اند و تبلیغ می کنند )که همان تتمه واژگان اصیل و صرف و نحو و گرامر صحیح و دست نخورده زبان لری در گفتار باقیمانده سخنوران لر را هم به تاراج میدهد و مخدوش می سازد )
………………….
امروزه روز زبانی که پشتوانه ملی اقتصادی سیاسی نظامی , اعتباری پشت اش هست و آتیه دارد , مورد استقبال است
پس به زبان هایی چون لری و حتی فارسی و ..باید یارانه و سوبسید داد تا مگر روی پا بایستند ..
امروزه روز زبانی که پشتوانه ملی اقتصادی سیاسی نظامی , اعتباری پشت اش هست و آتیه دارد , مورد استقبال است
پس به زبان هایی چون لری و حتی فارسی و ..باید یارانه و سوبسید داد تا مگر روی پا بایستند ..
اشاره به تعدد زیاد زبان های ایرانی مرکزی (…) که فارسی حکم زبان میانجی را برای آنها پیدا کرده است و اگر فارسی نبود بی شک ترکی جایگزین به عنوان میانجی بین آنها و سپس جایگزین همه آنها می شد کما اینکه در آذربایجان و تالش و جمهوری آذربایجان میانجی و سپس جایگزین همه زبان های بومی آن مناطق وسیع گردید ..
در گذشته به جز عصبیت های اعتقادی و دینی و مذهبی در عموم عوام که سخت همه گیر و عمیق بوده شما هیچ اشاره ای به عصبیت و تعصب فرهنگی به خصوص به مقوله زبان و تعصب زبانی نمی بینید .در همه تواریخ و کتبب فارسی از گذشته ,از نویسندگان و شاعران و فارسی زبان ,در محدوده سغد و خوارزم و گیلان و آذربایجان و شما هیچ شکوه و شکایت و تاسف و واکنش از تهدید به زوال و انقراض زبان مادری و متروکی و افول و انحطاط زبان های بومی و جایگزین شدن اش با زبان دری (فارسی ) یا ترکی یا عربی نمی بینییند و نمی شنوید .
چراکه اساسا چنین احساسی نسبت به زبان , به نظر می رسد احساسی مدرن و امروزی و مربوط به بشر متمدن و مدرن به مفهوم امروزی است همچون مقوله هایی چون حقوق بشر , حقوق حیوانات , حقوق زن , حقوق اقوام , احترام به عقاید و باباورهای دیگر مردمان و …