زاگرس و البرز؛ ریه های تنفسی /فرهنگی/مذهبی/قومی/اجتماعی و انسانی فلات کویری و خشک ایران !

بئوار الیما

جنگلهای آمازون به منزله ریه های تنفسی کره زمین است که بیشترین اکسیژن در کره زمین , محصول این جنگلهاست .
همچنین کوهستان ها و جنگل های البرز و زاگرس نیز به معنای ریه های تنفسی فلات کویری و خشک ایران است . اما نه فقط ریه تنفسی اکسیژن طبیعی بلکه ریه های تنفسی فرهنگی , اجتمایی مذهبی که فرهنگ تسامح و تساهل نسبت به زنان , کودکان ,اقلیت های دینی/مذهبی/قومی و حتی حیوانات و همچنین بردباری وبرابری دینی /قومی / جنسیتی را به مناطق خشک و کویری و متعصب و افراطی و دین زده فارس نشین کویر مرکزی و شرق فلات ایران , صادر کرده و عامل بالانسی بوده برای مقاومت در برابر توسعه فرهنگ ستیزه گر و دگر ستیز و افراطی قومی مذهبی مناطق عمدتا فارس نشین کویر مرکزی که بر ایران کاملا حاکم نشود !


بنده در مقاله ای شرح دادم که همانطور که بیشترین دلیل موفقییت مدرنیته گرایی کمال آتاتورک ( البته منهای دمکراسی ) مدیون اقلیت قومی مذهبی۲۰ میلیونی تسامح- تساهل گرای علوی های ترکیه بود که دولت سکولار جمهوری ترکیه را یاری داد تا عنصر سنی سلفی گرا , به عقب بنشیند و راه برا ی مدرنیته باز شود. در ایران نیز اگر مدرنیته در ایران رشد کرد و دوام آورد نسبت به مثلا افغانستان , جدا از ثروت نفت لرها که عامل مادی مهمی بوده که مدرنیته و تجدد را به جلو هل داده , اما این فرهنگ متعادل و غیر شریعت گرای اقوام زاگرس نشین و البرزنشین بود که راه را برای توسعه و تجدد فرهنگی , اجتماعی , مذهبی ایران معاصر باز کرد, هرچند خود این قومیت ها و این مناطق از توسعه و رفاه مادی در سیر این روند بهره ای نبردند و بر عکس این مناطق فارس نشین مذهب گرا و شیعه افراطی حاشیه کویر مرکزی و شرق ایران بودند که از بیشترین فایده مادی و توسعه اقتصادی در دوره مدرنیته پهلوی ها ,بهره بردند و در عین حال بیشترین مقاومت و ستیزه جویی را نیز درمقابل مدرنیته فرهنگی و اجتماعی آن نظام نشان دادند تا بالاخره هم اسباب انقلاب ۵۷ را همین ها فراهم کردند هرچند که بیشترین بهره را از توسعه صنعتی و رفاهی آن نظام برده بودند !

  • از کوزه همان تراود که در است !
    فلات ایران , از حداقل هزار سال پیش, متشکل بوده و هست از دو اقلیم کاملا ناهمگون و متفاوت جغرافیایی , سیاسی , زبانی , فرهنگی , دینی , مذهبی ..
    یکی “جبال” فلات ایران ؛ شامل رشته کوهستان های زاگرس و البرزو قومیت های غیر فارس : لر و گیلک و تالش و مازنی وتات , اورامی,, وسورانی و.. مردمانی کشاورز و یا نیمه کوچرو که استقلال , زبان و فرهنگ و باورهای هزاران ساله پیش از اسلام خویش را در سایه و پناه این کوهسار های نفوذ ناپذیر , هنوز کم و بیش پاس داشته اند .چرا که زبان و باورها (دین و جهانبینی ) , فرهنگ و استقلال نسبی شان , به سبب دوری و دور از دسترس بودن , کمتر دستخوش و تحت تاثیر حاکمیت مرکزی دینی سیاسی بوده که اغلب مقرش در نجد فلات ایران واقع بوده, یا مشروعیت و اعتبار ش را از آن جغرافیا و آن فرهنگ اخذ می کرده است..
    دیگری “نجد” کویر فلات مرکزی و شرق ایران که عمدتا ساکنان اش قومیت فارس(تاجیک) و یا دری زبان اند و عموما اقلیمی کویری , نیمه خشک و جلگه ای در مرکز و شرق ایران : اصفهان , قم , یزد کرمان , خراسان.. است و مردمانش بیشتر شهری اند و پیشه ور و بازاری منش … این حوزه از فلات ایران ,,عملا دنباله حوزه جغرافیایی و فرهنگی, دینی ,مذهبی شرق خود :افغانستان و تاجیکستان امروزی و شهرهای هرات و کابل و غزنی بخارا و سمرقند .. است که بیشترین تعداد فارس ها ( تاجیک های دری زبان )را در خود جای داده است .
    تا صد سال پیش که در خاورمیانه مفهومی از ملیت و ملت و دولت – ملت مدرن وجود خارجی نداشت و دولت مطلقه مرکزی و زبان واحد و دولت واحد و ایده ولوژی و ملیت واحد مفهومی نداشت, در فلات ایران نیز , منطقه نجد, هرگز بر جبال زاگرس و البرز مسلط نشده بود و والی ها ی ایالات لرستان و گیلان و تبرستان واورامانات و .. نیمه مستقل و گاه مستقل , با فرهنگ و زبان و اخلاقیات و سنن قومی خود مستقلانه و یا نیمه مستقلانه باقی بودند و چندان اشتراکی در امور سیاسی , حکومتی , فرهنگی , مرکز و مردمان تاجیک فارس زبان نجد نمی جستند , از همین رو در طی هزار چند صد سال ۱۴۰۰ تاریخ ایران بعد اسلام . شما کمتر لر یا یا گیلک و تالش و اورامی و مازندرانی شاعر فارسی یا ادیب و سیاستمدار و وزیر در دیوان فارسی می توانید بیابید چرا بسیاری از این ایالات به زبان و فرهنگ خود دیوان و ادبیات و مکتوبات و سنت ادبی داشتند نه به فارسی .. منجمله مثلا مردم ایالت تبرستان یا مازندران که این اثار همه به زبان مازندرانی اول نوشته شده و بعد به فارسی ترجمه شده است ..
    ۱- ترجمه قران کریم به زبان مازندرانی در اوایل اسلام

۲-مرزبان نامه از اسپهبد مرزبان بن رستم (سدهٔ چارم) که متن طبری آن از دست رفته و دو ترجمه فارسی از آن به جا مانده است.
۳-نیکی نامه دیوان شعر همین اسپهبد که ابن اسفندیار در تاریخ طبرستان از آن به عنوان «دستور نظم طبرستان» یاد کرده است.
۴-باوند نامه تاریخ طبرستان به شعر بوده که در میانهٔ سده‌های پنجم و ششم گرد آورده بودند.
۵-شکره در نوروزنامه خیام از آن نام برده شده است.
۶-نصاب طبری.؛ فرهنگ لغتنامه دو زبانه مازندرانی -فارسی در دوره قاجار
شما هر چقدر از کویر مرکزی ایران و مناطق فارس نشین و فارس زبان فاصله بگیرید و دورتر شوید و به سمت حواشی شمالی و غربی و جنوبی ایران و مناطق و نواحی غیر فارس نشین و عمدتا گیلک و مازنی و لر و تالش و…بروید فضای فرهنگی نژادی , جنسیتی , مذهبی, دینی بسیاربردبارانه تر و منعطف تر و دمکراتیک تری مشاهده , احساس و لمس می کنید و برعکس به سوی مناطق فارس نشین مرکز و شرق ایران برگردید فضا ی ارتجاعی تر , متعصبانه تر , افراطی تر , , بسته تر , و واپس گرایانه تر فرهنگی , نژادی , جنسیتی , مذهبی , عقیدتی مشاهده می کنید .
هرچند که در این یکصد سال درسایه ثروت باد آورده نفت لرها و اصلاحات رفاهی , اقتصادی , عمرانی فراوان حکومت مرکز گرای ایران و انباشت سرمایه در این مناطق فارس نشین مرکزی ایران , طبقه متوسط و مرفه کلانی شکل گرفته که چون أجداشان , چندان سنتی , مذهبی نمی نمایند , ولی هنوز فاصله فرهنگی مردمان سخت متشرع , مذهبی , واپسگرای قومیت فارس کویرنشین , با دیگر اقوام فلات ایران در زاگرس و البرز سخت مشهود وو ناهمگونی. جغرافیایی اجتماعی , فرهنگی , دینی وکلا تفاوت جهانبینی جوامعی قومی این دو خطه از فلات ایران ؛ ۱-نجد ,کویرهای مرکز و شرق ایران و ۲- کوهستان های زاگرس و البرز به خوبی بارز و آشکار است..
*تاریخ و فرهنگ جوامع ایرانی غیر فارس زبان زاگرس نشین و البرز نشین نشان میدهد که مردمان لر و تالش و گیلک و مازندرانی , دین اسلام و مذهب شیعه را هزار سال چنان با شرایط زندگانی آزاد و برابر خویش مطابقت داده اند که مانع و صد راه جدایی نژادی و مذهبی وجنسیتی و مخل یکپارچگی شان نشود . کاری که قوم فارس با همه مدنیت درخشان و تاریخ سترگ اش , از پس آن بر نیامده است هنوز!..
همچنانکه که گفتم هرچند که در این یکصد سال درسایه ثروت باد آورده نفت و اصلاحات رفاهی , اقتصادی , عمرانی فراوان حکومت مرکز گرای ایران و انباشت سرمایه در این مناطق فارس نشین مرکزی ایران , طبقه متوسط و مرفه کلانی شکل گرفته که چون أجداشان , چندان سنتی , مذهبی نمی نمایند , ولی هنوز فاصله فرهنگی مردمان سخت متشرع , مذهبی , واپسگرای مناطق کویری فارس نشین , با دیگر اقوام فلات ایراندر جبال زاگرس و البرز سخت مشهود وو ناهمگونی. جغرافیایی اجتماعی , فرهنگی , دینی وکلا تفاوت جهانبینی جوامعی قومی این دو خطه از فلات ایران ؛ ۱-کویر و جلگه های مرکز و شرق ایران و ۲- کوهستان های زاگرس و البرز به خوبی بارز و آشکار ست..
*حکومت ملی گرای پهلوی و هم حکومت اسلامگرای جمهوری اسلامی در قبل و بعد از انقلاب سعی بر آن داشته اند که ” فقط یک روایت ازهویت ملی ایرانی و فقط یک روایت از هویت دینی اسلامی “را رسمیت و مشروعیت ببخشند و تبلیغ کنند که الگوی اش مبتنی بر هویت و زبان و فرهنگ مردمان فارس (تاجیک ) حاشیه مرکزی و شرق ایران اند که اقلیتی هم بیش نیستند که تا به حال این سیاست یکسان سازی البته اما ناموفق بوده است چرا که فلات ایران از هزاران سال پیش به این سو بر مبنای واقعیت های عینی جغرافیایی , قومیتی , زبانی , جهانبینی , نگرشی اخلاقی ..به دو اقلیم متفاوت تقسیم شده (نجد و جبال ) که فقط آسمان بالای سرشان مشترک است ..
*تمایلی است در روشنفکران و نخبگان تحصیلکرده تاجیک دری زبان (فارس و فارس زبان ) اصفها نی و یزدی و کرمانی وتهرانی و مشهدی, و حتی هرات , غزنی و کابل , خجند و سمرقند .. که همه معضلات و نابهنجاری های اجتماعی, فرهنگی و اخلاقی جامعه قرون وسطائی, ارتجاعی و متشرع و متعصب و دگم جامعه خود را (فارس , افغان , تاجیک )به تبعات حمله اعراب و اسلام ربط دهند حال آنکه مثلا ما لرها و گیل ها , تالش ها و, مازندرانی ها, که هم همزمان و حتی پیشتر مسلمان شدیم اما هیچ یک از این معضلات جامعه متشرع فارس زبان کویری را , جوامع ما بحمداله ندارد ..علت را باید جایی دیگر جستجو کرد ..
*بدون شک جغرافیا و تاریخ نقشی مهم در شکلگیری روحیات ,اخلاقیات, و تفکرات یک ملت دارد و من یقین دارم که هموطنان فارس یزدی اصفهانی کرمانی و خراسانی و .. نه تنها در این عهد معاصر شیعه گری خود یا دویست سال پیش, در دوران سنی گری خود ,که حتی در عهد زردشتیگری خود در پیش از اسلام نیز مردمانی بوده اند سخت متعصب و محافظه کار و افراطی و تندرو و دگر اندیش ستیز و دگر ناپذیر …

در تاریخ معاصر ایران ,هم نظام سلطنتی پهلوی سابق و هم نظام جمهوری اسلامی فعلی , , با دو ایده ولوژی ظاهرا متفاوت , یکی نظامی ناسیونالیستی آریایی پارسی و این دیگری , حکومتی اسلامی شیعی , معذالک اما هردو , برآمده از یک بستر قومی , فرهنگی , جغرافیایی , عقیدتی و سیاسی بوده اند و عملا یک آبشخور و منبع و ماخذ قومی ,فرهنگی , جغرافیایی را , مشترکا , الگوی دو ایدولو ژی متفاوت خویش(یکی قومگرایی فارسی و دیگری اسلامگرایی شیعی ) قرار داده و معرفی کرده و مدافع اش بوده اند … این بستر و آبشخور مشترک , جایی نیست مگر حاشیه کویر مرکزی و شرق ایران و مردمان تاجیک دری زبان یا به قول امروزی فارس ها و فارس زبان ها ..
طی نظام سلطنتی پهلوی , آن نظام چون ظاهرا ناسیونالیسم ایرانی و ملیت و ملی گرایی ایرانی را هدف و شعار خود برگزیده بود , در طول تمامی دوران آن نظام, از بدو تاسیس تا سرنگونی اش, , هویت , تاریخ ,زبان , فرهنگ , مذهب , رقص , موسیقی , عادات , سنن , اخلاق , روحیه و جهان بینی فارس ها و فارس زبانان حاشیه کویر مرکزی و شرق ایران را الگوی ناسیونالیسم معاصر ایرانی و و نماینده و معیار و مبنا ایرانیت شناساند , به داخل و خارج معرفی کرد و تبلیغ نمود .
و هم چنین در دوران حکومت اسلامی از بدو تاسیس تا کنون , دوباره همان جغرافیای حاشیه کویر مرکزی و شرق ایران و مردمان تاجیک یا به قولی فارس زبان, قومیت ایشان , تاریخ ایشان , فرهنگ ایشان , موسیقی ایشان , عادات ایشان , سنن , اخلاق , روحیه و جهان بینی محافظه کارانه , و متشرع و ارتجایعی شان ,سنت کهنه گرایی و قرائت تندروانه و عدم تسامح و تساهل و روحیه خشک مذهب و دگم و نگرش آشتی ناپذیر و افراطی آن جغرافیا و آن قومیت نسبت به دین و مذهب و اخلاق و زن و رقص و پوشش و موسیقی و انسان ها و حیوانات و.. .,آبشخور و عیار و الگوی اسلام شیعی ایرانی شد که که سی سال است این قرائت محلی را تحت نام اسلام شیعی ایرانی تبلیغ و ترویج اش می کنند و می خواهند به همه ایرانیان تعمیم اش دهند… اما چرا ؟
چون که که اساسا بدنه و شاکله هم نظام شاهنشاهی پهلوی و هم بدنه نظام جمهوری اسلامی , هردو در حقیقت همان مردمان کویری حاشیه مرکز و شرق ایران یعنی فارس ها ( یزدی , کرمانی , اصفهانی , مشهدی , اراکی , ) بوده اند و هستند که هم ایرانیت و هم اسلامیت را از زاویه پنجره قومی , فرهنگی , تاریخی , جغرافیایی , محلی , محدود خود قرائت, تفسیر و تعبیر و و البته تحمیل می کنند !
وگرنه به عنوان مثال ما لرهای زاگرس نشین یا مثلا گیلک های البرزنشین , خیلی قبل تر از مردمان کویر مسلمان شدیم و از همان آغاز به رغبت و نه به اجبار علوی ( شیعه) بوده ایم ..حال آنکه مردمان فارس یزد و کرمان و اصفهان و کاشان و مشهد .که الان شعار “لعن علی عدوک یا علی سومی و دومی و اولی “(ابوبکر .عثمان , عمر) سر میدهند, تا همین دویست سیصدسال پیش ,یعنی قبل از به اجبار شیعه شدن آنان به توسط صفویه , آاین مردمان هرروز پنج با بر منابر مساجد شان , لعن علی (ص) و اهل بیت می کردند ؟!
بدون شک جغرافیا و تاریخ نقشی مهم در شکلگیری روحیات ,اخلاقیات, و تفکرات یک ملت دارد و من یقین دارم که هموطنان فارس یزدی اصفهانی کرمانی و خراسانی و ..من نه تنها در در این عهد معاصر شیعه گری خود یا دویست سال پیش, در دوران سنی گری خود ,که حتی در عهد زردشتیگری خود در پیش از اسلام نیز مردمانی بوده اند متعصب و محافظه کار و افراطی و تندرو و دگر اندیش ستیز و دگر ناپذیر …
چراکه مناطق فارس نشین کویر مرکزی ایران که عملا دنباله حوزه فرهنگی خراسان و هرات و کابل و غزنی بخارا و سمرقند (افغانستان و تاجیکستان امروزی که بیشترین تعداد فارس زبان را در خود جای داده است )است ,صاحب یک سیستم بروکراسی افراطی قرون وسطایی چند هزارساله مبتنی بر سنت و دین و شریعت و روحانیت ( چه قبل از اسلام چه بعد از اسلام ) بوده است که باعث و بانی سه انقلاب اسلامی افراطی و اصولگرا در دوره معاصر بوده اند ۱-نهضت اسلامی تاجیکستان که به قتل صد هزار نفر و آوارگی ١ میلیون نفر از جمعیت پنج میلیونی تاجیکستان انجامید ۲- انقلاب اسلامی افغانستان که هنوز قربانی می گیرد و۳- انقلاب اسلامی ایران …و از همه مهمتر البته نباید از یاد کرد که همین انقلابات اسلامی مردمان فارس شیعه و سنی ایران و افغانستان و تاجیکستان بود که بعدها سرمشق و باروت انفجارات انقلابات اسلام افراطی دنیای تسنن-اسلام سنی (مصر و فلسطین و عربستان و ..) گردید که آتش اش هنوز زبانه می کشد ..
از این مقدمه دراز و طویل , غرضم اشاره به این ویدوی بانوی نوحه خوان لربندری است(بو شهری ؟) که دست به دست در شبکه های اینترنتی می چرخد و مایه طعن و کنایه و دشنام و تمسخر قاطبه کاربران روشنفکر هم با مذهب و هم لامذهب شده است .

من این به ویدو و حاشیه های آن و کامنت هایی زیرش می خواستم از زایه دیگری نگاه کنم. گمان کنم قاطبه کسانی که به نوحه خوانی این بانو باطعن و کنایه و دشنام و تمسخر واکنش نشان داده اند , بی گمان از آن هموطنان فارس زبان اند که منشا آنها به همان جغرافیای کویری مورد بحث بر میگردد که جامعه را به دو بخش اندرونی و بیرونی و زنانه مردانه تقسیم کرده و می کنند که چه نوحه خوانی و یا چه ترانه خوانی زنی در جمع مردان , با شگفتی, ناباوری و واکنش منفی مردمان آن خطه مواجه می شود ..
گمان نمیکنم هیچ لر یا گیلک یا مازندرانی یا بلوچ یا تالش از مرثیه خوانی یا شادیانه خوانی زنی در جمع مردان انگشت به دهان بماند چرا که من نوحه خوانی و سینه زنی دینی زنانلر و مازندرانی و گیلانی و همینطور شادیانه خوانی آنها را به کرات به چشم سر دیده ام ..
این بانوی لر بوشهری همچون بسیاری از مناطقی قومی و حاشیه ای ایران که خوشبختانه از مرکز سیاسی قومی , فرهنگی فارسی و بالتبع از مرکزییت و حاکمیت و قرائت فارسی رسمی از دین و سنت و مذهب برکنارند , در استانی که اکثری ت قومی اش لرتبارند (حال چه معترف باشند چه نباشند ) بالتبع دین و مذهب را از پنجره جهانبینی مردمی , قومی , فرهنگی , جغرافیایی غیر فارسی خود می بینند و می پسندد و به کار می بندند ..
و در کل هدف از مبارزه بشری, نه دشمنی با دین یا مذهب و این یا آن عقیده است بلکه هدف, عدالت و برابری نوع بشر است حال اگر دین و مذهب این راه را هموار کنند صد احسنت به این دین و مذهب …
تاریخ و فرهنگ جوامع ایرانی غیر فارس زبان زاگرس نشین و البرز نشین نشان میدهد که این مردمان لر و تالش و گیلک و مازندرانی وکه دین اسلام و مذهب شیعه را هزار سال چنان با شرایط زندگانی آزاد و برابر خویش (زن و مرد , لر وغیر . شیعه و اهل حق یارسان مسلمان و ارمنی و یهود یا بهایی ) مطابقت داده اند که مانع و صد راه جدایی جنسیتی و نژادی و مذهبی و مخل یکپارچگی شان نشود . کاری که قوم فارس با همه مدنیت درخشان و تاریخ سترگ اش , از پس آن بر نیامده است هنوز!…
از این روست که من همیشه گفته ام آنچه اساسا سبب جدایی بین ما لرها و همسایگان فارس ما در یزد و اصفهان و شیراز و اراک و خراسان و افغانستان و تاجیکستان است نه زبان و نژاد , که تفاوت بنیادی جهان بینی ماهاست که هزار سال است ما را از همسایگان همتبار شرقی (فارس ها ) دور و به به همتباران هموطن ما در جبال البرز نزدیک کرده است ..
مردمشناس و دوست قدیم شهرضا ی اصفهانی من در تایید گفته من که روزی گفته بودم که :” ما لرها و شما فارس ها فقط آسمان بالای سرمان مشترک است و دیگر هیچ”, با خنده و شگفتی ,دو هفته پیش در تایید سخن من , ماجرایی را نقل کرد که خودش شاهد بوده و آن اینکه مراسم هفتمین روز درگذشت خانم بختیاری همکارش در گورستان اصفهان بوده و بر سر قبرش رفته بوده ..جمعی از لرهای بختیاری از نزیکان مرحومه آنجا بودند و به عادات و سنن لرها نی نوازی و موسیقی بوده ..ناگهان صاحب عزا های قبر بغلی که فارس بوده اند و اصفهانی , محترمانه می آیند و تذکر می دهند که : ببخشید ما مراسم سوگ و عزا داریم , میشود رعایت کنید! !! صاحب عزای مرحومه هم که لر صاحب ذوقی بوده گویا گفته بوده مگر ما سنت کنون ( ختنه سورون) داریم که شما مراسم سوگ و عزا دارید !!
بنده خودم هفتم و چهلم فوت پدرم را در نجف آباد اصفهان , در مسجد , بله در مسجد , با مراسم نی نوازی و ” سرو ” خوانی و گاگریو گرفتم ..کم کم فارس ها در همسایگی ما , قبول کرده بودند ( یا مجبور شده بودند ) که تن به پذیرش سنت ها و آیین ها و ودیگر نگرش و جهان بینی های دیگر اقوام بدهند چرا که فقط آنها نیستند که در فلات ایران زندگی می کنند که فرهنگ ایرانی را فقط آنها نمایندگی کنند . فقط نگاه و نگرش و جهانبینی و هنجار و یا ناهنجاری های آنها نیست که معیار و مبنای قبح و حسن و بدی و خوبی و عیار فلان و یا بهمان ایده ولوژی و یا الگو و شناسنامه و شناساننده ایران و فرهنگ و زبان و ادبیات و هویت و آیین و تاریخ ایرانی است …
*بخشی از مقاله مفصل اینجانب :” ایران بیرونی , ایران درونی ؛ هزارسال تقابل نجد و جبال در فلات ایران “
بخشی از مقاله اینجانب ” خطای تاریخی پهلوی ها ! هم فارسی سازی و هم مدرن سازی , هم زمان ,محال بود !”

زنان خطه البرز -مازندران سوادکوه

در سایت ولات و یا تلگرام , به مطلب زیر این عنوان مراجعه کنید :
لرها آمدند !
رهبرانقلاب اسلامی ۵۷؛ خود اعلیحضرت همایونی بود !

*فارسی سازی عهد پهلوی , لرها را , دین زده کرد !

زاگرس و البرز؛ ریه های تنفسی /فرهنگی/مذهبی/قومی/اجتماعی و انسانی فلات کویری و خشک ایران !
Scroll to top