برادر بی بهرم ؛ ورزا !

نورعلی مرادی بئوار الیما

ورزا به لری یعنی گاو نر و شاعر لر “حیاتقلی فرخمنش بختیاری”شعری دارد بنام : برادر بی سهم و بهره ام; ورزا ! که در وصف گاو نری است که در یکی از مزارع ایران , بیگاری می کشد و در زمستان چنان سرمایی می خورد که هیچ مشکی. قلپ هایش را شماره نمی کند ! این ورزا یا گاو نر ؛ نماد خلق لر و و لرستانات است . چرا که گاو نر در فرهنگ لری , سمبل برادر بی نصیب و بی بهره و ستم کش است که در پیری گوشتش حتی هیچ خریداری ندارد ! چرا که از جوانی تا میان سالی چنان به گرده اش , یوغ می بندند تا زمین شیار کند ! و آنچنان بر دوش اش بار می نهند تا که فرسنگ ها ببرد !

اما از همه دردناکتر آنکه در جوانی اخته اش و سترون اش می کنند تا که مهیای این همه بیگاری شود !

تلاشگری بی نصیب !

زحمت کشی بی بهره !

عاشقی بی مطالبه !

آتیه ایی ابتر !

نخستین و مهمترین کارکرد ملی گرایی ایرانی( یا همان قوم گرایی مرکزگرای فارس) , در لرستانات . اختگی و یائسگی پسران و دختران لر است ملی گرایی مرکز گرای ایرانی . , تحصیل کرده گان و نخبگان لر را به موجوداتی مرکز گرا , و منفعل , سرسپرده و غیر مطالبه گر تبدیل می کند که نسبت به وضعیت آینده و آتیه شهر شان , قومیت شان , هویت شان , زبان شان , , فرهنگ شان , محیط زیست ا شان , بی احساس و بی مسولیت شوند .. این وظیفه را برای حکومت مرکزی, نخبگان ملی گرای مرکزگرای لر , بر عهده دارند . جاده صاف کن های هم نظام پهلوی و هم اسلامی برای استعمار و استثمار لر , همین نخبگان ملی گرایان لر بوده اند و هستند که همچون ستون پنجم و اسب تروا , برای روزگار مبادا پرورش یافته و از درون بنیاد هویت لری را کرمو و فاسد و سست کرده اند . همین شاهنامه خوان ها ی لر … همین ها که گرد قبر مادر سلیمان یا همان پاسارگاد با چوقا و کلاه خسروی فروهری طواف می کنند …همین ها که کودکان لر را به روضه خوانی جنگنامه ابوالقاسم فردوسی آمخته می کنند به جای آنکه مطالبه گری حقوق قومی و حق شهروندی را به آنها بیاموزند…

ما لرها غافلیم که ناسیونالیسم توسعه طلب مرکز گرای کویرنشینان فارس فقط به سرقت نفت و آب بسنده نکرده اند ! یعنی همه ما لرها غافلیم که سرقت عظیم فقط سرقت کلان و تاراج نفت و گاز و منابع ابی ما لرها توسط مناطق مرکزی فارس نشین نیست ! خیر !سرقت کلان وعظیم , تاراج روح هویت لری و سرقت نیروی انسانی تحصیلکرده ماست ! مادران و پدران زحمتکش لر ,با فقر و نداری فرزندی بزرگ کرده راهی دانشگاه می کنند ! این فرزند لر نهاودی , مسجدسلیمانی , کهگیلویه ایی , نورآبادی , خرم آبادی , یاسوجی , کوهدشتی ,… اما وقتی توسط ناسیونالیسم مرکز گرای ایرانی اغفال و شتشوی مغزی و جذب شد و مبتلا به بیماری ” خود پارس پنداری گردید , به جای اینکه در خدمت عمران و آبادی فرهنگ و زبان و موسیقی و اقلیم و هویت لری خودش ولایت و همتبار و همشهری خودش باشد , دربست سرسپرده قوم گرایی مرکزگرای فارس و در خدمت زبان و فرهنگ و سیاست مرکز خواهد بود ! لر و لرستانات معاصر , لر و لرستانات ابتری است که نسل لری با هویت لری از خود باقی نگذاشته است . عملا ناسیونالیسنم مرکز گرای ملی ایرانی , لر و لرستانات را اخته و یائسه کرده ..پویایی و زایش را از هویت و زبان و فرهنگ لری گرفته ..

ایده ولوژی پانکردیسم و ناسیونالیسم جعلی و توسعه طلب کردی , نیز کارکردی , فراتر از ناسیونالیسم فارس در مناطق لرنشین فیلی ایلام و کرمانشاه ندارد ! آن نیز هویت لری و لرستانی را از کالبد آن جوان ایلامی و کرمانشاهی و فیلی سلب , و روح هویت جعلی کردی در آن می دمد. چپیه عربی /کردی سرش و شلوار فراخ عثمانی /کردی تنش می کند و سپس یک اسلحه بهش میده و میگه : حالا برو تو ” کوبانی ” و “دیاربکر ” و “اربیل ” برای کوردستان بزرگ بمیر !

ما نسلی لری با هویت بومی نمی پروریم ! بلکه لرستانات در در رحم و دامن خود ؛ نسلی را پرورش می دهد اما با هویت دیگری چیزی مثل رحم کرایه ایی ! کودک در دامن شما اما از آن دیگری است …این کانون های شاهنامه خوانی این کانون های ناسیونالیستی آریایی پارسی این مدارس دولتی این دانشگاه های دولتی در مناطق لر نشین , عملانسلی را پرورش می دهد که نه پاسدار هویت بومی و منافع قومی خویش , بلکه مدافع و مروج هویت و منافع مرکز و بیگانه است .. و چنین است که نخبگان بومی , نه فعالان قومی و مطالبه گران حقوق مردمی خود اند اند بلکه مدافعان ناسیونالیسم مرکز گرای و مدافع منافع حکومت تاراج گر مرکزی اند .

۴۰Farzad Tavangar، Azad Aza و ۳۸ نفر۸ نظر۱۵ اشتراک‌گذاریپسندنظراشتراک‌گذاری

۴۰Farzad Tavangar، Azad Aza و ۳۸ نفر۸ نظر۱۵ اشتراک‌گذاریپسندنظراشتراک‌گذاری

برادر بی بهرم ؛ ورزا !

One thought on “برادر بی بهرم ؛ ورزا !

  1. ورزا

    در داس روزگار
    تا هرچه چشم کار می کرد
    بوسه باد بود و کرشمه ی گندم
    و سازی که بگو مگوها را می خنداند
    تمامی ِ آبادی
    سفره ای بود که خانه به خانه می گشت
    و شاه بلوط پیر
    همه دخترانش را سبز به حجله گاه می فرستاد
    عموهایم چه مهربان
    گله های خاطره هاشان را می افشاندند
    و مادرم هرشب
    لرز ستاره های را (نکار) می کرد
    بر شانه های بی تعارف (ورزا)
    خورجین های پُر برادری بود
    که به انبارهای خالی دل میرفت
    گاهگاهی هوسی نسیم وار
    چشمان برآمده دق پره ای را به دامان سکون می سُراند
    و ظفر وقتی بود که
    (گُرزکُش ) می شد گرگ
    خرمن سلاسل
    تنها بافه های بابونه و نرگس بود
    چه تماشایی داشت وزرا
    وقتی که سرما را در آخور زمستان می خورد
    هیچ مشکی قُلپ هایش را شماره نمی کرد
    زندگی را هر صبح می شد دید
    کدخدا را هم
    و خدا را هم
    برادر بی بهرم وزرا
    این سوی چشم آب
    آسمان آبی نیست
    زندگی شیون خشکی است
    که مردمانش تنها به حاملگی یخچال می اندیشند
    مَشک هم خاطره بود
    عشق هم خاطره بود
    داس هم خاطره بود و خدا هم ….

    آقای مرادی عزیز خوشحالم بعد از مدتها پستی در سایت قرار دادین
    این پست رو سال ۲۰۱۷ توی پیج فیسبوکتون گذاشته بودین اگر اشتباه نکنم
    مندیر مقالات جدیدت هدیم

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Scroll to top