درخت موه/ موخ(نخل) در فرهنگ لری

نورعلی مرادی بئوار الیما

تصوری که از لر و لرستانات در ذهن ایرانی هست مترادف است با کوهستانات سردسیری زاگرس که در مجاورت مناطق تاجیک نشین ودری زبان مرکز ایران است و فراموش می شود که همیشه دشت های گرمسیری کوهپایه های زاگرس و سواحل خلیج در خوزستان و فارس و استان بوشهر از قدیم الایام قشلاقات ایلات لر و سکونتگاه روستانشینان لرتبار و لر زبان بوده و هست بخش وسیعی از این قلمرو گرمسیری را نخلستان های خرما پوشانده است

.به درخت نخل به زبان لری در مناطق شمالی تر موه (moh) و در مناطق جنوبی تر مخ (mokh) گفته می شود ! در زبان پهلوی به این درخت موگ/موغ و در اوستایی( بخش های متاخر این کتاب )” موک” گفته می شده است همانطور که کلمه مکران ( بلوچستان ) از ریشه همین واژه گرفته شده است به جهت نخلستان های وسیع آن منطقه

محتملا این واژه دخیل از زبان عیلامی به اوستایی و پهلوی است چرا که این درخت نه بومی آریانا ویج ( آسیای میانه و مبدا نژاد آریایی و پارسی ) بلکه بومی سرزمین عیلام و بین النهرین بوده است. آنچنانکه در متون پهلوی اشکانی از این درخت با صفت درخت آسوریک ( درخت سرزمین آشورستان ” سوریه و عراق” ) توصیف شده است .جالب‌ اینکه با وجود اینکه موه / موخ گیاهی است که در مناطق گرم گرمسیری لرستانات رشد می‌کند، اما نقش آن در مناطق کوهستانی زاگرس نیز یافت شده است. و این تاکیدی بر مذهبی و آیینی بودن و قداست این گیاه است .در فرهنگ عیلامی، تموز ایزد روییدنی ها و گیاهان و درختان به شمار می‌رفت و نماد این ایزد، درخت خرما بود ! نقش درخت خرما روی بسیاری از مهرهای عیلامی دیده می‌شود که اغلب دو خوشه خرمای آویزان از درخت را به تصویر کشیده‌اند من جمله برهمه مهرهای گلی و آجری شهر عیلامی شوش نقش درخت خرما وجود داشت.بعدها با تصرف عیلام به دست قبایل آریایی پارسی , هخامنشی ها بر طبق روال همه خصایص فرهنگ ایلامی را کپی برداری و تکرار کردند منجمله استفاده وسیع و فراوان از نقش درخت خرما است از جمله این نمونه‌ها صحنه اصلی شکار شیر به دست پادشاه داریوش هخامنشی در بین دو نخل که روی مهرهای هخامنشی تکرار شده است . همچنین نقش نخل در تخت سلیمان (تخت جمشید ) بارها کنده کاری شده است بنابراین، درخت نخل باید از اهمیت وافر فرهنگی و شاید مذهبی خود را در فرهنگ هخامنشی حفظ کرده باشد

بعدها این روند ادامه یافته و در عصر اشکانی ، منظومه درخت آسوریک ( مناظره شعر گونه درخت خرما و بز ) تداوم چنین باوری در میان قشر حاکم و طبقه عوام جامعه نشان می دهد

موخ زار ها ( نخلزار ) و موخستان ها ( نخلستان ) ها بخش وسیعی از مناطق لرستان جنوبی را در لیراوی , دشتستان و تنگستان بوشهر و شرق و جنوب خوزستان و همینطور در استان فارس( شهرستان کوهچنار/ خشت) را در برگرفته است .مردم لر , درخت موه/ موخ را همچون آدمی جاندار تصور می کنند و برای آن اصطلاحاتی به کار می‏برند که به آدمی اطلاق می‏شود. مثل کُشتن، سر بریدن ، دیوانه شدن ! مثلا اگر پیچش تاج نخل، که در اصطلاح محلی به آن «سَرِ مُخ» می‏گویند، از حالت طبیعی خارج شود اصطلاح «کلووابیدن kalu vâbidan » را برای نخل به کار می‏برند و منظور این است که نخل دیوانه شده است.دُ ـُ وُ دور( مادر و دختر) do:vo dovar اصطلاحی است مربوط به پاجوش که در کنار نخل مادر رشد کرده و خود درختی شده باشد. درخت مادر را «دُ ـُ ی» و پاجوش را dovar«دختر» می‏گویند.

لرهای جنوبی معتقدند که هر کس هفت درخت نخل را از بین ببرد، مثل این است که انسانی را کشته باشد.هر کس ۷ اصله نخل به بار بیاورد و در اختیار فقرا و نیازمندان قرار دهد، ثوابی عظیم برده است. .مردم لر معتقدند که هورما/ خرما میوه بهشتی است و آن را از بهر مردگان خیرات می‏کنند.خرمای شکر (shakar) در مرحله رطب دانه سیاهی در دِل دارد که معتقدند این سیاهی همان سمّی است که با آن امام را مسموم کرده‏اند.

ارقام بومی خرمای بوشهر(لیراوی .دشتستان , تنگستان ): خارک . کنگ .قسب، کبکاب، صمرون، شکر، سیسی، حلَو، سروری، زندنی، خشن خار، استک سرخو، مرسو، خاصویی، جمادی، بیرمی، تی رس، شهابی، لش، کندی، خنیزی، سمیلی، خضروی، گنتار، بریمی، شیخ عالی، زامردو، ده دارب، اهرمی، خاویزی، خاور، مکتی، شاخونی، مصلی، جوزی، غصاب و ردستی..مثلا خش‏خار xasÏ xâr خارکش سرخ است و دانه‏ های کشیده دارد. معطر و خوش‏خوراک است.از ابزارهایی که با اجزا درخت موخ / موه , ساخته می شود مثلا :تویزه taviza سبدی شبیه به مجمعه لبه‏دار، که برای نگهداری نان تیری و نیز به‏عنوان سفره از آن استفاده می‏کنند. جنس آن از رشته‏های نازک پنگاش و برگ نخل است. نحوه ساخت آن به این صورت است که چند رشته پنگاش را کنار هم قرار می‏دهند و برگ نخل را به دور آنها می‏پیچند تا به صورت مفتول درآید. سپس آن را در یک نقطه مرکزی به دور خود (به صورت حلزونی) می‏گردانند و با رشته‏های نازک برگ نخل به هم می‏دوزند تا به شکل یک دایره حدود یک‏متری درآید.جاروپیشی jâru piši جارویی است که از پیش یعنی برگهای افشان نخل بافته و ساخته می شود .

در مناطقی از گرمسیرت لرستان جنوبی به پرورش دهندگان مخ / موه “بازیار” گفته می شود در حالی که بازیار یا برزیر/ برزگر در مناطق سردسیری به دروگران قله گفته می شود . همچنین لرها در پنجشنبه آخر هرسال در روزی که الفه نام دارد به یاد مردگان خود از خرما , حلوایی با روغن حیوانی درست می کنند که به قول جان پیر دیگارد , مردمشناس فرانسوی , خوشمزه ترین حلوای خاورمیانه ایی است . و آخر اینکه یکی از محلات شهر بوشهر بنام “مخ‌بلند” نام اش را از این درخت گرفته است .در مطلب بعدی به مناظره شعر گونه لری بختیاری ” موه و بز “(نخل و بز ) که در مکتب خانه های لری سرزمین بختیاری به بچه ها تحت نام ” رز و میش “(انگور و گوسفند )جهت آموزش زبان فارسی تدریس می شد اشاره می کنم

درخت موه/ موخ(نخل) در فرهنگ لری

6 thoughts on “درخت موه/ موخ(نخل) در فرهنگ لری

  1. متنی دارای تناقض فراوان و بسیار بی پایه است لرها از طرفی خود را آریایی میدانند و از طرف دیگر خود را عیلامی و بین النهرینی و سامی . البته اینکه عیلامی ، عرب و سامی باشند به نظر من بسیار نزدیک تر است . ولی متاسفانه جعل تاریخ توسط بریطانیا و نوشتن تاریخی دروغ به هدف اختلاف افکنی بین اقوام مسلمان این شبهه ها رو ایجاد کرده است .

    1. نژاد آریایی وجود خارجی نداره و فقط یه تقسیم بندی زبانی بود و عیلامی ها طبق نوشته های باستان شناسان فراوان نه آریایی زبان بودند و نه سامی و دارای قوم و زبان جداگانه ای بودند به نام آسیانیک (بومی آسیا) و معبد چغازنبیل شوش خوزستان هم قدمتش بیشتر از تخت جمشیده که بدست عیلامی ها ساخته شده

  2. نورعلی مرادی قهرمان ملی قوم لر وبختیاری که با اسلحه قلم قوم اش را از اسمیله شدن نجات داد، کاری که از توان قشون اسکندر وسزار هم بر نمی امد. وی درست در اخرین لحظه حیات وممات قوم لر از طرف خدا مثل موسی بر قوم خود نازل شد تا راه نجات را برای قوم لر نشان دهد،ونگزارد قربانی امیال شیطانی یک عده از خدا بیخبر فاشیست ونژاد پرست گردد که با توسل به دروغ ونیرنگ با سرنوشت میلیونها انسان پاکباخته بازی میکنند که تنها گناهشان بی اطلاعی از نیرنگ های نامرد زمانه که همیشه انسانهای ساده وپاک را طعمه گرگان خوناشام میکند، پانفارسهای اریا پندار (ویرانشهری) که از اصالت قومی محروم هستند وهیچ اثار مدنی وفرهنگی قومی ندارند( رقص،موسیقی،غذا،لباس،فلکلور،اداب وسنن،تاریخ ،جغرافیای مشخص، محروم هستند) وعقدهای بیشماری دارند وبا تصاحب تمام تعلقات اقوم منقرض شده بی وارث ( اسوریان،بابلیان، سومریان،اکدی،خوزی،هیتی،سلوکی،… ) به مرحله ای از هاری رسیده اند که طمع قورت دادن اقوام زنده فعلی را هم دارند( ترکان ،کردان،اعراب،لرها وبختیاری،قشقایی،بلوچها،تالشیان،گیلکی،طبری، خلجی،گرجی،گور، بندری …..) را هم در سر دارند وخودشان را به هر در و دیوار میکوبند تا هر چه زود تر اقوام ایرانی را نابود وجزو قوم بی هویت (فارس) کنند. ودر این راه به هر راهی متوسل میشوند( دین،مذهب، نژاد، نوروز، شب یلدا(چله) ،تاریخ کذایی که رضاخان نوشته،وسلسله های کذایی، که هیچ کدام دلیلی بر نابودی اقوام ایران نیستند( این اشتراکات از هند تا افریقا تا قزاقستان تا البانی رواج دارد ودلیل اسمیله شدن اقوام مختلف نیست، تمام اقوام مسلمان اسامی اسلامی دارند و در صد زیادی از کلمات عربی را که بطور مشترک در زبانشان وارد شده و دلیلی بر اشتراک زبانی با اعراب یا فارسها( دری زبانها) نیست، چه بسا این کلمات مشترک که ریشه عربی دارند در زبانهای ( اردو،هندو،پشتو، ووو هم عینا وجود دارد) ویا عید نوروز هم از هند گرفته تا عراق تا تاتارستان رواج وگسترش دارد ودلیل یکی بودن اقوام نیست، ( که فارسها بهانه والت دست کرده اند) داستانهای کلیله دمنه وملا نصرالدین،وحکایات ( یوسف وذلیخا،لیلی مجنون،….) در میان قبایل افریقا هم رایج است،ودلیل نمیشود که فارسها هر کسی را که از انها باخبر است در بین خود اسمیله کنند. تاریخ جعلی که توسط چند یهودی برای قوم من در اوردی رضا خان نوشته شده (فارس اریایی افغانی زبان (دری) کاملا جعلی ودروغ محض است، وهیچ اشاره ای به حکومت ۳۵۰ ساله سلوکیان ( ال اسکندر) و۳۵۰ ساله اعراب، و۱۶۰۰ ساله ترکان نمیکند، وتنها به شخص موهوم خیالی مجهول الهویه ( کوروش که با پر رویی ذوالقرنین هم مینامند ) بسنده کرده وفقط تمام مکانها وزمانها واثار سر زمین ممالک محروسه (ایران ) را مربوط به وی می دانند وبقیه را انکار میکنند. و حتی به بعضی از اسامی (سلسله ها) که درست کرده اند مربوط به قوم پارسه (فارس ) نیست مثل چند حکومت محلی که بسان ریس عشیره چند روستا وزیر نظر اعراب وترکان چند ماهی در محله خود کدخدایی کرده اند ،( سامانیان ( فرغانه) صفاریان (بلوچ) ال بویه ال قابوس عرب تبار مازندرانی) که علاوه بر اینکه هیچ اثاری وعملکردی از انها وجود ندارد وعمر کوتاه تحت نظر قدرتهای مرکزی اعراب وترکان داشتند، مثل حکام محلی در زمان قاجار ( شیخ خزیل، میزا کوچک خان، صولت الدوله قشقایی، وسردار ماکو ،سردار اسد، کلنل پسیان، ) که قدرتهای عشیرتی ومحلی بودند زیر نظر قدت مرکزی قاجار در تهران، وهیچ گونه ذکری از انها در تاریخ کلان نمیباشد، ولی تاریخ عیلامیان که لرها وبختیاریها وراث اصلی انها هستند وتمام اثار جنوب ایران مربوط به انهاست وهیچ ارتباط به قوم دری زبان (فارس) ندارد وبه تنهایی قابل مقایسه با تاریخ روم باستان ومصر،بابل، واسوریان میباشد، و لی فارسها با زرنگی بر روی اینهمه تاریخ با عظمت قوم لر بختیاری قلم کشیده ،ونتنها انکار میکنند بلکه عیلامیان را هم مربوط به قوم فارس قلمداد میکنند! مثل سومریان ودیگران. در پایان با تشکر از جناب اقای نور علی مرادی که پیغمبر گونه به داد قومش رسیده وعلاوتا معلم تاریخ بزرگی بر دیگر اقوام ایران بشمار میاید، وانشاالله قوم غیور وبا اصالت لر بختیاری هر چه زودتر به این ظلم وبیداد ( انکار واسمیله ) پایان دهند ونگذارند ارزشهای مدنی فرهنگی تاریخی زبانی شان بیش از این مورد دستبرد برد دزدان نژاد پرست بی هویت قرار گرفته و پایمال شود.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Scroll to top