استانبول؛ از بالکن خانه من در °لیمونلو باحچه° !

(بخش اول ) قسطنطنیه ,اسلامبول ,استانبول !

نورعلی مرادی بئوار الیما (bevar elima )اکتبر ۲۰۱۴

درقلب قسمت اروپایی استانبول ! میدان تقسیم, اطراف گزی پارک و خیابان استقلال جاده سی …انبوه جمعیتی بیشمار از هر زبان و رنگ و عقیده از ترک و کرد و لاز و چرکس و بوشناک (بوسنیایی) آرناعوت (آلبانیایی ), رومان( کولی ), رم (یونانی تبار ), قزلباش(علوی زازا, ), بکتاشی (علوی ترک ), جعفری آذربایجانی ,…که در جواب سرسری به شما توریست ساده انگار ,میگویند ترک هستیم یا ترکیه ای !

و البته ازدحام خارجی ها ! ایرونی و عرب و اروپایی ! توریست !پناهنده !نوازنده ! رقصنده !..یک جوان لاز با کمانچه معروف شان,که بی شباهت به کمانچه لری نیست , با شیوه کارادنیز (دریای سیاه ) نغمه های محزونی را که من سخت دوست میدارم مینوازد و دختری جوان همراهی اش می کند !..آنسوتر دو جوان کرد ,سرود های مهیج میهنی کردی را می سرایند آن چنانکه مردم را به رقص واداشته اند !نوازنده های عرب سوری نیز, که امسال ارمغان جنگ سوریه اند ,این طرفتر بساط پهن کرده اند و یک گروه نوازنده پاپ ایرانی که قبلا نمی دیدم !

آنجا مو سفیدی ترک ,تلو تلو خوران, با خود , شارکی(ترانه ) زمزمه می کند , اینجا زنی کولی و سرخوش ,با نیم ردیف دندان طلا , کفر (دشنام ) نثار اقبالش می کند !این طرف مستی ,چنان خورده و نوشیده که دراز به دراز ,نقش زمین شده و بغل دستش آنجا زن پناهجو سوری با دو طفلش , آنچنان سوزناک به عربی ناله می کرد و یاری می خواست که هنوز طنین آن ناله ها در گوش من است :اصدقا سعدونی ! اصدقا سعدونی !!

یک آن, شعار ° کُبانی° ,° کُبانی° جمعی از جوانان ماسک به صورت از کردهای پایین دست جاده استقلال, محلات بی اوغلو و تارلاباشی و به دنبالشان جماعاتی متنوع از جوانان ترک این باردرحمایت از آنان با بیرق هاشان از تک تک سوراخ و سمبه های استقلال جادهسی وارد میدان شدند و بعد هجوم پلیس ؛ عادی و لباس شخصی وانفجار, و شلیک کپسول های (گاز فلفل ) و شعار ها و فریاد ها و سرفه ها ی رهگذران که دیگر جای آن شارکی ها و کفر ها و فریاد سرخوشی ها را فضا را پر کرد !!! بعد از دخالت پلیس و فرار تظاهرات کنندگان و انبوهی از بیرق و پرچم های داس و چکشی چپ کمونیستی ,مائو یست ی و تصاویر چگوارا , پلاکاردهای آنارشیست ها و دمکرات و حقوق بشری ها و پرچم رنگین کمانی دگرباشان جنسی , دوستداران طبیعت , حیوان دوستان و ضد قومگرایی و نژادپرستی…,همه بر سنگفرش خیابان رها شده !…
و ده دقیقه بعد دوباره استقلال جادهسی همان استقلال جادهسی و استانبول همان استانبول است …

در این سالهای غربت در اروپا, تنها دلتنگ دو جا از این کره خاکی شده ام ! یکی زادگاه ام برفراز کوه های بختیاری ,که عهد خوش کودکی ام در آنجا طی شد ودیگری شهر استانبول بر ساحل بسفور که روزگار سرخوشی جوانی و میان سالی ام آنجا سپری شد ! همین دو و بس !و نه هیچ کجای دیگر!

استانبول را بیش از هر شهر ترکیه دوست میدارم و بسیاری که در ترکیه بسیارسفر کرده اند و سالهایی راهمچون من, در آن به سر برده اند, وقتی به استانبول می رسند,شاید, با این حس و حال من , همفکر و هم احساس باشند , بدون آنکه علت را دریافته باشند ! ؟

البته هستند کسانی که چنین نمی اندیشند و این احساس را ندارند ! از جمله °سردار ° دوست ترک آنتالیایی من , از جمله کسانی بود که طی یک هفته ای که امسال در استانبول بودم ,شناختم , که این احساس و عقیده را نداشت !او اعتراف می کرد که : من در استانبول ,خودم را در یک شهر ترکی و ترکیه ای حس نمی کنم و غریبه ام !!

و این دقیقا همان سبب و دلیلی است که استانبول را در میان شهرهای ترکیه , برای من جذاب کرده است و همچنین برای میلیونها سیاح و جهانگرد و هنرمند و ماجراجو .. ایضا همین امر انگیزه و عاملی است که کرد و قزلباش (علوی زازا ) و بکتاشی (ترک علوی ) و ارمنی و روم (یونانی تبار ) و یهودی و رومان( کولی ) و عرب نصیری و جعفری (آذربایجانی دوازده امامی ) و چپگرای کمونیست و سوسیالیست و آنارشیست و سکولار و دمکرات و دگر اندیش و دگر باش (همجنسگرا ) را از فضای رادیکال و سخت بسته (iç anadolu)آناتولی میانی و (guneydogu) شرق و جنوب شرقی که فرهنگ مستبدانه ترکی ,کردی اسلامی , سنی , حنفی, شافعی بر ان حاکم است را ,بالاجبار به استانبول میراند !

به این خیل عظیم, باید جماعت پناهجو که از دو قاره آسیا و آفریقا قصد رفتن غیر قانونی به اروپا را هم باید افزود !ایرانی ,افغان ,بنگالی , تونسی .فلسطینی ,الجزایری ,سودانی ,سومالی , سوریه ای (که امسال استانبول از خیل میلیونی فقیر و غنی آنان انباشته بود ) و البته مافیای فحشا و خیل زنان و حتی مردان خودفروش و مافیای قاچاق انسان ! و آنانی که که از چین و کره و ازبک و آذربایجان و تاجیک و روس و اکراین و گرجستان و و حتی ارمنستان ( که هویت خود را پنهان و گرجی یا روس , وانمود می کنند ) آمده اند بروند° جلو° ( اروپا به تعبیر قاچاق چی ها ) ولی خاک دامنگیر استانبول زمینگیرشان کرده هر دو دسته را ! ! هم پناهجو یان که از بس رفته اند جلو و در ترکیه و یا یونان دستگیر شده و بازگرادابده شده اند و دوباره نه خاکی که آبی و با قایق رفته اند و دوباره به کرات باز گردانده شده اند ,خودشان دیگر راه بلد شده اند و قاچاق چی ماهر ! و دیگر قید اروپا را به بهای درآمد سرشار از راه قاچاق زده اند یا همچنین تن فروشانی که عطای اروپا را به لقای درآمد تن فروشی بخشیده اند یا توبه کرده و همسری از این شهر برگزیده ,و رحل اقامت افکنده اند برای همیشه !

اما دچار اشتباه نشوید ! این فقط همه سیمای استانبول نیست !بلکه نمایی از هزار چهره استانبول است !شما به مملکتی که وارد می شوید .مهم آن است که از کدام در و دریچه و پنجره آن وارد می شوید ! از هر دری وارد شوید فقط با یک طیف خاص روبرو ,آشنا و واخوری دارید ! و بلطبع و به تبع آن ,از دریچه و پنجره آن گروه ,آن مملکت را می بینید ! اشتباهی که همه توریست ها و یا تحلیلگران و نویسندگانی که توریستی می بینند و می نویسند ,به آن مبتلا می شوند ! کافی است خیابانی را تا انتها بروید یا کوچه پس کوچه ای راه کج کنید تا سیمایی دیگر از استانبول ببینید !
کافه ها و محافلی که پاتوق روشنفکران و هنرمندان سابقا خارجی و امروز ایستانبولی است چرا که هنرمندان و موزیسین ها و نقاشان و آوازه خوان ایرانی و عرب و گوشه کنار دنیا فراوان اند که به نیت اتوپیای دمکراسی اروپایی , یا موفقیت و شهرت و زندگی راحت تر , وطن استبداد زده خود را به قصد اروپا ترک کردند اما اتوپیای خود را در استانبول یافته اند و مانده اند و استانبولی شده اند !

همین ابتدای استقلال ,شاید اولین کوچه ,انتشارات °اوستا ° است که کتب کردی یا پیرامون کردستان طبع می کند ! آنسوتر ° آگوست ° دفتر نشریه پر سابقه ارمنی که سردبیرش °هراند دینک ° در جلوی همین دفتر به ضرب گلوله یک لاز که ناسیونالیست ترک بود (!؟) کشته شد !چند کوچه آنطرفتر جامعه ° اوست ° ها که به زبانی هندو ایرانی صحبت می کنند , و مهاجران قفقاز اند ,محفلی دارند ,همین محافل قومی را °چرکس ° و ° ابازه ° ها و °آدیقه° ها هم دارند آنسو تر دفتر نشریه کردی °نوبهار ° که تمایلاتی اسلامی و قومی دارد را در محله ای دیگر می یابید ! یا °واته ° که انتشاراتی که به زبان زازاکی و متعلق به قوم زازا است ! یا انتشاراتی که متعلق به اقلیت جعفری یا در حقیقت همان آذربایجانی های شیعه اثنی عشری خودمان از قارص و ایغدیر اند !..دفتر و کتابخانه و محفل بکتاشی ها که علوی های ترک اند و از قزلباشی ها و علوی های زازا متمایز اند ..و ده ها محفل دیگر: آنارشیست ها ,کمونیست ها ,مائو یست ها , سلفی ها ,صوفی ها ,نقشبندی ها , محافل وابسته به شاخه سیاسی حزب پ . ک ک و ایضا احزاب ریز و درشتی کرد(اسلامی و دیگر چپ ها ) که از خوف پ ک ک در کردستان ترکیه غیر فعال اند,اما اینجادراستانبول,راحت نفس می کشند !

هرچند که بخشی از این فضای آزاد , محصول همین مجاهدت های ٣٠ ساله پ ک ک و مجبورکردن دولت ترکیه به دادن آزادی های بیشتر بوده(که دیگران نیز از آن بهره برده اند )
اما ,استانبول همیشه همین گونه بوده که هست و هرگز رنگ قومی و دینی و دولتی و حکومتی نپذیرفته است ! بیخود نیست که مصطفی کمال , چون این شهر سرسخت را میشناخت که به افکار نژادپرستانه او , به راحتی ,رکاب نمی دهد , شهر عبوس و کسالت بار آنکارا ,را برای پیاده کردن افکارش مناسبتر دید !

من هیچ وقت بیش از چند ساعتی تحمل اتمسفر حاکم بر آنکارا را نداشته ام ! خیلی شبیه تهران است ! مثل تهران که روح فاشیستی ناسیونالیسم ی آریایی -پارسی و شبح سرگردان و مخوف رضاخانی از کاخ سعد اباد گرفته و مجلس و ادارات و دانشگاه ها و محافل روشنفکری و نخبگان و مطبوعات , بازار تا ته شهر تهران جولان می دهد وهنوز (به رغم انقلاب اسلامی شیعی فارسی ۵٧ , کم نشده که شدیدتر هم شده ) در آنکارا هم روح هم قطارش مصطفی کمال اتمسفر را انباشته است !

ما ایرانی ها و تهرانی ها آن روح مشمعز کننده پایتخت را حس نمیکنیم چون به آن عادت کرده ایم ! ولی یکی اگر از خارج بیاید به خوبی این را حس می کند !

شهزاده سمرقندی ,فارس زبانی تاجیک از ازبکستان , از شهر سمرقند , در سفرنامه اش که خاطرات او از ایران است ببنید که چون از سرزمین بازتر می آید ,فضای تهران ,پایتخت ممالک محروسه ایران , را چگونه می بیند و(برخلاف هم مسلکی های همزبان اش در ایران ) چه صادقانه , می نویسد :”
*حکومت زبان فارسی
اولین چیزی که دقتم را به خود جلب کرد این بود که همه جا به فارسی نوشته شده بود و همه فارسی حرف می‌زدند. باور کنید در طول سفر ۱۵ روزه خود هیچ کسی را ندیدم که به زبان غیر فارسی صحبت کند. به جز دو نفر مسافران فرانسوی در موزه باستان‌شناسی تهران همه در همه جا فارسی صحبت می‌کردند. برای منی که در کشوری بزرگ شده‌ام که ملت‌های گوناگون با زبان مادری خود از ازبکی تا قرقیزی، تاجیکی، ترکمنی و روسی صحبت می‌کنند، این غیر عادی بود.
به خود فکر می‌کردم که این همه کرد و لر و بلوچ و آذری که در رسانه‌ها از آن‌ها می‌شنویم کجایند؟ چرا در تهران آن‌ها را نمی‌بینم؟ سوالی که تا به حال جواب آن را پیدا نکرده‌ام. در حالی که لذت می‌بردم از خط فارسی و زبان فارسی و حاکمیت آن بر دیگر زبان‌های محلی، ته دلم چیزی مرا آزار می‌داد. با این عشق به زبان فارسی و شیفتگی می‌دانستم حق دیگر ملت‌هایی که در این خاک عزیز به سر می‌برند به جا آورده نشده است.
از این‌که من با لهجه صحبت می‌کردم و میزبانان من این نگرانی را داشتند که ممکن است حرف آن‌ها را متوجه نشوم و با کمک دست و حرکات‌ نالازم می‌خواستند روشن‌تر صحبت کنند، احساس خوبی نداشتم. احساس می‌کردم گوش مردم به لهجه‌های مختلف عادت ندارد. احساس می‌کردم که به غیر از فارسی در این جامعه میدان به روی دیگران باز نیست…شهزاده سمرقندی””

استانبول رنگارنگ ,در مقابل این الگو رایج در خاورمیانه و ترکیه و من جمله ایران خودمان , نیز که از این شمار خارج نیست, یعنی یک دولت یک ملت یک زبان یک قومیت.یک … از معدودشهر هایی است که هرگز روی خوش به این الگو نشان نداد و مقاومت کرد و تسلیم نشد, هرچند, این ایستادگی و سر فرود نیاوردن در برابر یکسان سازی و یک رنگسازی , به بهای تهجیر و مبادله میلیونها یونانی شهروند استانبول شد ,و عملا قسمت اروپایی استانبول, یعنی همین تقسیم و استقلال جاده سی و بی اغلو و جهانگیر و ینی کاپی و قم قاپی ..خالی از سکنه شد و ایستانبول همه رنگ ,کمی رنگ باخت اما تقدیر چنین بود که دهه ها بعد , میلیون ها کرد , که از شش هزار روستایشان توسط ارتش ترکیه ,به زور ,تخلیه شدند , دوباره خانه و اماکن متروک آن یونانیان گریخته را رونق دهند و موزایئک ایستانبول را دوباره الوان تر و پر رنگ تر کنند ..ینی یوسنا , (بوسنی جدید ) , ارنعوت کوی ( محله آلبانی ها ) و بلغارها نیز از جمله آن میلیونها مسلمانی بودند که در مقابل مبادله میلیونها یونانی ,از بالکان به استانبول نقل مکان و توطن گزیدند و جامعه استانبول را منقش تر کردند!

استانبول از معدود جوامعی است در منطقه که شعار یک ملت یک زبان یک قومیت را که نزدیک به قرنی است در ترکیه اتاتورکی و ایران آریامهری , راه بر دمکراسی و چند صدایی و چند رنگی و چند زبانی بسته است , به چالش کشیده و می کشد!

شما از هر طیف و طایفه و ایدولوژی و خاستگاه فکری ؛ قومی و دینی و فرهنگی باشید :بی شک همفکران خود را دراین ابر شهر ؛ استانبول ؛ شهری که رنگ قومی به خود نمی پذیرد ؛ خواهید یافت!
و اگر کسی یا کسانی بخواهند در کپسول قومیت و دیانت و مذهب و طریقت و پارتی خود بمانند و استانبولی نشوند , خود بخود در محله ای محاط و محصور می مانند : قاضی محله سی ° محله ای مملو از علوی های زازا و عشیرت های کرد مرزی شرناخ (شیرناک ) که سخت به پ . ک ک و احزاب چپ سمپاتی دارند,جزیره ای بی ثبات و کانون طغیان و شورش و راهبندان. محصور در میان محلات ترک نشین که به حزب قوم گرای ترک ..سمپاتی دارند که به طعنه این محله را*تروریست محله سی * می خواندند و آنان نیز متقابلا محله مجاور را * فاشیست محله سی * خطاب می کرند !

چارشمبه بازار ,که به طعنه ,ایران کوچک اش می خوانند , با زنان چادر(çarşaf) سیاه و و مساجد مملو و واعظان ریش تا ناف شان ! محله سنی های سخت مومن و متعصب ..

حالکالی (halkalı) محله شیعیان ترک آذربایجانی نزدیک مرز ایران را (قارص و ایغدیر..). ترک ها , آنان را جعفری می خوانند .روزهای تاسوعا ,عاشورا ,در میدان مرکزی این محله که عاشورا نام دارد غوغایی است مثل : اربیل و اصفهان و یزد خودمان ..احساس غریبی نمی کنید ..

زیتون بورونو(zeytinburnu)یا کابل کوچک که که هزاران افغان مهاجر را با مهربانی در آغوش خود جا داده بی آنکه همزبان و همتبار اصفهانی و کرمانی و مشهدی اش :آهای افغانی … نثار ش کند !

و البته اکثریت نزدیک به ٧٠ هزار ارمنی باقیمانده از میلیون ها ارامنه عثمانی و هزاران رم (rom)یا همان یونانیان امپراطوری عثمانی ,که از کوشه و کنار ترکیه مجبورا ,مهاجرت و در دامن مطمئن استانبول غریب نواز ,آزادانه زندگی می کنند (هرچند که محتاطانه در کوی و برزن , از سر احتیاط ,کودکانشان را , عایشه و محمد , صدا می زنند !)اما در همین استانبول ارمنی ها این شانس را دارند , که یک میلیون ترک به دفاع از حقوق ارمنی ها , به خیابان بریزند و شعار دهند: ما همه ارمنی هستیم !
(مثل این است که مثلا در اصفهان ,فارس ها به خیان بریزند و از حق آب مردم بالادست زاینده رود و لرهای بختیاری دفاع کنند !! یا مردم تهران در دفاع از حقوق مردم بلوچستان یا کردستان ایران ؛ به خیابان بریزند ! امکانش هست ؟؟ محاله!)

شما در اینجا یعنی استانبول می توانید به ترک بودن خود حقیقتا افتخار کنید چرا که مردان بزرگی چون اسماعیل بشیکجی ترک ,سری ثریا ترک , چنگیز چاندار , نیهات سنجر ,احمت آلتان و محمت آلتان ترک و هزار و صد ها هزار سیاستمدار و روشنفکر و روزنامه نگار و شهروند عادی ترک را می توان ملاقات کرد ,که خود ترک اند اما مدافع حقوق کرد و ارمنی و علوی و دگر اندیشان اند .! امری که در ایران محال است که شما هیچ روشنفکر و نخبه و فرهیخته فارس و عوام فارس زبانی را بیابید که همچون بشیکجی ترک ,سری ثریا ترک , احمت آلتان و محمت آلتان ترک و هزار و صد ها هزار سیاستمدار و روشنفکر و روزنامه نگار ترک جسارت کند که بر خیزد و فریاد بزند یا بنویسد که ما مردم ,یزد .کرمان , قم, مشهد ,اصفهان …کارگزاران ما ,وزیران ما ,وکیلان ما ,,دولت ملی ما, نفت بختیاری ,لر ها ,نفت بختیاری را چپاول کرد ..شیره جان مسجدسلیمان و هفتگل و گچساران را مکیدیم و شهرهای کویری رافربه و فربه تر کردیم .. ..سر نخبگان بختیاری را گرم کردیم به شاهنامه خوانی و کوروش و داریوش هخامنشی و آب و نفت بختیاری را غارت کردیم …بهشون لقب پارسی اصیل دادیم و کارگر ارزان شدند در شهرهای ما ..,یک روشنفکر پارسی نیست که او نیز درد بقیه اقوام و ملیت های ایرانی,بلوچ , کرد , لر , عرب , ,ترکمن را فریاد بزند و بنیوسد ؟؟

هموطنان ایرانی پان ترکیست و پان فارسیست من ,اگر در استانبول به دنبال همدلی و هم رای و عقیده ای می گردند , بهتر آن است که نیامده ,راه کج کنند و در جایی دیگر همدل و همزبان و هم رای و عقیده جستجو کنند مثلا : بغداد جادهسی یا قلب آناتولی یا سواحل ازمیر و کوش آداسی که بیاض تورکلر (ترک های سفید ) که همچون طبقه شکم سیر متوسطه خودمان از مدرنیسم ,فقط به حبل المتین سکولایسم و ناسیونالیسم (منهای دمکراسی و حقوق بشر ) چنگ زده اند ,بدشان نمی آید که یک ایرانی روشنفکری! را ببنند که سرمیزی با هم مشروبی قرقره کنند و از ماه عسلی که رضاخان و مصطفی کمال پاشا با هم در ترکیه سر کردند ,گپی بزنند : که اگر این دو نبودند ترکها ی استانبول و ازمیر و فارسها ی یزد و کرمون ,باید مثل کردهای آنجا و لرهای اینجا ,هنوز از خزینه استفاده می کردند ..و بعد از بلایای مشترکشان در هر دو کشور که رشد دست و پاگیر شریعت اسلامی,است و بستن بارها و منع الکل و دیسکو و آزادی جنسی و .. و همچنین البته پر رو و گستاخ شدن هویت طلبان قومی تجزیه طلب که با کمال پر رویی حق شان را میخواهند و عدالت و برابری قومی و تعلیم به زبان مادری و از این مزخرفات طلب می کنند … و پیک آخر و آخرسر به اتفاق, چند فحش آبدار نثار اسلام و دمکراسی اروپایی و آمریکایی که با علم کردن حقوق بشر و حقوق قومی ,قصد تحریک کرد و لر و آذری و بلوچ و عرب و ..و تجزیه این دو همسایه کهن و قدرتمند منطقه را دارند !!

روشنفکران و فعالین دمکرات ترک , حیرت زده و با ناباوری بارها از برخورد خود با بسیاری از مثلا روشنفکر یا هنر مند مسافر , توریست یا فعالین و پناهنده گان سیاسی یا دانشجو یان ایرانی در ترکیه با من بحث می کردند ؛که مدعی مخالفت با نظام فاشیستی دیکتاتوری حاکم بر ایران بودند اما خود آن ها افکار به مراتب فاشیستی تری داشتند در دفاع از نظام دیکتاتوری سلطنتی پهلوی یا افکار نژاد پرستانه آریایی -پارسی !من جمله اینکه همه ایرانیان را آریایی پارسی می دانند و عملاهمچون بیاض تورکلر (طبقه متوسطه به بالا و مرفه الحال ترک ) در عین حال اینکه بر آزادی های فردی و زندگی روز مره چون سکس و مشروبات و پوشش و ..سخت پافشاری می کنند اما از کنار موضوعا ت پر اهمیتی چون حقوق قومی , آموزش زبان مادری و عدالت و برابری حقوق خلق ها و اقوام به راحتی می گذرند یا جواب مبهم می دهند و یا همچون همتایان پان ترک شان که همه مردم ترکیه ترک ,قلمداد می کنند آنان (پان فارس ها )نیز منکر تنوع قومی در ایران میشوند و همه ایرانیان را آریایی پارسی و همه زبان ها را لهجات و مشتقاتی از زبان فارسی می پندارند ؟!

همچنین روشنفکران و فعالین دمکرات ترک در استانبول؛ شگفت زده بودند از فعالین قومی ایرانی آذربایجانی که خود باید الگوی مبارزه با نژادپرستی , باشند ,چگونه است که انگشتان خود را به علامت (پنجه گرگ ) که سمبل فاشیسم ترکی و نژادپرستی اند , بالا می برند و شعارهای آنان را سر می دهند و چگونه است که مخالفین نظام اسلامی ایران , نسل جوان , فعالین قومی ,جنبش رفرم خواهان و اصلاح طلبان ,به جای رویکرد و چاره یابی راهکاری دمکراتیک و حقوق بشری , گفتمانی فاشیستی ,رو به عقب و قهقرایی مثلا سلطنت طلبانه یا ملی (قومی ) فاشیستی دارند ؟!

استانبول الان , شهری ترکی نمی نماید , همچنانکه اسلامبول عهد عثمانی, شهری اسلامی نبوده و به گمانم چند صد سال پیش در عهد امپراطوری روم شرقی قسطنطنیه نیز شهری یونانی نبوده است که مملو بوده است از مردم بالکان و اسلاو و رومی و …آنچنانکه بر تنه برج گالاتاسرای ,کتیبه ای نصب است که حکایت از آن دارد که در تاریخ …این سربازان جنوایی (ایتالیایی )بودند که کلید این برج را به ناچار به پادشاه مسلمان عثمانی تسلیم کردند !

استانبول یک دانشگاه است و برای ما طبقه متوسطه و تحصیلکردگان و نخبگان ایرانی , که هیچکس درس دمکراسی و برابری و عدالت قومی به ما نیاموخته (نه در خانه , نه در مدارس و دانشگاه ها ) چیز هایی زیادی برای آموختن و درس فراگرفتن است اگر هموطنان من فقط به پرسه زدن در میکده ها و یا مراکز خرید البسه بنجل آن ,اکتفا نکنند !

*کنار اسکله °خلیج ° ,چایچی ,چشم اندازی خوش و چای تلخ ترک تعارف میکند و دو حبه قند! برای آنکه کام ام و خاطرم را با آن دو حبه قند و مرور خاطرات خوش و ناخوش سپری شده در استانبول ,مکرر تلخ و شیرین کنم ,چشمم را می بندم و گوش دل به نوازنده دوره گرد می دهم !:

دیوانه وار!عاشق! سرگردان جاده ها بودم !
اما به خاطر عشق تو , اینجا استانبول زمینگیر شدم !

Divane aşuk gibi , dolanirum yollarda
Yar senin sebebune yar senin sebebune
Kaldım istanbullarda kadım istanbulbul

نورعلی مرادی (bevar elima )اکتبر ۲۰۱۴

ترکیه؛ از بالکن خانه ای در °لیمونلو باحچه° !
(بخش دوم )

*ایرانیان از منظر مردمان جمهوری ترکیه

علی رغم شعار های بیگانه هراسانه دولتی جمهوری ترکیه در طی این ,هفتاد , هشتاد سال , که ” ترک ,غیر از ترک دوستی ندارد ” و یا ” سه طرف ترکیه را آب گرفته , چهار طرفش را دشمن ” که ملکه ذهن هر ترکی شده !؟با اینحال با کمال تعجب ,ترکها .ایران و ایرانیان را از این قاعده و دیگر همسایگان خود مستثنی کرده اند !؟تا آنجا مدعی اند که ایران در منطقه خانه دوم آنهاست ! و اگر از آنها سبب اش را بپرسید با افتخار و مکرر به شمای ایرانی گوشزد می کنند که ایران تنها همسایه ماست که از دوره صفوی به این سو,حدود چند صد سال است که با ما همسایگی بی دردسر و بحران و جنگ و دوستانه داشته است !

البته حداقل در دوره معاصر حق با ترکها هم هست و به جز همان آغازین روزهای تاسیس دولت ملت های ,ترکیه و ایران ,بر اساس ناسیونالیسم ترکی و فارسی , این دو ناسیونالیسم , چندی برای هم شاخ و شانه کشیدند و حتی بر سر مسئاله کردها ,سر شاخ هم شدند اما بالاخره پهلوی اول , بر سر جمهوری آرارات و قیام کردها در حل و حوش کوه های آرارات و مرزهای ایران ,با مصطفی کمال , به توافق رسید(همچون توافق پهلوی دوم با صدام حسین بر سر قیام کردهای عراق ! ) و رضا شاه آرارات کوچک را, طی یک مبادله ارضی, به ترکها واگذار کرد تا نظامیان ترک ها جمهوری را به راحتی قلع و قمع کند!

این مسئله روابط حسنه دولت و مردم دو کشور , می گردد به شعار و سیاست آن زمان مصطفی کمال که : صلح در داخل ,صلح در خارج (dahili, harici sulh ve sükûn siyaset)که تغییر استراتژی جمهوری نوبنیاد ترکیه از تعقیب تز پانترکیسم (تورانیسم )را در پی دشت و انصراف از تبلیغ و اشاعه ترک گرایی در فراسوی مرزهای جمهوری و تمرکزفقط بر ترکی سازی در خود ترکیه و و شهروندان آن یعنی ملیت های کرد و لز و چرکس و عرب و بوسنیایی و آلبانیایی..
بالطبع دولت نوبنیاد رضا خان و ناسیونالیسم نوپای فارسی نیز, همزمان ,با چنین مشکلات در ایران و فارسی سازی لرها و کردها و آذری ها و گیلک و .. دست و پنجه نرم می کرد و این دو ناسیونالیسم توسعه طلب به مدت هفتاد هشتاد سال , تا زمان ما حداقل, همدیگر را به حال خود واگذاشتند

حقیقت آنکه مردمان جمهوری ترکیه, علی رغم سیاست دهه ها “نگاه به غرب و غرب گرایی “(Batıcılık)سرخورده از نگاه و بینی سربالای همسایگان اروپایی شان نسبت به خود ,علی رغم شعار های دولتی ترک غیر از ترک هیچ دوستی ندارد !یا *سه طرف ترکیه را آب فرا گرفته .چهار طرفش را دشمن !* دهه هاست که روی شان به سوی غرب اما قلبشان به سوی شرق بوده است !!که در این میان ترکان به ایرانیان خود را نزدیکتر و احساسی همراه با احترام داشته اند .البته این احساس تاریخی , طبیعی و این احترام قابل فهم است که از مدنیت کهن و تاثیر عمیق زبان فارسی در آن کشور سرچشمه گرفته است..

همچنان که ما امروزه در میان اقشار مختلف ایرانی از نژاد و طبقه این شیفتگی نسبت به فرهنگ و هنر و فیلم , موسیقی و مردم ترکیه را این روز ها فراوان می بینیم, در برخورد با مردم ترکیه ,این احساس متقابل وجود دارد و همچون ایران , در ترکیه این نیز گاه این احساس فراتر از حد دوست داشتن و به قول خود ترکها :حیران ایران(iran hayranlığı) و بیمار ایران(iran hastasi) )یا بالعکس : ترکیه شیفتگی (türkiye hayranlığı,türkiye hastasi ) یا ترکیه زدگی است ..

و بنا بر آن مثل معروف که: هرکسی از ظن خود شد یار من !مردمان جمهوری ترکیه هم از منظر اینکه متعلق به کدام لایه ,قشر , و طبقه و وابسته به چه مذهب , گرایش و قومیتی اند , ایران دوستی شان قابل تعبیر و تفسیر است ..
*اقلیت علوی مسجد نرو و نماز نخوان ضد سنی و حتی ضد اسلام و اکثرا ملی گرای ترک , سکولار یا کمونیست و همیشه اپوزیسیون و البته تحت ستم ,در تماس با قشر متوسط به بالای توریست ایرانی در آنتالیا و آلانیا یا پناهندگان و اپوزیسیون سیاسی و اجتماعی پراکنده در سطح ترکیه,که اکثرا لامذهب و دین گریز اند ,طبیعتا مارا از خود و همچون خود می بینند و می دانند !؟

*اکثریت سنی محافظه کار دیندار روستایی و* آناتولی داخلی* و طرفدار حزب عدالت و توسعه , تصویری که از ایران دارند و آنها را سخت خوش می آید ,تصویری است که از نظام اسلامی ایران و مثلا احمدی نژاد است که ضد اسرائل است !

*چپ های ترکیه شیفته امریکا و امپریالیست ستیزی ایران (حکومت ایران ) اند !

°جعفری ها یا همان آذربایجانی ها شیعه دوازده امامی ,که حتی نماز خود را به وقت شرعی رادیو ایران و نه ترکیه می خوانند !

*کمالیست ها و ترکان بورژوا(beyaz türkler) و متوسط به بالا, هنوز با افتخار خاطرات همداستانی و دوستی نوستالژیک این ٢ * رضاخان * و * مصطفی کمال* را مرور می کنند و اینکه ما دو ملت در این زمان هم هر دو درد های مشترک داریم! شما به درد یک حکومت دینی و تروریسم کرد (پژاک ) دچارید و ما هم به درد یک حکومت دینمدار( اردوغان) و تروریسم کرد (پ . ک. ک )!؟

*روشنفکران و دانشجویان ترک(چه دیندار چه سکولار ) هم ایران زدهگی شان نوعی دیگر است ..سینمای ایران , موسیقی ایرانی و مشتاقان آلبوم آهنگهای فرید فرجاد و محسن نامجو که من به شخصه اولین بار با این ترانه سراها ,در کافه های استانبول و از طریق هنرمندان و روشنفکران ترک و کرد آشنا شدم و نمی شناختمشان ..یا دکتر علی شریعتی که یاد و خاطرش برای ما ایرانی ها دیگر ملال انگیز و کسالت بار است اما روشنفکران دینی ترک گویا که وی را تازه کشف کرده اند و هر روز سمینار و چاپ کتاب هاش و ….!؟
و شگفت آنکه تنها کسانی که در ترکیه میشناسم که نه تنها شیفته ایران نبودند بلکه نفرت داشتند ٣ گروه کاملا متضاد بودند یکی کردهایی که اکثرا به پ ک ک سمپاتی داشتند و دیگری میلیتچی ها ( تورانجی ها) یا پان ترک ها که طرفدار حزب م ه پ بودند ! و گروه آخر فتح اله جی ها , یا طرفدا فتح اله گولن , چهره مرموز و روحانی با نفوذ ساکن در پنسیلوانیای آمریکاست که ضد عجم(ایرانی , شیعه ) است و شکر آب شدن روابط ایران و ترکیه در دوران اخیر را مسبب اش را این فرد می دانند که سهمی زیاد در به قدرت رسیدن اردوغان داشته و در تمام دستگاه های دولتی ترکیه صاحب نفوذ بوده ,هرچند که چندی است از سیاست ترکیه کنار رانده شده است !؟

استانبول؛ از بالکن خانه من در °لیمونلو باحچه° !

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Scroll to top